وب گاه جهانی منتظران



آیه ای از قرآن کریم که اگر قساوت قلب به منتهی درجه ی خودش نرسیده باشد ملحدین را به سجده وا میدارد.

 بارهای بار شاهد این بوده ایم که خداناباوران وقتی با اشاره ای علمی در قرآن مواجه می شوند می گویند حضرت محمد این آیه را از دانشمندان پیش از خود کپی کرده است و با این حرف ها از پذیرش الهی بودن قرآن سرباز می زنند . اما اگر اشاره علمی ای را در آیه ای به آنها نشان دهیم که هیچ کس قبل از قرآن تا آن زمان در آن رابطه سخنی نگفته باشد به نظر می رسد هیچ بهانه ای برای نپذیرفتن وجود نداشته باشد مگر آنکه انسان به خودفریبی رو بیاورد. پس در اینجا ما باید:
۱- اثبات کنیم چنین اشاره ی علمی ای در قرآن وجود دارد
۲- نشان دهیم هیچ کس پیش از قرآن به آن اشاره نکرده است و این مطلب مختص قرآن کریم است.

خداوند در آیه ۴۰ سوره ی نور از تاریکی در اعماق دریا صحبت می کند و آن را مثال جهل عده ای قرار می دهد ، به عین کلماتی که در قرآن آمده است دقت کنید: "ظلمات فی بحر لجی"
《تاریکی در دریای عمیق》بی تردید حتی خداناباوران هم موافقند که این آیه با صراحتی انکار ناشدنی به وجود تاریکی در دریاهای عمیق اشاره می کند.

امروزه با تجهیزات مدرن در وجود تاریکی هایی که در اعماق دریا وجود دارند شکی وجود ندارد بعنوان مثال به عین مطلبی که از سایت علمی و معتبر livescience ارائه می شود دقت کنید: 

 The ocean is a dark, dark place. Below about 656 feet (200 meters), light doesn't penetrate. Considering that the average depth of the ocean is around 14,000 feet (4,267 m), that leaves a lot of room for inky blackness.

 ترجمه: 

اقیانوس‌ جایی تاریک است و در عمق ۶۵۶ پایی(۲۰۰ متری) آن هیچ نوری نفوذ نمی‌کند و با در نظر گرفتن این موضوع که بطور میانگین عمق اقیانوس‌ها حدودا چهارده هزارپا (۴۲۶۷ متر) است  بخش زیادی از اقیانوس ها در تاریکی مطلق به سر می‌ برند
 http://www.livescience.com/58653-75-percent-of-ocean-animals-glow.html

همانطور که می بینید قرآن کریم به درستی به وجود تاریکی در دریاها اشاره کرده است. پس تا بدین جا گزاره ی اول اثبات شده است، اما برای اثبات آنکه نه در عصر پیامبر و نه در اعصار پیش هیچ دانشمندی نتوانسته است به عمق ۲۰۰ متری برود و از تاریکی خبر بدهد به عین جملاتی که درسایت ocean آمده است توجه کنید:  

 You can’t dive to the deep ocean on your own, of course. But scientists now have a variety of sophisticated technologies to explore this vast frontier. 

ترجمه:

مطمئنا شما نمی توانید همینطوری خودتان (بدون تجهیزات) در اعماق دریا غواصی کنید، امروزه دانشمندان برای بررسی این ناحیه عظیم تکنولوژی های گوناگونی در اختیار دارند.

https://ocean.si.edu/ecosystems/deep-sea/deep-sea

همانطور که می بینید این مسئله که غواصی تا عمق ۲۰۰ متری و بیشتر از آن بدون تجهیزات غیر ممکن است موضوعی بدیهی و مورد قبول نزد هر انسان عاقلی است. فشار آب و نبود اکسیژن قطعا مانع انسان در ۱۴۰۰ سال پیش میشده که چنین تاریکی ای را کشف کنند. حتی اگر فشار آب را نادیده بگیریم، این غیر ممکن است که کسی بدون کپسول اکسیژن در ۱۴۰۰ سال پیش تا عمق ۲۰۰ متری نفسش را نگه داشته باشد و تاریکی های دریا را کشف کرده و دوباره ۲۰۰ متر به بالا شنا کند و از تاریکی دریا خبر داده باشد ، این آیه بدون هیچ تردیدی نشان از الهی بودن قرآن کریم دارد.

(امید که عقلانیت بر شما مستولی شود)


نگاهی نو به بشارت ابراهیم در سِفر پیدایش:

یکی از پرسش‌های مربوط به آیات 17: 18 و 17: 20 از سِفر پیدایش تورات این است که آیا این آیات را می‌توان اشارت و بشارتی به پیامبر اسلام و دوازده امام شیعیان دانست؟ با تأملی دقیق در دعای ابراهیم برای فرزندش اسماعیل (پیدایش 18: 17) و نیز نحوه‌ی استجابت الهی (پیدایش 20: 17) می‌توان ادعا کرد که خداوند به ابراهیم (ع) بشارت داده که امامت را در پیامبر اسلام و دوازده امام از نسل اسماعیل علیهم‌ السلام قرار دهد. از سویی با توجّه به قرائن درون‌متنی و برون‌متنی‌ای که نشان می‌دهد مقصود از مئود مئود»، پیامبر اسلام است و از سوی دیگر، با ریشه‌شناسی واژه ربّی» و هماهنگی آن با مفهوم امام»، می‌توان نشان داد که دوازده ربّانی در آیه 17: 20، اشاره‌ای به دوازده امام شیعیان دارد. هم‌چنین، هماهنگی ریشه‌شناختی نام‌های برخی از دوازده امام با شماری از نام‌هایی که به‌عنوان اسامیِ فرزندان اسماعیل در آیات 25: 13_ 15 ذکر شده است، ادّعای پیش گفته را تقویت می‌کند.


یکی از رسواترین داستان‌های مربوط به هولوکاست این است که آلمان‌ها با استفاده از اجساد قربانیان خود صابون تولید می‌کردند!

هرچند دروغ بودن ادعای مشابهی در جریان جنگ جهانی اول به نام صابون انسانی بلافاصله به اثبات رسید ولی همان ادعا طی جنگ جهانی دوم از سوی یهودیان و صهیونیست‌ها احیا و مورد قبول قرار گرفت!

نکته‌ی مهم‌تر این است که این اتهام طی محاکمه اصلی نورمبرگ در سال‌های 1945-1946 تأیید شد و از آن تاریخ به بعد توسط مورخان متعددی مورد قبول قرار گرفت!

با این حال، طی سال‌های اخیر به عنوان بخشی از عقب‌نشینی از جنبه‌های غیرقابل دفاع داستان هولوکاست، مورخان رسمی با اکراه پذیرفته‌اند که داستان صابون انسانی تنها یک دروغ تبلیغاتی زمان جنگ بوده است.

ولی طی این عقب‌نشینی، آنها سعی کرده‌اند این داستان را به عنوان شایعه‌ی زمان جنگ رد کنند و مدعی شوند که این امر تنها شایعه‌ای بوده است که در زمان جنگ شهرت یافته است و از این نکته غفلت کرده‌اند که سازمان‌های بین‌المللی یهود و سپس دولت‌های متحدین این دروغ افترا آمیز را تأیید کرده بودند و بر اساس آن برخی از افراد را محاکمه و ادعاها و شهادت‌های دروغینی در این زمینه را پذیرفته بوده‌اند و حتی در دادگاه‌های متفقین پس از جنگ مورد قبول واقع شده بوده است.

شایعات زمان جنگ در این زمینه که آلمان‌ها از اجساد یهودیان قتل‌عام شده صابون می‌ساختند، تا حدودی مبتنی بر این حقیقت بود که صابون‌های توزیع شده توسط آلمان‌ها در محلات یهودی‌نشین دارای نشان RIF بودند که از نظر آنها مخفف عبارت آلمانی Rein jüdisches Fett یا چربی خالص یهود» است!

این شایعات به‌قدری در سال 1941 و سپس 1942 گسترش یافت که تا اواخر سال 1942، مقامات آلمانی در لهستان و اسلواکی رسماً نگرانی خود را از تأثیر آنها اعلام کردند.

 به عنوان مثال، طی نقل قولی که از یک منبع لهستانی در یکی از گزارش‌های اطلاعات نظامی ارتش آمریکا ذکر شده است، آلمان‌ها در سال 1941 یک کارخانه صابون انسانی در منطقه تورک لهستان داشتند.

این گزارش از قول وی می‌افزاید:‌ آلمان‌ها هزاران معلم، کشیش، و یهودی را به آنجا آورده بودند و بعد از گرفتن نمونه سرم از خون این افراد، آنها را در دیگ‌های بزرگی انداخته و چربی بدن آنها را به منظور صابون‌سازی استخراج کردند.»

پس از آن جوک‌های وحشتناک در مورد صابون یهودی‌ در محلات و اردوگاه‌های یهودیان رواج یافت و بسیاری از غیریهودیان در خارج از اردوگاه‌ها نیز این داستان را باور کردند.

هنگامی که قطارهای پر از یهودیان رانده شده در ایستگاه‌های قطار توقف می‌کردند، لهستانی‌ها با خوشحالی فریاد می زند: یهودی‌ها صابون می‌شوند!»

حتی اسرای جنگی انگلیسی که طی سال 1944 به اردوگاه آشویتس منتقل شدند، بعدها در مورد شایعات زمان جنگ در رابطه با کشتن قربانیان با گاز و تبدیل اجساد آنها به صابون شهادت دادند!

علی رغم غیرقابل باور بودن، داستان صابون یهودی به‌صورت نمادی مهم از تبلیغات زمان جنگ یهودیان و متحدین در آمد.

حاخام استفان وایز، رییس وقت کنگره جهانی یهود و کنگره آمریکایی یهود، علناً در سال 1942 ادعا کرد که اجساد یهودی‌ها توسط آلمانی‌ها تبدیل به کالاهای اساسی زمان جنگ مانند صابون، روغن و کود شده است.

او همچنین اعلام کرد که آلمان‌ها حتی اجساد مردگان را برای استفاده از آنها نبش قبر کرده‌اند و برای هر جسد 50 مارک پرداخته‌اند!

در اواخر سال 1942، هفته‌نامه کنگره، که توسط کنگره آمریکایی یهود منتشر می‌شد، طی مقاله‌ای ادعا کرد که آلمان‌ها اجساد یهودی‌ها را با استفاده از روش‌های علمی به کود، صابون و چسب تبدیل می‌کردند.

مانند بسیاری از نشریات آمریکایی دیگر، نشریه نیو ریپابلیک در اوایل سال 1943 گزارش کرد که آلمانی‌ها از اجساد قربانی‌های یهودی خود برای ساخت صابون و کود در کارخانه‌ای واقع در سیدلکه استفاده می‌کردند.

طی ماه‌های ژوئن و ژوییه سال 1943، دو نماینده برجسته کمیته یهودی ضد فاشیست که مقر آن در مسکو قرار داشت، از ایالات متحده بازدید و طی ملاقات‌های عمومی موفق به جمع‌آوری دو میلیون دلار برای کمک به شوروی در جنگ شدند.

در هر یک از آن جلسات، سالومون میکوئل، رهبر یهودیان شوروی، یک قالب صابون به جمعیت نشان داد که به گفته او از اجساد یهودی‌ها ساخته شده بود.

بعد از جنگ، داستان صابون یهودی مشروعیت فراوانی طی محاکمه اصلی نورمبرگ کسب کرد. اسمیرنوف، وکیل ارشد شوروی به دادگاه گفت:

…همان ذهن‌های فنی اس اس که اتاق‌های گاز را خلق کرده بودند به شیوه‌هایی برای از بین بردن کامل اجساد انسان‌ها دست یافتند که از طریق آنها، می‌توانستند هرگونه رد جنایت خود را پاک کنند و هم از آن اجساد برای تولید محصولات دیگر استفاده نمایند. [بر اساس اطلاعات ما] در مؤسسه کالبدشناسی دانزیگ، آزمایش‌هایی در سطح نیمه‌صنعتی در زمینه‌ی تولید صابون از بدن انسان و نیز دباغی پوست انسان برای استفاده‌های صنعتی به عمل آمده است.»

اسمیرنوف استناد فراوانی به شهادت زیگموند مازور، یکی از کارکنان مؤسسه کرد که گفته‌های او به عنوان سند USSR-197 نورمبرگ ثبت شده بود.

به ادعای وی، دکتر رودلف اسپانر، رییس مؤسسه دانزیگ، دستور تولید صابون از اجساد را در سال 1943 صادر کرده است.

بر اساس شهادت مازور، عملیات دکتر اسپانر مورد علاقه مقامات آلمانی قرار گرفت و وزیر آموزش و پرورش، برنارد راست و دکتر لئوناردو تی، از رهبران دستگاه بهداشت آلمان و نیز استادان سایر مؤسسات پزشکی به کمک اسپانر آمدند.

مازور همچنین ادعا کرد که او از صابون انسانی‌ برای شستن تن و لباس‌های خود استفاده کرده است!

حتی طرز ساخت صابون انسانی که به ادعای آنها توسط دکتر اسپانر تهیه شده بود (سند USSR-196) به دادگاه ارائه شد.

و نهایتاً، نمونه‌ای از آنچه آنها قطعه‌ای از صابون انسانی نامیدند به عنوان سند به دادگاه نورمبرگ ارائه شد (سند USSR-393)

دادستان اصلی انگلیس، سِر هارتلی شوکراس، در سخنان اختتامیه خود خطاب به دادگاه نورمبرگ گفت:‌ برخی اوقات، حتی از اجساد قربانی‌ها به منظور رفع کمبود صابون در زمان جنگ استفاده می‌کردند.»

قضات دادگاه نیز در قضاوت نهایی خود اظهار داشتند که تلاش‌هایی برای استفاده از چربی اجساد قربانیان به منظور تولید تجاری صابون به عمل آمده بود.

باید تأکید کرد که شواهد ارائه شده در دادگاه نورمبرگ در جهت تأیید داستان دروغین صابون یهودی چیزی از شواهد ارائه شده در رابطه با ادعاهای کشتار جمعی در اتاق‌های گاز کم نداشت. دست‌کم در این مورد یک قطعه صابون که ادعا می‌شد از اجساد قربانی‌ها تولید شده است، ارائه شد!

بعد از جنگ، قربانیان فرضی هولوکاست طی مراسمی به شکل قالب‌های صابون در گورستان‌های یهودی دفن شدند!

در سال 1948، چهار عدد از این قالب صابون‌ها که در پارچه مخصوص تشییع جنازه پیچیده شده بود بر اساس مراسم مذهبی یهود در قبرستان حیفا اسراییل دفن شدند!

چندین قالب صابون یهودی دیگر نیز به عنوان بقایای دهشتناک هولوکاست در مؤسسه تاریخی ورشو، موزه اشتوتهوف در نزدیکی گدانسک (دانزیگ)، مؤسسه ایوو شهر نیویورک، موزه هولوکاست شهر فیلادلفیا، مرکز یهودی هولوکاست در ملبورن استرالیا، و نقاط مختلف اسراییل نگهداری می‌شوند.

یهودی‌های فراوانی که طی جنگ در محلات یهودیان آلمان و اردوگاه‌ها زندگی می‌کردند به زنده ماندن داستان صابون‌ها بعد از سالیان متمادی کمک کردند.

به عنوان مثال، بن ادلبوم، طی خاطرات خود به نام بزرگ شدن در هولوکاست» در سال 1980 نوشت:

همراه با جیره‌ای که در ارودگاه به ما می‌دادند یک قالب صابون با نشان R.J.F. نیز به ما داده می‌شد که بعدها به نام صابون RIF معروف شد. تنها در پایان جنگ بود که متوجه این حقیقت وحشتناک در مورد آن صابون‌ها شدیم. اگر ما در داخل محله یهودی‌ها متوجه این موضوع می‌شدیم هر قالب از صابون‌ها را با مراسم تشییع جنازه خاص یهود در گورستان ماریسین دفن می‌کردیم. ما بدون این‌که بدانیم، از استخوان و گوشت عزیزان کشته شده خود برای شستن بدن استفاده می‌کردیم.»

نسه گودین در بهار سال 1944 از محله یهودیان لیتوانی به اردوگاه اشتوتهوف منتقل شد. در سال 1983، او طی مصاحبه‌ای این چنین گفت:

 آن روز آنها به ما اجازه استحمام و یک قالب صابون دادند. بعد از جنگ فهمیدیم که آن صابون از چربی خالص بدن یهودی‌ها ساخته شده بود و حروف اول این عبارت بر روی صابون‌ها حک شده بود. تا آنجا که می می‌دانم، شاید بخشی از چربی بدن پدرم در صابونی که بدن خود را با آن شستم بوده باشد. می‌توانید حدس بزنید این فکر چه احساسی به من می‌دهد؟»

مل مرملستاین یکی از زندانیان سابق آشویتس، که در فیلم تلویزیونی هرگز فراموش نکن» در سال 1991 بازی کرد، در سال 1981 تحت سوگند شهادت داد که او و سایر زندانی‌های ارودگاه از صابون‌هایی استفاده می‌کردند که از چربی انسان ساخته شده بود. او اصرار داشت که هیچ تردیدی در این مورد وجود نداشت که صابونی که خود را با آن شسته است از اجساد یهودی‌ها ساخته شده است.

برخی مورّخان مشهور از داستان صابون‌سازی دفاع کرده‌اند. مورخ رومه‌نگار، ویلیام شایرر، در پرفروش‌ترین کتاب خود به نام، ظهور و سقوط رایش سوم، مکرراً به این موضوع اشاره می‌کند.

متخصص برجسته تبلیغات جنگی شوروی، به نام ایلیا ارنبورگ، طی خاطرات بعد از جنگ خود می‌نویسد:
 من در دست خود یک قالب صابون که عبارت چربی خالص یهودی» بر روی آن حک شده است دارم که از اجساد مردمی که کشته شده‌اند ساخته شده است. ولی لازم نیست در مورد این قبیل چیزها صحبت کرد چون هزاران کتاب در مورد آنها نوشته شده است.»

در یک کتاب درسی استاندارد مطالعات تاریخی که در دبیرستان‌های کانادا تدریس می‌شود و نام آن کانادا: قرن بیستم» است، نوشته شده است که آلمان‌ها اجساد قربانیان یهودی خود را برای تولید صابون می‌جوشاندند.

جزوه کالبدشناسی نازیسم، که توسط ائتلاف ضد رسوایی»‌ صهیونیستی بنای بریث نوشته شده است، می‌گوید:‌
بی‌رحمی نازی‌ها به کشتار انسان‌ها ختم نشد. مقادیر فراوانی صابون از اجساد کسانی که کشته شده بودند ساخته شده بود.»

کتاب اردوگاه‌های مرگ هیتلر»‌ که در سال 1981 نوشته شد شرح مفصلی از داستان صابون ارائه می‌دهد. مؤلف کتاب، کانیلین فیگ، در عین اذعان به این که برخی از مورخان ادعا می کنند که تولید صابون توسط نازی‌ها از چربی انسانی تنها یک شایعه است» با این حال این داستان را قبول می‌کند! چون:
 بیشتر کارشناسان اردوگاه در اروپای شرقی داستان‌های مربوط به صابون را تأیید کرده‌اند و انواع قالب‌های صابون ساخته شده از اجساد انسان‌ها در اروپای شرقی به نمایش گذاشته شده است و من طی سالیان متمادی نمونه‌های فراوانی از آنها را دیده‌ام.»

آرتور اشنایرر، خاخام ساکن نیویورک، این داستان را در جلسه افتتاحیه بزرگترین گردهمایی هولوکاست در تاریخ تکرار کرد. در مراسم دعایی که طی گردهمایی بازماندگان یهودی هولوکاست در آمریکا»‌ در شهر واشنگتن در ماه آوریل سال 1983 برگزار شد، خاخام اعلام کرد:‌

ما قالب‌های صابونی را که حروف مخفف RJF (به معنی چربی خالص یهود) روی آنها حک شده بود به خاطر داریم که از اجساد عزیزان ما تهیه شده بود.»

علی رغم تمامی شواهد به ظاهر تکان‌دهنده، اتهام تولید صابون توسط آلمان‌ها از اجساد انسان‌ها دروغ است و مورخان هولوکاست اکنون به این موضوع اذعان دارند.

حروف مخفف RIF که تصور می شود مخفف عبارت چربی خالص یهود»‌ باشد، در واقع مخفف عبارت مرکز رایش برای تهیه چربی صنعتی»‌ بود.

این مرکز یک سازمان آلمانی مسئول تولید و توزیع صابون و محصولات شوینده در زمان جنگ بود. صابون RIF کیفیتی پایین داشت و فاقد هرگونه چربی انسانی و غیرانسانی بود.

کمی بعد از جنگ، دفتر دادستان شهر فلنزبورگ آلمان، دست به اقدامات قانونی بر علیه دکتر رودلف اسپانر به دلیل نقش او در تهیه صابون انسانی در مؤسسه دانزیگ زد. ولی بعد از یک سلسله تحقیقات، وی بدون سر و صدا از این اتهام تبرئه شد. در نامه‌ای که در ماه ژانویه 1968 نوشته شد، دفتر دادستان اعتراف کرد که بر اساس تحقیقات آن دفتر، هیچ صابونی طی مدت جنگ در مؤسسه دانزیگ تولید نشده است.

اخیراً والتر لاکور، مورخ آلمانی آنچه را که در سال 1980 در کتاب خود، راز دهشتناک، به عنوان تاریخ غیر قابل انکار»‌ آورده بود تکذیب کرد و گفت که داستان صابون انسانی از اساس نادرست است.

گیتا سرنی، یک مورخ یهودی دیگر در کتاب خود به نام سفر به تاریکی»‌ می‌نویسد:
این داستان پذیرفته شده که اجساد قربانیان به صابون و کود تبدیل می‌شده است توسط اداره مرکزی تحقیق در مورد جنایات نازی‌های لودویگزبورگ تکذیب شده است.‌»

دبورا لیپشتات، استاد تاریخ مدرن یهود نیز به همین ترتیب ضمن تاریخ‌نویسی مجدد در سال 1981 اظهار داشت:
حقیقت این است که نازی‌ها هرگز از اجساد یهودیان یا هر کس دیگر برای تولید صابون استفاده نکردند.»

در آوریل سال 1990، پروفسور یهودا بائر از دانشگاه عبری اسراییل، که از مورخان برجسته حامی هولوکاست است، و نیز شموئیل کراکی، مدیر بخش آرشیو مرکزی هولوکاست یاد واشم در اسراییل تأیید کردند که داستان صابون انسانی حقیقت ندارد. به گفته باوئر زندانی‌هایی که در اردوگاه‌ها نگهداری می‌شدند آماده پذیرش هر گونه داستان وحشتناک در مورد آلمان‌ها بودند. با این حال وی نازی‌ها را مسئول انتشار این داستان دانست!!

در حقیقت، کسانی که در زمینه داستان صابون باید مورد سرزنش قرار بگیرند افرادی مانند سیمون ویزنتال و استفان وایز و نیز سازمان‌هایی مانند کنگره جهانی یهود و نیز قدرت‌های فاتح متفقین هستند که هیچ یک از آنها تا کنون بابت اشاعه این دروغ عذرخواهی نکرده‌اند.

فکر می‌کنید چرا باوئر و کراوسکی به این نتیجه رسیدند که اکنون زمان مناسبی برای رد رسمی داستان صابون یهودی است؟

خود کراوسکی به این نکته اشاره می‌کند که بخش بزرگی از دلیل این عقب‌نشینی تاکتیکی به منظور نجات باقیمانده داستان هولوکاست با خلاص شدن از دست سست‌ترین و دروغ‌ترین بخش‌های آن است!

در مواجهه با چالش تجدیدنظر طلبی، داستان‌هایی مانند داستان صابون که اثبات دروغ بودن آنها بسیار ساده است می‌توانند دردسر ساز باشند چون آنها باعث ایجاد تردید در مورد کل افسانه هولوکاست می‌شوند!

به گفته کراوسکی:
مورخان به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ صابونی از چربی انسانی ساخته نشده است. زمانی که این همه آدم اصل هولوکاست را انکار می‌کنند، چرا بهانه‌ای برای نفی این حقیقت در اختیار آنها قرار دهیم؟»

بی‌صداقتی افرادی که دست به چنین سازش دیرهنگامی با حقیقت می‌زنند از آنجا مشخص می‌شود که آنها متوجه نیستند افسانه صابون رسماً در دادگاه نورمبرگ تأیید»‌ شده بود و همچنین این‌که آنها اکراه دارند در مورد تأثیر آن تأیید» بر اعتبار دادگاه نورمبرگ و سایر جنبه‌های داستان هولوکاست صحبت کنند.

تفاوت چشمگیری که بین تکذیب فوری داستان صابون توسط دولت انگلیس پس از جنگ جهانی اول و تأیید رسمی داستان بی‌پایه مشابه آن در جنگ جهانی دوم توسط نیروهای متفقین وجود دارد نه تنها نشان‌دهنده عدم صداقت بسیاری از مورخان غربی است، بلکه نشان‌دهنده انحطاط کلی هنجارهای اخلاقی غرب طی این قرن است.

داستان صابون انسانی یک بار دیگر نشان‌دهنده تأثیر عظیمی است که یک شایعه زمان جنگ می‌تواند به محض پذیرفته شدن داشته باشد به خصوص هنگامی که به صورت یک دروغ تبلیغاتی توسط افراد متنفذ و سازمان‌های قدرتمند اشاعه یابد.

این‌که این همه افراد باهوش و متفکر اصولاً پذیرفته باشند که آلمان‌ها اقدام به توزیع صابون‌هایی کرده باشند که روی آن حروف اختصاری نوشته شده باشد که نشان دهد آنها از چربی انسانی درست شده‌اند بیانگر این موضوع است که حتی چرندترین جنبه‌های داستان هولوکاست چه اندازه سهل و ساده به عنوان حقیقت، مورد پذیرش قرار می‌گیرند.


قطعه جدید انحراف» به همراه ویدئو کلیپ

محمدرضا امیری

تنظیم: مجموعه منتظران ظهور

زمان: ۴:۴۹

تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۹۷

____

New piece: Enheraf "as" + Video

mohammadreza Amiri

producer By: Montazeran Zohoor Collection

Time: 4:49

Release date: march 13, 2019





سایت علمی (psychology today) در (6 نوامبر 2016) اعلام کرد:

"تعداد زیادی از دانشمندان برجسته از جمله دیوید چالمرز، جالینوس استراوسون و برایان مک لافلین و بسیاری دیگر از دانشمندان مجموعه ای از مقالات را در دانشگاه آکسفورد منتشر کرده اند مبنی بر اینکه هر آنچه در اطراف شماست( از جمله صندلی که روی آن نشسته اید, سنگ, پنجره,  سیارت و.) همگی دارای نوعی هوش ابتدایی هستند"

اینکه هر چیزی(سنگ, کوه, سیارات و.) دارای نوعی هوش باشند شما را یاده چه چیزی می اندازد؟

این دو آیه را ببینید:

هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست تسبیحش می کنند و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی می ستاید، ولی شما ذکر تسبیح شان را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است (۴۴ سوره إسرا)

آیا ندیده ای که هر کس در آسمانها و هر کس که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم خدا را سجده می کنند؟ (۱۸ سوره حج)

خداوند به وضوح اعلام کرده هر چیزی که در اطراف ماست( از سنگ و کوه و سیارات و .) خدا را تسبیح میکنند و عملا نوعی هوش و آگاهی دارند و همانگونه که میبینید اکنون دانشمندان برجسته ی دنیا در حال مطرح کردن این ایده هستند که هر چیز مادی( مانند سنگ و آهن و سیارات و .) دارای نوعی هوش هستد که این نشان دهنده ی اوج عظمت خداست.

لینک این خبر(psychology today) که نوزده روز پیش(6 نوامبر 2016) منتشر شده است:

https://www.psychologytoday.com/blog/the-superhuman-mind/201611/is-there-consciousness-in-everything

لینک این مقالات در دانشگاه آکسفورد:

https://global.oup.com/academic/product/panpsychism-9780199359943?cc=us&lang=en

لینک خبر در (Real Clear Science):

http://www.realclearscience.com/2016/11/07/is_there_consciousness_in_everything_273227.html


مدت‌هاست که گزارش‌هایی از روابط نزدیک، اما پشت‌پرده محمد بن سلمان ولی‌عهد سعودی با رژیم صهیونیستی منتشر می‌شود. او حتی چند بار با سران سازمان‌های صهیونیستی آمریکا دیدار کرده و در این دیدارها حتی مسئولیت ادامه مناقشه فلسطین را به گردن فلسطینی‌ها انداخته و مدعی شده است که رهبران فلسطین مانع صلح» هستند!

در نمونه تازه‌ای از گزارش‌ها در مورد روابط ریاض و تل‌آویو، سران یکی از سازمان‌های صهیونیستی که با بن سلمان دیدار داشته، در یک سخنرانی از علاقه ولی‌عهد سعودی به رژیم صهیونیستی پرده برداشته و گفته است که علاقه ولی‌عهد سعودی و محمد بن زاید ولی‌عهد ابوظبی به رژیم صهیونیستی، بیشتر از بسیاری از یهودیان است!

مایک اونس (Mike Evans) بنیانگذار و رئیس مرکز میراث دوستان یهود» که یک آژانس صهیونیستی حامی تل‌آویو است، در نشست سالانه رومه جروزالم‌پست» که هفته پیش در نیویورک برگزار شد، در مورد دیدگاه بن سلمان و بن زاید به رژیم صهیونیستی، گفت:

بگذارید یک لحظه برایتان از سران خلیج [فارس] بگویم. من با اغلب آن‌ها دیدار کرده‌ام، من با "ام‌بی‌زی" (ولی‌عهد ابوظبی) در امارات دیدار کرده‌ام، من با "ام‌بی‌اس" (ولی‌عهد سعودی) در عربستان دیدار کرده‌ام. می‌توانم یک چیز شگفت‌آور به شما بگویم. این رهبران، بیشتر از بسیاری از یهودیان، اسرائیل‌دوست هستند.»

به ادعای اِوَنس، محمد بن زاید به او گفته است که در دولت باراک اوباما» رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، از واشنگتن برای مقابله با یک کشتی ایرانی درخواست کمک کرده، اما آمریکا این درخواست را رد کرده و نهایتاً تنها با مداخله بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی بوده است که واشنگتن این درخواست را پذیرفته است.

وی در ادامه صحبت‌هایش به ذکر خاطره‌ای از محمد بن سلمان پرداخت و گفت ولی‌عهد سعودی به او گفته که دایه‌ی او یهودی بوده است.

اونس گفت: می‌توانم به شما بگویم که زمانی که با ولی‌عهد سعودی دیدار کردم، به او گفتم:
▪ نظرت درباره یهودیان چیست؟ و نظرت درباره مسیحیان چیست؟
▪ اوه، هر دوی آن‌ها را دوست دارم.
▪ بگو چرا؟
▪ چون مادر من یکی از آن‌ها بود!
▪ درباره چی صحبت می‌کنید؟
▪ مدیر خانه پدر من، که مرا بزرگ کرد، یک یهودی اونجلیست اتیوپیایی بود.
واو! می‌توانم به شما بگویم چیزهایی که ظرف دو ساعت و نیم از ولی‌عهد درباره اسرائیل شنیدم، آنقدر شگفت‌آور بود که باید کاخ سفید و نخست‌وزیر [اسرائیل] را در جریان می‌گذاشتم. اگر طرز فکر این مرد را بدانید، حتما سرتان سوت می‌کشد.»

به گفته اونس، ولی‌عهد سعودی به او گفته است که فلسطینی‌ها باید اسرائیل را الگوی خود قرار دهند و مانند اسرائیل باشند!

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش به چشم‌انداز رابطه کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی پرداخت و گفت: میراث ت‌های دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا و نتانیاهو، صلح بین پنج یا شش کشور خلیج [فارس] با دولت اسرائیل خواهد بود.»

مایک اِوَنس افزود: من در یک مراسم شام در کاخ سفید، این را به جرد کوشنر [داماد و مشاور یهودی ترامپ] گفتم، و گفتم در دوره دوم رئیس‌جمهور [این اتفاق می‌افتد]. او لبخند زد و گفت "چرا در دوره اول نه؟"»

اونس در بخش‌های دیگری از این سخنرانی به انتقاد شدید از اوباما پرداخت و او و جریان چپ‌گرا» را عامل تضعیف رژیم صهیونیستی توصیف کرد. وی در مقابل به شدت از ت‌های ترامپ تمجید کرد و گفت رئیس‌جمهور کنونی آمریکا دشمنان اسرائیل را شر» می‌داند و با آن‌ها مقابله می‌کند.

اشاره‌ی محمد بن سلمان به داشتن دایه‌ای یهودی در حالی است که گزارش شده وی ماه‌هاست که مادرِ تنی خود را در کاخی در نقطه‌ای نامشخص در عربستان سعودی تحت بازداشت خانگی قرار داده است!

بر اساس گزارش چند ماه پیش شبکه ان‌بی‌سی»، دلیل این اقدام بن‌ سلمان این است که نگران بوده است که مادرش مخالف برنامه‌هایش برای کسب قدرت باشد و با نفوذی که روی پادشاه دارد، شاید مانع از تحقق برنامه‌هایش شود.

ادامه مطلب


گزارش‌ها حاکی است دونالد ترامپ، رئیس‌‌جمهوری آمریکا، با امضای فرمانی یهودیت را نه به‌‌عنوان مذهب، بلکه ملیّت، به‌رسمیت خواهد شناخت.

بر اساس قوانین کنونی، نهادهای آموزشی که از بودجه فدرال کمک می‌گیرند مم هستند که جلو هرگونه تبعیض به‌ خاطر ملیّت، رنگ و نژاد را بگیرند، اما در این قوانین اشاره‌ای به مذهب نشده است.

اما بر اساس حکم جدید ترامپ، یهودیت نه به‌عنوان مذهب، بلکه به‌عنوان یک ملیّت تفسیر می‌شود.

شبکه تلویزیونی سی‌ان‌ان می‌نویسد دولت ترامپ بر این عقیده است که با دستور جدید جلو تبعیض علیه یهودیان [!!] در مراکز آموزشی کشور گرفته می‌شود.

یک مقام دولتی گفته است دستور جدید با گام‌های جدیدی برای مبارزه با احساسات ضد اسرائیلی در دانشگاه‌ها همراه خواهد بود و مراکز آموزشی را مجبور می‌کند برای حفظ کمک‌های دریافتی از بودجه فدرال، تبعیض علیه یهودیت را به‌عنوان برخورد با یک ملیّت تفسیر کنند.

قبلاً رومه نیویورک‌تایمز گزارش داده بود جرد کوشنر، داماد و مشاور ترامپ وی را به امضای دستور جدید در رابطه با یهودیت ترغیب کرده است.

آقای کوشنر در خانواده‌ای یهودی با تعالیم یهودیان ارتدکس به‌دنیا آمده است.


دیدگاه مستشرقان درباره ائمه(علیهم السلام) که برگرفته از اهداف و منابع مطالعاتی ایشان است و با انگیزه آشنایی و شناخت صحیح جایگاه و فعالیت‌های ائمه(ع) و بدون غرض ورزی پیش‌داوری، به تحقیق و بررسی جایگاه ایشان پرداخته اند؛

گابریل آنگیری مستشرق فرانسوی می‌نویسد:

در زمینه قضایی، علی(ع) عهد جدیدی افتتاح نمود. در عهد خلفای سه گانه او در تمام مسائل بغرنج و پیچیده مورد استشاره و استفتاء قرار می‏گرفت. هر مسئله پیچیده‌ای که روی می‏نمود افکار عمومی با این عبارت که به صورت ضرب‌المثل در آمده بود، حل آن را از تدبیر علی(ع) می‌خواست، چاره این مشکل را فقط از ابوالحسن باید خواست.

هنگامی که علی(ع) به خلافت رسید با وجود تمام گرفتاری‌های نظامی و ی، همچنان تصدی عالیه امور دادگستری را برای خود حفظ نمود.

به تصفیه دادگاه ها اقدام ورزیده و حقوق قضات را تثبیت نمود و نخستین محکمه شرع را بنیاد نهاد. قضاوت‌های متعددی از او به یادگار مانده که جای آن دارد آنها را در شمار‏ محاکمات بزرگ تاریخ قرار داد.  

علی(ع) نخستین کسی بود که بر ضد اصلی که از دیر زمانی معمول به قوانین اروپایی است، یعنی حبس‌ در‌ مقابل‌ بدهکاری، به مخالفت برخاست.

پیش از علی(ع) قانون مدوّنی وجود نداشت.
قاضی می‏بایستی از روی آیات قرآن و بر طبق رسوم و سنن، حکم صادر کند، 
ولی در زمان علی(ع) علم فقه و تقریباً قانون مدوّنی به وجود آمد.

در حقوق جزا  علی در شرق نخستین کسی بود که در محاکمات، شهود را از هم جدا کرده و از هر یک جداگانه شهادت می‏گرفت. تا آن وقت شهود به اتفاق یکدیگر ادای شهادت می‏کردند و می‏توانستند اظهارات خود را با اظهارات همدستانشان تطبیق نمایند.

علی(ع) که خطیبی زبردست و نویسنده ‏ای توانا و قاضی عالیقدری به شمار می‏رود، در صف مؤسسین و واضعین مکتب‌ها مقام دارد و مکاتبی که او تأسیس نموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحکام منطق و برهان و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد، ←امتیاز دارد.

گابریل دانی، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، ص۲۵۳-۲۵۱.

لامنس مستشرق معروف بلژیکی در وصف عظمت امام(ع) چنین می‌نویسد:

برای عظمت علی(ع) همین بس که تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی، از او سرچشمه می‌گیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشته است. 

همه علما و دانشمندان، اخبار احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او می‌رسانند.
 
علمای اسلام از موافق و مخالف، از دوست و دشمن، مفتخرند که گفتار خود را به علی(ع) مستند دارند، چون گفتار او حجیت قطعی داشت و او باب مدینه علم بود و با روح کلی پیوستگی تام داشت.

محمدمهدی علیقلی، سیمای نهج البلاغه، ص۵۲.

نرسیسیان، از دانشمندان مسیحی نیز درباره علی(ع) چنین می‌گوید:

اگر این خطیب بزرگ ( علی(ع) ) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا می‏نهاد،
می‏دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوری‌اش از سران و بزرگان اروپا موج می‏زد، می ‏آمدند تا از دریای سرریز دانشش، روحشان را سیراب کنند.

هبةالدین شهرستانی، ما هو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، ص۴۳.

دونالدسون خاورشناس معروف معاصر انگلیسی در باره گستره علم علی(ع) به قرآن و رابطه علمی آن حضرت با پیامبر(ص) می‌نویسد:

دانش علی(ع) چیزی نیست که در پسِ پرده ابهام باشد و شگفت انگیز هم نیست، زیرا علی(ع) از مجاهدان و صحابه دیگر، مدت زمان بیشتری را با پیامبر(ص) سپری کرده است، علاوه بر آنچه دیگران از پیامبر(ص) شنیدند، او چیزهای شنیده که دیگران از آن محروم بوده‌اند.

ابوبکر و عمر به گستردگی علم و فقاهت علی اطمینان داشتند و مشکلاتی که برایشان پیش می‌آمد و دچار عجز می‌شدند، برای حل آن به او رجوع نموده و به رأی و م او عمل می‌نمودند.

دوایت دونالدسون، تعریب ع. م، ص۳۷-۳۹.

ردولف ژایگر، نویسنده آلمانی درباره خدمات علمی علی(ع) می‌نویسد:

علی(ع) مبتکر علم نحو بود. بر اثر همین ابتکار اوست که امروز هر کودک مبتدیِ مسلمان در هر نقطه زمین می‌تواند قرآن بخواند و کلمات نماز را صحیح تلفظ کند علی بن ابی‌طالب(ع) یگانه دانشمند اسلام در آن عصر، بین اعراب چون نابغه‌ای بود که در بین مردمی جاهل و قشری متعصب زندگی کند و نتواند منظور خویش را به آنان بفهماند.

ردولف ژایگر، خداوند علم وشمشیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص۳۰و۱۵۴.

جرج جرداق مسیحی هم علی(ع) را این‌گونه توصیف می‌کند:

علی بن ابی طالب در خرد، یگانه بود، او قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هیچ دانشی در عرب وجود ندارد، مگر آنکه اساسش را علی(ع) پایه‌گذاری کرده یا در وضع آن، سهیم و شریک بوده است.

جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، ج۱، ص۱۰۲.


امتیازطلبی و نژادپرستی که از مهم‌ترین ویژگی‌­های صهیونیسم است، در منابع یهود به‌طور صریح و فراوان انعکاس یافته است. آن‌ها خود را قوم برگزیده خداوند و سایر ملت‌ها را حیوانات انسان­‌نما» می‌­دانند.

مطابق برخی منابع یهود، ازجمله نوشته‌­های ربّی شنر_زالمان (مؤسس جنبش خباد) تمایز میان یهود و غیریهود این‌گونه ذکر شده:

هر یهودی، دارای دو روح است: روح حیوانی و روح الهی؛ روح حیوانی، در بالاترین طبقات نیروهای شیطانی ریشه دارد. این روح، منبع شُرور است؛ اما در عین حال، منشأ خیرهای طبیعی مانند مهربانی و نیک­‌خواهی نیز هست؛ چراکه در طبقه نور» نیز ریشه دارد؛ یعنی نزدیک­‌ترین نقطه از شاکله عالم شیاطین به کناره عالم قدس؛ اما روح الهی، در خدا ریشه دارد و یا به یک معنا، بخشی از خداست. بیگانگان، نه تنها فاقد روح الهی هستند، بلکه روح حیوانی آنان نیز در مقایسه با روح حیوانی یهودیان، از لایه‌­های پایین‌­تری از عالم شیطانی ریشه می‌گیرند. ‏ [١]‎

تلمود می‌گوید:
این منّت، بر ارواح یهود نهاده شده است که جزئی از خداوند باشند. این نفوس، از جوهر خداوند جو‌انه می‌زنند؛ چنان‌که فرزند از جوهر و ذات پدر بیرون می‌آید. اگر یهودیان نبودند، برکت از روی زمین رخت برمی‌بست و باران نمی‌بارید و خورشید نمی‌تابید. پس، بدون اسرائیلیان، ملت‌های روی زمین قادر به زندگی نیستند.

بر اساس تعالیم تلمود، همان‌گونه‌که انسان بر حیوان فضیلت دارد، یهودیان نیز برترین ملت‌­های روی زمین‌اند و گورهای غیریهود، دل‌های فرزندان اسرائیل را خنک می‌کند؛ زیرا فقط یهودیان بشرند و ملت‌های دیگر چیزی جز گونه­‌های مختلف حیوان نیستند.

تلمود به یهودیان می­‌گوید:
هرگاه یک فرد یهودی با غیریهودی اختلاف پیدا کرد، تو باید از او پشتیبانی کنی و به آن غریبه بگویی: این چیزی است که شریعت ما از ما می‌­خواهد و چنان‌چه شریعت آن غریبه با یهود همراهی نشان دهد، باید برادرت را کمک کنی تا در دعوا حاکم شود و به غریبه بگویی: این چیزی است که شریعت تو از تو می‌خواهد. در صورتی که چنین نباشد، ‏ وظیفه داری که پیرامون آن غریبه، تارهای تزویر و نیرنگ بتنی و او را در آن دام افکنی تا یهودی پیروز شود». ‏ [٢]‎

در عصر حاضر نیز می­‌توان از طرز برخورد و رفتار جنبش حسیدی با غیر یهودیان، به‌عنوان یکی از مصادیق نژادپرستی یهودی یاد کرد. حسیدیم، هنوز یک جنبش زنده و موجود با صدها هزار عنصر فعال است که متعصبانه گوش به فرمان ربّی‌های مقدس» خود هستند؛ ربّی‌هایی(اساتید و پژوهشگران دینی یهود) که برخی از آن‌ها در اسرائیل و در میان رهبران اغلب احزاب و حتی در رده‌های بالای ارتش، نفوذ فوق‌العاده‌ای به دست آورده‌اند.

کتاب مشهور و اساسی تانیا (Hatanya) از مؤسس جنبش خباد (به‌عنوان یکی از مهم‌ترین شعبه‌های جنبش حسیدیم)، غیریهودیان را مخلوقاتی شیطانی معرفی می‌کند که در آن‌ها مطلقاً چیز خوبی وجود ندارد و حتی یک جنین غیریهودی از حیث کیفیت، با جنین یهودی تفاوت دارد. اصولاً یک غیریهودی، موجودی زیادی» است؛ زیرا تمام کائنات فقط به هدف یهودیان خلق شده‌اند.

این کتاب به‌ دفعات و در تیراژ بالا در اسرائیل چاپ شده و به‌طرز وسیعی، در میان عموم، مدارس و ارتش منتشر گردیده است. این تبلیغات خباد، به‌خصوص قبل از هجوم اسرائیل به لبنان در مارس ۱۹۸۷م به‌منظور وادارکردن پزشکان و پرستارها به مضایقه‌ی کمک دارویی از مجروحان غیریهودی» شدت یافت و این روش یا ایده‌ی شبه‌نازی، فقط متوجه اعراب یا فلسطینی‌ها نبود؛ بلکه هر غیریهودی‌ای را شامل می‌شد. 

گفتنی است، در عصر حاضر برخی اندیشمندان روشنفکر یهودی با انتقاد از اندیشه‌ها و ت‌­های نژادپرستانه، عملکرد یهودیان متعصب را به چالش کشیده‌اند. اسرائیل شاهاک که خود یک یهودی منتقد است، می‌­نویسد:

هرکس در اسرائیل زندگی کرده باشد، به‌خوبی می‌داند که نگرش تنفرآمیز و ظالمانه نسبت به غیریهودیان در میان اکثر یهودی‌های اسرائیل تا چه حد عمیق و گسترده است. این نگرش، طبعاً از دیگران (خارج از اسرائیل) پنهان نگه داشته شده است. ‏ [٢]‎

منابع:
(١) آنترمن، الن، باورها و آیین یهود، ص۳۵۰.
(٢) نویهض، عجاج، پروتکل‌های دانشوران صهیون، صص ۶۰۵ ـ ۶۰۷ به نقل از تلمود.


دیوید بن گوریون در ٧ دسامبر ١٩٣٨ در برابر رهبران حزب کارگر صهیونیسم، اظهار داشت:

اگر من بدانم که تمام کودکان یهودی آلمان را از راه بردن آن‌ها به انگلیس می‌توانم نجات دهم و یا این که تنها نیمی از آنان را می‌توانم به سرزمین اسرائیل منتقل کنم، به یقین راه دوم را بر می‌گزینم؛ زیرا ما نباید تنها به فکر جان این کودکان باشیم، بلکه باید در اندیشه‌ی تاریخ ملت یهود باشیم! (١)

وی هم چنین در ٨ دسامبر ١٩۴٢ نیز اعلام کرد:

وظیفه‌ی صهیونیسم نجات یهودیان اروپا نیست؛ بلکه آزادسازی سرزمین اسرائیل برای ملت یهود است. (٢)

بدین‌جهت است که برخی ناظران، همچون هاینتس هوهنه (Heinz Hohne)، رومه‌نگار آلمانی، بر آنند که اصولاً صهیونیست‌ها استقرار فاشیسم در آلمان را نه به‌مثابه یک مصیبت ملی، بلکه به‌عنوان فرصتی تاریخی و بی‌مانند در وصول به هدف‌های صهیونیستی خویش می‌دیدند. (٣)

منابع:
١. روژه گارودی، محاکمه الصهیونیه الاسرائیلیه، ص٨٢
٢. روژه گارودی، محاکمه الصهیونیه الاسرائیلیه، ص٧٧
٣. یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه‌ی ابراهیم یونسی، ص١٢٩


گلدا مایر نخست​‌وزیر سابق رژیم اشغالگر قدس بیش از ۵٠ سال از عمر خود را وقف خدمت به آرمان‌های ی، ارضی و اقتصادی رژیم صهیونیستی کرد. 

گلدا مایویچ مایر» در سوم مه ١٨٩٨ در شهر کیف (اوکراین) به‌دنیا آمد و در ١٩٠۶ همراه با خانواده‌اش به آمریکا مراجعه کرد. پدرش نجاری بود که ۵ پسرش در کودکی مُرده بودند. خانم مایر در مدرسه‌ای دولتی در شهر میلواکی» در آمریکا مشغول تحصیل شد. والدینش مایل بودند او منشی بشود اما وی معلم شد و از همان آغاز به نهضت صهیونیستی در آمریکا پیوست. 

او بعداً با یک صهیونیست از همکاران خود به‌نام موریس میرسون» ازدواج کرد. این دو تن در ١٩٢١ عازم اورشلیم (بیت‌المقدس) شدند و این زمانی بود که به‌تازگی فلسطین تحت قیمومت انگلستان درآمده بود.

گلدا مایر تا قبل از ظهور اسرائیل در ١٩۴٨ همچون هزاران یهودی مهاجر که در دوران قیمومیت انگلستان بر فلسطین به این سرزمین انتقال داده شدند، زندگی می‌کرد اما همکاری‌های فراوانی با گروه‌های زیر‌زمینی یهود از قبیل ایرگون، اشترن، هاگانا و سایر تشکیلات پنهان صهیونیستی که به کار انتقال یهودیان اروپا به فلسطین اشتغال داشتند، به عمل آورد. 

این همکاری‌ها باعث شده بود وی غالب اوقات بیرون از خانه باشد. این امر به زندگی شوئی گلدا مایر لطمه بزرگی زد. به‌طوری که در سال ١٩۴۵ شوهرش وی را طلاق داد و خانم گلدا مایر تا پایان عمر بیوه ماند.

گلدا مایر در این سال‌ها توانست در رأس تشکیلات مالی سازمان‌های یهودی، میلیون‌ها دلار برای مسلح کردن اسرائیل آتی پول جمع‌آوری کند.

او حتی از راه‌های فحشا و بی‌عفتی و خود‌فروشی برای جمع‌آوری پول جهت تقویت تشکیلات مخفی صهیونیست‌ها بهره جست. 

بعد از تأسیس دولت اسرائیل گلدا مایر فعالیت‌های ی خود را توسعه داد. اولین شغل او در ١٩۴٨ سفارت اسرائیل در مسکو بود. او در سا‌ل‌های ١٩۴٩ تا ١٩۵۶ در زمان نخست‌وزیری بن‌گوریون وزیر کار اسرائیل بود. 

سپس از ١٩۵۶ تا ١٩۶۶ به مدت ١٠ سال وزیر خارجه این کشور شد. او در این مدت بیش از هر کسی به مسافرت در سراسر جهان پرداخت.

با مرگ لوی اشکول» نخست‌وزیر وقت اسرائیل در اکتبر ١٩۶٩، خانم گلدا مایر در انتخابات به پیروزی رسید و در ١۵ دسامبر همان سال در رأس کابینه جدید صهیونیستی قرار گرفت.

وی این سمت را تا سال ١٩٧۴ حفظ کرد و سپس در ١٠ آوریل این سال به دلیل اوج‌گیری مخالفت اعضای حزب کارگر که خود عضو آن بود، از مقام نخست‌وزیری استعفا داد.

روز ٨ دسامبر سال ١٩٧٨ میلادی، گلدا مایر که بیش از ۵٠ سال از عمر خود را وقف خدمت به آرمان‌های ی، ارضی و اقتصادی رژیم صهیونیستی کرد در سن ٨٠ سالگی درگذشت. 

منبع: ‌مشاهیر ی قرن بیستم، احمد ساجدی، نشر محراب قلم، ١٣٧۴، ص۴٠٣


آن‌گاه که حزب شیطان از سویی در تقابل با دو جریان نهضت علمی آینده‌ساز امامان شیعه» و حکومت‌های شیعی قدرتمند» حاضر در صحنه، ناچار شده بود دست به دامان اقوام تُرک شمالی شود و به آنان اجازه‌ی گسترش در سراسر جهان اسلام و حتی روم را بدهد، و از سویی دیگر با احساس خطر از سوی آنان در پی قدرت گرفتن بیش از حد در منطقه، به‌ویژه برای اروپا و روم شرقی آن دوره، از یک طرف مقدمات درگیری داخلی آنان را فراهم کرده و از طرف دیگر آنان را به دشمنیِ گروه‌هایی همانند اسماعیلیه مبتلا ساخته بود، برای تغییر آرایش صحنه و برون‌رفت از این عرصه‌ی تنگ، اقدام بزرگ دیگری طراحی می‌شود که در پی آن سرنوشت جهان به طرزی شگفت‌آور دگرگون می‌شود.

در حالی که مسلمانان در کتاب مقدس خود به شکلی راهبردی راهنمایی شده بودند که دشمن‌ترینِ مردم نسبت به آنان، یهود و مشرکان بوده و در عین حال دوست‌ترین آنان نصاری و مسیحیان‌اند، مع‌الوصف در این دوره جنگ و دشمنی‌ای میان دو گروه مسلمان و مسیحی درمی‌گیرد که بعدها در تاریخ به‌نام جنگ‌های صلیبی مشهور شد.

این نام که بر مجموعه‌ی هشت جنگ بزرگ و حوادث لابلای آن اطلاق می‌شود، برهه‌ای دویست‌ساله از تاریخ است که از سال 489 هجری قمری آغاز و تا سال 691 ادامه می‌یابد (1291-1095م).

سبب ظاهریِ این سلسله جنگ‌ها آزادسازی قدس و رهایی زادگاه مسیح از چنگ مسلمانان و تأمین امنیت حجاج و زائران مسیحی بود. بسیاری از مورّخان غربی نقل کرده‌اند که در دوره‌ی حاکمیت ترکان سلجوقی با حجّاج و زائران مسیحی مرقد عیسی (ع) بدرفتاری می‌شد و حتی تعدادی از دیرها و کلیساها در منطقه مصادره شده بود. در پی این رفتار بود که پاپ خشمگین شده و مسیحیان را به جنگ با مسلمانان تحریک کرده بود اما واقعیت ماجرا چیز دیگری بود.

در پی شکست ملازگرد، الکسیس کومنین، امپراتور بیزانس هراسناک شد و با وجود دشمنی‌ها و اختلافات پیشین میان دو کلیسای ارتدوکس شرق و کاتولیک غرب اروپا، در سال 1094 سفیرانی نزد پاپ اوربان دوم (دوره پاپی 1099-1088م) فرستاد و از وی استمداد جست.

این پاپ یهودی‌الاصل که از خاندان یهودی پی‌یر لئونی» در فرانسه بود، از دیرباز مترصد این فرصت بود. پیش از او پاپ گریگوری هفتم (1085-1073م) که او نیز یکی از پاپ‌های یهودی‌الاصل این خاندان بود، برای نخستین بار از عبارت ارتش مسیح در نامه‌های تشویق امیران اروپا برای لشکرکشی به جهان اسلام استفاده کرده بود.

اگرچه درگیری پاپ گریگوری هفتم با هانری چهارم به وی فرصت چنین اقدامی را نداد، اما اینک شرط برای خَلَف شایسته‌ی او اوربان دوم کاملاً فراهم بود. وی در 27 نوامبر 1095 و در پایان اجلاس کلرمون که در آن جمع زیادی از امیران، شوالیه‌ها و کشیشان شرکت کرده بودند، سخنرانی آتشینی کرد که این سخنرانی سرآغاز جنگ‌های صلیبی تلقی می‌شود.

در دوران معاصر نیز پاپ بندیکت شانزدهم در ابتدای تصدی منصب پاپی در سال 2006 با حمله به مسلمانان چنین قصدی را داشت که خوشبختانه جهان اسلام و مسیحیت در این دوره هشیارتر از آن بودند که بازیچه‌ی دست حزب شیطان قرار گیرند.

هدف صلیبیان از حمله‌های اول، دوم، سوم و ششم، سرزمین شام و فلسطین و حمله‌های پنجم و هفتم، مصر بود. حمله چهارم به سوی قسطنطنیه منحرف شد و هدف حمله هشتم، تونس بود. در طی همین جنگ‌ها بود که بیت‌المقدس در سال 583 هـ.ق (1187م) به‌دست صلاح‌الدین ایوبی فتح شد.

برخی از مورخان دایره‌ی جنگ‌های صلیبی را از این مقطع دویست‌ساله نیز فراتر برده و آن را شامل نبردهای یونانیان و رومیان، بیزانسیان و پارسیان، رومیان و پارسیان، مسلمانان و بیزانسیان، مسلمانان و مسیحیان اندلس و نهایتاً اروپاییان و عثمانیان نیز دانسته‌اند.

با تحلیل پیوسته‌ای که ما از تاریخ درگیری حزب‌الله و حزب شیطان در تاریخ داریم، به‌نظر می‌رسد هر کدام از این وقایع، نه در چارچوب دین در مقابل دین، که به‌عنوان دین در مقابل ضد دین، در جای خود قرار می‌گیرد، با این معنای موسّع جنگ‌های صلیبی همچنان ادامه دارد.

سه جمهوری ونیز، جنوا و پیزا که از مکان‌های استقرار یهودیان تاجرپیشه به‌شمار می‌رفتند، در تشویق پاپ نقش مهمی داشتند. تسلط بر تجارت دریای مدیترانه، به‌دست آوردن بنادری در مصر و شام، و جابجایی سپاهیان صلیبی، سود اصلی این گروه از جنگ به حساب می‌آمد.

نقش فرانسه در این جنگ به‌حدی بود که واژه فرنگ و فرنج از آن‌جا وارد واژگان مسلمانان و از آن پس بر همه اروپاییان و غربیان اطلاق می‌شد. این امر منجر به نفوذ ی و تجاری فرانسه در سرزمین‌های اسلامی و زمینه‌ساز استعمار در سالیان بعد شد.

در این گیرودار که مسیحیان و مسلمانان از هر سو کشته می‌شدند، و ظاهراً یهودیان (که مسبّبان اصلی و سودبرندگان عمده‌ی این تجارت محسوب می‌شدند) می‌بایست در رفاه و آسایش باشند، ما در بررسی تاریخ این دوره با پدیده‌ای عجیب مواجه هستیم: آزار بی‌سابقه یهودیان و کشتار گسترده‌ی آنان در اروپای مسیحی!!

از آغاز جنگ نخست، یهودیان خائن» مورد آزار و اذیت صلیبیان قرار گرفته و آنانی که غسل تعمید را رد کرده بودند، به قتل رسیدند. از جنگ سوم، یهودیان از جوامع اروپای مسیحی چنان طرد شدند که با پایان یافتن قرن یازدهم، تجمّعات یهودی در اروپا از بین رفتند.

این نخستین جریان یهودستیزی رسمی در اروپا بود که بعدها در جریان دو جنگ جهانی نیز تکرار و منشأ شکل‌گیری رژیم صهیونیستی در منطقه شد. طرد یهود از بریتانیا در سال 1290، سوزاندن تلمود در پاریس در نیمه قرن سیزدهم، اخراج یهود از فرانسه در پایان قرن چهاردهم، و محاصره آنان در گتو و جهودمحله‌ها در آلمان و ایتالیا از پیامدها و نشانه‌های این دشمنی است.

پاسخ این پرسش را بایستی در شبه‌جزیره ایبری یافت، همان‌جا که تلاش‌های مسیحیان برای بیرون راندن یهودیان تا اواخر قرن پانزدهم ناکام ماند. یهودیان در اسپانیا تا سال 1492 و در پرتغال تا سال 1497 باقی ماندند. برخی از این یهودیان از جمله یهودیان مارانو» (یهودیان مخفی) به‌ظاهر مسیحی شدند و نام مسیحیان جدید» را برای خود برگزیدند.

این گروه به بهانه‌ی مورد آزار و اذیت بودن از سوی اسپانیایی‌ها و تشکیل دادگاه‌های تفتیش عقاید در شبه‌جزیره ایبری، مهاجرت برنامه‌ریزی شده‌ای را به امپراتوری عثمانی، ایتالیا و دیگر کشورهای مسیحی اجرا نمودند که در طی آن هسته اولیه شکل‌گیری مسیحیت یهودی ایجاد شد.

امروزه و پس از گذشت سالیان متمادی، هنوز یهودیان و فرهنگ یهودی و به‌ویژه سحر و جادو در این دو کشور غلبه‌ی خود را حفظ کرده است. درج نام مادر در شناسنامه که یادگاری یهودی است، همچنان در این دو کشور جدی گرفته می‌شود. شاید بتوان سبب عقب‌ماندگی این منطقه را نیز نسبت به بقیه اروپا به همین سلطه فرهنگی بازگرداند.

ظاهراً در این دوره حزب شیطان با توجه به گذشت زمان طولانی در پی ایجاد مانع برای آنان از سوی نهضت‌ها و حکومت‌های شیعی، و خو گرفتن یهودیان به آیین تحریف‌شده‌ی خویش و فراموش کردن مأموریت اصلی، دست به یک پاکسازی اساسی زده و ضمن تصفیه یهود و باقی گذاشتن یک مظلوم‌نمایی دیگر در تاریخِ این قوم برای استفاده‌های بعدی، مسیحیت یهودی را (به‌دنبال تعالیم پولس و در تحریفی مجدد) بنیان‌گذاری می‌کند.

این نوع مسیحیت در دوره‌های بعد نقشی اساسی در پیشبرد اهداف حزب شیطان ایفا نمود. در دوران معاصر، مسیحیت صهیونیستی و به تعبیر دقیق‌تر صهیونیسم مسیحی ادامه‌دهنده همین راه محسوب می‌شود.

در کنار مسیحیت یهودی، از دیگر یادگارهای جنگ‌های صلیبی، شکل‌گیری گروهی است به نام شوالیه‌های معبد.

پس از تصرف وحشیانه قدس از سوی صلیبیان در سال 492 هجری (1099م) و کشتار بی‌رحمانه و فجیع بیش از صدهزار نفر از مردم شهر و حتی غارت خود مسجدالاقصی، گروهی از شوالیه‌ها مأمور حفاظت از این محل مقدس شدند.

به‌نظر می‌رسد که این شوالیه‌ها در طی حضور در مسجد، نه‌تنها تحت تأثیر تعالیم یهود قرار گرفتند بلکه احتمالاً مأموریت اصلی خود را برای کشف اسرار و ابزار سحر و جادوی شیاطین زمان سلیمان نبی با موفقیت به انجام رساندند.

این گروه به‌شدت تحت تأثیر تعالیم کابالا(احضار ارواح شیطانی) قرار گرفتند و پس از بازپس‌گیری قدس از سوی مسلمانان، به انگلستان گریخته و اساس فراماسونری(سازمان مخفی شیطان گرایی) را که در اوایل قرن 18 میلادی وارد صحنه ت بین‌الملل شد، بنیان نهادند.

این گروه به ظاهر با آتش‌سوزی سال 1666 لندن و به‌عنوان بنّایان آزاد، فعالیت‌های اجتماعی خویش را آغاز نمودند. گفته می‌شود استفاده از ارقام مربوط به شیطان و شیطان‌پرستی همانند 666 و 13، 11، 9 و مضرب‌های 11 مانند 22 و 33 که در جریان دو جنگ اخیر صهیونیست‌ها علیه حزب‌الله لبنان و مردم غزه و حماس در فلسطین مطرح شد، از ویژگی‌های فراماسونری است.

از دیگر نتایج جنگ‌های صلیبی گسترش روحیه‌ی بی‌اعتنایی و انزواطلبی در میان مردم شام و گریز آنان از جنگ و جهاد بود. این علیرغم تمام تأکیداتی بود که از سوی پیامبر مکرم اسلام در خصوص وم جهاد با دشمنان، در دسترس مسلمانان بود. گسترش تصوف و خانقاه‌نشینی از سویی و شکل‌گیری جنبش ضدتصوف و ظهور شخصیت‌هایی همانند ابن‌تیمیه از سوی دیگر، از پیامدهای این جریان منفی فرهنگی بود. هر دو پیامد، بعدها تأثیرات شگرفی را در جهان اسلام سبب شد.

بروز مفاسد اجتماعی و فساد و فحشای سربازان دور از خانواده و اختلاط و آمیختگی نژادی، ایجاد اختلاف طبقاتی شدید، و‌ آلوده شدن زبان و ادبیات عرب به واژگان و ادبیات اروپایی از جمله دیگر تأثیرات منفی این جنگ‌ها بود که همه در یک عبارت بر هم خوردن نظم و توازن در جوامع اسلامی» قابل جمع است. توجه به هر سوی این آشفتگی، بروز بی‌قوارگی در سوی دیگر را به دنبال دارد و این وضعیت شرطی لازم و کافی برای سقوط تمدن است. جنگ‌های صلیبی مقدمه‌ی جدّی سقوط تمدن اسلامی بود.

البته توجه به این نکته در اینجا شایسته می‌نماید که این تمدنِ فروپاشیده، تمدنی بود که به دور از حرکتِ حساب‌شده امامان معصوم (ع) و با قواعد عادیِ تمدن‌سازی در پی گسترش دولت‌های شیعی (حتی بعضاً متخاصم) ایجاد شده بود. در این شرایط حرکت مستمر برای ساختن تمدن واقعیِ اسلامی و زمینه‌سازیِ مُلکِ عظیم در اعماق جامعه و فرهنگ در جریان بود.

در مقابل تأثیرات منفی جنگ‌های صلیبی بر جهان اسلام، تأثیر آن بر اروپا بسیار مثبت بود. نزدیک‌شدن اروپاییان به تمدن اسلامی و بهره‌گیری فراوان از فرهنگ و دانش مسلمانان، و کاهش شدید قدرت نظام فئودالی از یک‌سو و کاهش قدرت پاپ و کلیسا از سوی دیگر، دو عنوانی است که توان جمع میان سرفصل‌های بی‌شمار این برهه از تاریخ اروپا را دارد. با شکست نظام‌های سنّتی محافظه‌کار در اروپا و استفاده از دستاوردهای تمدن اسلامی، زمینه برای شکل‌گیری تمدن غرب فراهم شد. این درست همان چیزی بود که شیطان برای جلوگیری از ایجاد مُلکِ اسلام شدیداً به آن محتاج بود.

ادامه‌ی این تاریخ، سراسر، تلاش‌هایِ حزب شیطان است برای از بین بردن بقایای تمدن اسلامی، و برآوردنِ تمدن غرب از دل آن.


در بررسی جنگ بنی قریظه به چند نکته مهم توجه بفرمایید

پیمانی بین مسلمانان و ایشان(در12ماده ) بسته شد که همگی آنرا در زمان جنگ خندق نقض کردند.
در بدترین زمان که مسلمانان روبروی دشمن در خندق ایستاده بودند و بجهت خارج شدن از مدینه با زن و فرزندان خود فاصله داشته و مضطرب حال آنان بودند، به قریش پیام داده که شما حمله را آغاز کرده و از غیبت مردان و جنگ آوران  مسلمان، به زن و فرزندان ایشان در مدینه حمله خواهیم کرد و حتی حرکتهایی را آغاز نمودند.
دو پیمان شکنی قبل یهود(بنی قینقاع و بنی نضیر)که پیامبر(ص) ایشان را بخشیده و رها کرده بود، بیشتر از آن که یهود را تنبیه کند به این باور رسانده بودکه هرکاری انجام دهند مسلمانان آنان را بخشیده و از صفت رحمانی پیامبر(ص) سوء استفاده می نمودند.

بهتر است با برخی فعالیت های مذموم ایشان  در هنگام جنگ بیشتر آشنا شویم:

اقدامات آنان عبارت بود از:
 برگرداندن بعضی از بنی قینقاع به خیبر که در تبعید بودند از جمله حی ابن اخطب.

حی ابن اخطب حتی به قلعه بنی قریظه آمد و مقدمات پیمان شکنی آنان را فراهم کرد، بدین ترتیب کعب بن اسد نیز پیمان خود را زیر پا نهاد و عهدنامه را از بین برد و آن را پاره کرد.
 صفیه بنت عبدالمطلب می گوید: مردى یهودى از کنار دژ ما عبور کرد و گرداگرد دژ به گشت‏زنى پرداخت. در این هنگام بنى قریظه به جنگ با رسول خدا (ص) درآمده و پیمان میان خود و آن حضرت را زیر پا نهاده بودند. هیچ کس نبود تا از ما در برابر آنها دفاع کند.
زیرا رسول خدا (ص) و مسلمانان سرگرم رویارویى با دشمن بودند و نمیتوانستند، اگر حادثه‏اى براى ما رخ میداد، به سوى ما بازگردند. پس به مردی که همراه ما بود(حسان) گفتم: این یهودى چنان که مى‏بینى گرداگرد دژ چرخ مى‏زند. به خدا من مى‏ترسم که او عده‏اى از یهودیان را به سوى ن این دژ راهنمایى کند. رسول خدا (ص) و یارانش هم که به دشمن پرداخته‏اند. پس براى نبرد با او پایین برو. مرد گفت: اى دختر عبد المطلب خدایت بیامرزاد! به خدا تو مى‏دانى که من اهل این کار نیستم (حسان بسیار ترسو بود). چون دیدم حسان دل و جرئت ندارد، خود برخاستم و کمر بسته عمودى به دست گرفتم و به سوى یهودى پایین رفتم و او را چنان با عمود زدم که جان داد و سپس بازگشتم

دشنام گویی به رسول خدا  

ابوبکر در این باره گفت: از یهود بنى قریظه نسبت به ن و کودکانى که در مدینه بودند، بیشتر مى‏ترسیدیم تا از قریش و غطفان از عواملى که خداوند به آن وسیله بنى قریظه را از حمله به مدینه منصرف ساخت، پاسدارى مسلمانان از مدینه بود.  

شبى نبّاش (شاید درست، شاس باشد) بن قیس همراه ده نفر از شجاعان یهود از حصار خود بیرون آمد، بدان امید که بتواند شبیخونى به مدینه بزند.چون به نزدیکى بقیع رسیدند، گروهى از نیروهاى سلمة بن اسلم خبر شدند و پس از ساعتى درگیرى و تیراندازى، شکست خورده، بازگشتند.

غزال بن سموئل (یکی از یهودیان) همراه ده نفر از یهودیان به هنگام روز به این دژ حمله آوردند. آنان خود را پنهان نموده، به سوى دژ تیراندازى میکردند. بنى قریظه در حالى به جنگ آمد که رسول خدا (ص) با احزاب درگیر بود. چنان که اگر کسى به سراغ آنان مى‏آمد، مسلمانان نمیتوانستند دشمن را رها کنند و به کمک این‏ها بشتابند.

بنى قریظه براى یورش شبانه به مدینه از قریش استمداد خواست. رسول خدا (ص) از این اندیشه کارانه یهود باخبر شد. پس سلمة بن اسلم را با دویست مرد و زید بن حارثه را با سیصد نفر فرستاد تا از کوشک‏ها و محله‏هاى مدینه پاسدارى کنند
المصنف للصنعانی ج 5 ص 370/ 371.

حال باید پرسید مجازات پیمان شکن(بنی قریظه) آن هم در چنین اوضاعی که تمام کفر به سرکردگی قریش و با هزاران لشگر در آستانه فتح مدینه قرار گرفته اند و این قبیله قصد جان ومال و فرزند ایشانراکرده اند چیست؟

و جالب آنکه پیامبر(ص) مجازات ایشان را بر اساس شریعت خود یهود قرار می دهد: حکم سعد(صحابی پیامبر(ص) که سابقه دوستی با بنی قریظه داشته و از هردوطرف بعنوان حکم مورد توافق بوده) طبق کتاب یهودیان بود، در عهد عتقیق آمده:
و إذا دفعها الرب الهک إلى یدک فاضرب جمیع ذکورها بحد السیف. و أما النساء، و الأطفال و البهائم و کل ما فی المدینة، کل غنیمتها، فتغتنمها لنفسک. و تأکل غنیمة أعدائک التی أعطاک الرب إلهک» 
حتی مجازات های بسیار سخت تر از این در منابع یهودی آمده از جمله آتش زدن کل شهر با تمام و کشتن تمام افراد تاشهر به صورت تل خاکستری شود که تا ابد ویران بماند.
تورات/سفر التثنیة، الإصحاح العشرون- الفقرة رقم 13- 14


در بررسی جنگ بنی قریظه به چند نکته مهم توجه بفرمایید

پیمانی بین مسلمانان و ایشان(در12ماده ) بسته شد که همگی آنرا در زمان جنگ خندق نقض کردند.
در بدترین زمان که مسلمانان روبروی دشمن در خندق ایستاده بودند و بجهت خارج شدن از مدینه با زن و فرزندان خود فاصله داشته و مضطرب حال آنان بودند، به قریش پیام داده که شما حمله را آغاز کرده و از غیبت مردان و جنگ آوران  مسلمان، به زن و فرزندان ایشان در مدینه حمله خواهیم کرد و حتی حرکتهایی را آغاز نمودند.
دو پیمان شکنی قبل یهود(بنی قینقاع و بنی نضیر)که پیامبر(ص) ایشان را بخشیده و رها کرده بود، بیشتر از آن که یهود را تنبیه کند به این باور رسانده بودکه هرکاری انجام دهند مسلمانان آنان را بخشیده و از صفت رحمانی پیامبر(ص) سوء استفاده می نمودند.

بهتر است با برخی فعالیت های مذموم ایشان  در هنگام جنگ بیشتر آشنا شویم:

اقدامات آنان عبارت بود از:
 برگرداندن بعضی از بنی قینقاع به خیبر که در تبعید بودند از جمله حی ابن اخطب.

حی ابن اخطب حتی به قلعه بنی قریظه آمد و مقدمات پیمان شکنی آنان را فراهم کرد، بدین ترتیب کعب بن اسد نیز پیمان خود را زیر پا نهاد و عهدنامه را از بین برد و آن را پاره کرد.
 صفیه بنت عبدالمطلب می گوید: مردى یهودى از کنار دژ ما عبور کرد و گرداگرد دژ به گشت‏زنى پرداخت. در این هنگام بنى قریظه به جنگ با رسول خدا (ص) درآمده و پیمان میان خود و آن حضرت را زیر پا نهاده بودند. هیچ کس نبود تا از ما در برابر آنها دفاع کند.
زیرا رسول خدا (ص) و مسلمانان سرگرم رویارویى با دشمن بودند و نمیتوانستند، اگر حادثه‏اى براى ما رخ میداد، به سوى ما بازگردند. پس به مردی که همراه ما بود(حسان) گفتم: این یهودى چنان که مى‏بینى گرداگرد دژ چرخ مى‏زند. به خدا من مى‏ترسم که او عده‏اى از یهودیان را به سوى ن این دژ راهنمایى کند. رسول خدا (ص) و یارانش هم که به دشمن پرداخته‏اند. پس براى نبرد با او پایین برو. مرد گفت: اى دختر عبد المطلب خدایت بیامرزاد! به خدا تو مى‏دانى که من اهل این کار نیستم (حسان بسیار ترسو بود). چون دیدم حسان دل و جرئت ندارد، خود برخاستم و کمر بسته عمودى به دست گرفتم و به سوى یهودى پایین رفتم و او را چنان با عمود زدم که جان داد و سپس بازگشتم

دشنام گویی به رسول خدا  

ابوبکر در این باره گفت: از یهود بنى قریظه نسبت به ن و کودکانى که در مدینه بودند، بیشتر مى‏ترسیدیم تا از قریش و غطفان از عواملى که خداوند به آن وسیله بنى قریظه را از حمله به مدینه منصرف ساخت، پاسدارى مسلمانان از مدینه بود.  

شبى نبّاش (شاید درست، شاس باشد) بن قیس همراه ده نفر از شجاعان یهود از حصار خود بیرون آمد، بدان امید که بتواند شبیخونى به مدینه بزند.چون به نزدیکى بقیع رسیدند، گروهى از نیروهاى سلمة بن اسلم خبر شدند و پس از ساعتى درگیرى و تیراندازى، شکست خورده، بازگشتند.

غزال بن سموئل (یکی از یهودیان) همراه ده نفر از یهودیان به هنگام روز به این دژ حمله آوردند. آنان خود را پنهان نموده، به سوى دژ تیراندازى میکردند. بنى قریظه در حالى به جنگ آمد که رسول خدا (ص) با احزاب درگیر بود. چنان که اگر کسى به سراغ آنان مى‏آمد، مسلمانان نمیتوانستند دشمن را رها کنند و به کمک این‏ها بشتابند.

بنى قریظه براى یورش شبانه به مدینه از قریش استمداد خواست. رسول خدا (ص) از این اندیشه کارانه یهود باخبر شد. پس سلمة بن اسلم را با دویست مرد و زید بن حارثه را با سیصد نفر فرستاد تا از کوشک‏ها و محله‏هاى مدینه پاسدارى کنند
المصنف للصنعانی ج 5 ص 370/ 371.

حال باید پرسید مجازات پیمان شکن(بنی قریظه) آن هم در چنین اوضاعی که تمام کفر به سرکردگی قریش و با هزاران لشگر در آستانه فتح مدینه قرار گرفته اند و این قبیله قصد جان ومال و فرزند ایشانراکرده اند چیست؟

و جالب آنکه پیامبر(ص) مجازات ایشان را بر اساس شریعت خود یهود قرار می دهد: حکم سعد(صحابی پیامبر(ص) که سابقه دوستی با بنی قریظه داشته و از هردوطرف بعنوان حکم مورد توافق بوده) طبق کتاب یهودیان بود، در عهد عتقیق آمده:
و إذا دفعها الرب الهک إلى یدک فاضرب جمیع ذکورها بحد السیف. و أما النساء، و الأطفال و البهائم و کل ما فی المدینة، کل غنیمتها، فتغتنمها لنفسک. و تأکل غنیمة أعدائک التی أعطاک الرب إلهک» 
حتی مجازات های بسیار سخت تر از این در منابع یهودی آمده از جمله آتش زدن کل شهر با تمام و کشتن تمام افراد تاشهر به صورت تل خاکستری شود که تا ابد ویران بماند.
تورات/سفر التثنیة، الإصحاح العشرون- الفقرة رقم 13- 14


رهبری شورش‌های آمریکای لاتین با الیگارشی مستعمرات بود، که در ترکیب آن خاندان‌های یهودی مخفی جایگاه فائقه داشتند، و مانند ایتالیا فراماسونری به‌عنوان مادر معنوی» این شورش‌ها شناخته می‌شد.

فرانسیسکو_میراندا و سیمون بولیوار، دو رهبر نامدار شورش‌های آمریکای لاتین، فراماسون بودند و فعالیت خود را با حمایت کانون‌های دسیسه‌گر مالی و ی بریتانیا و ایالات متحده آغاز کردند.  

به‌ نوشته گیلرمو دلاس رهیس، پژوهشگر دانشگاه پنسیلوانیا، میراندا، که از او به‌عنوان مغز متفکر شورش‌های استقلال‌طلبانه آمریکای لاتین» یاد می‌شود، در سال ۱۷۹۶ ماسون شد و قبل از عزیمت به ونزوئلا و تشکیل لژ خود، طرح براندازی حکومت اسپانیا در آمریکای جنوبی را در لژهای لندن مطرح کرد. این لژ، که میراندا و بولیوار ایجاد کردند، به‌سرعت ابتکار عمل را به‌دست گرفت و در کاراکاس سیطره خود را بر جنبش استقلال تأمین کرد.

بولیوار در اسپانیا به سه درجه‌ی ماسونی و در سال ۱۸۰۷ در پاریس به درجات عالی طریقت اسکاتی دست یافت. درجات آئین اسکاتی او در موزه گراند لژ نیویورک» موجود است.

خوزه دو سن‌مارتین،  یکی دیگر از رهبران شورش‌های استقلال آمریکای جنوبی، نیز ماسون بود. او در لندن به لژ میراندا پیوست و سپس لژ ماسونی خود را در آمریکای جنوبی ایجاد کرد.


دوستان حتما، این مطلب کوتاه را مطالعه کنید و آنرا به خاطر بسپارید تا بتوانید در برابر ادعاهای ملحدان حرفی برای گفتن داشته باشید.

در زمان ظهور اسلام و حتی قبل و بعد از آن دانشمندان و مردم معتقد به س زمین بودند و این جوّی غالب در آن زمان بود ، به طوری که اگر شخصی بر خلاف آنان سخن می گفت مورد تکفیر و ارتداد واقع می شد.

این نظریه به عنوان هئیت بطلمیوس معروف است ;بطلمیوس کتاب مجسطی را یک قرن و نیم قبل از میلاد تصنیف کرد و خلاصه نظر وی اینست که : 

زمین کره ایی است ساکن که در مرکز عالم جای دارد و سه ربع از سطحش را آب فرا گرفته و کره هوا بر آن احاطه دارد سپس کره آتش و سپس فلک قمر و سپس فلک عطارد و بترتیب فلک زهره و خورشید و مریخ و مشتری و زحل که هر یک بر فلک پیشین خود محیط است و در هر یک از آنها به جز ستاره مربوطه ستاره دیگری وجود ندارد.

‌هئیت بطلمیوس ۱۷ قرن دوام یافت تا آنکه ، کپرنیک زمین مرکزی را رد کرد.

ولی جالب است بدانید در زمانی جوّ علمی آن روزگار این طرز فکر را قبول داشتند.

قرآن این موضوع را رد می کند:

وَآیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ۳۸
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ۳۹
لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ۴۰
وَآیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ۴۱ یس

در آیات فوق نام سه فضانورد یاد شده است:

۱-زمین. ۲-خورشید۳-ماه.

و پس از فعالیت هایی درباره هر یک از آنها با جمله،و کل فی فلک یسبحون
تمامی نام بردگان را بعنوان کشتیهای فضانوردی معرفی نموده که: 
هر یک بر محور و گردشگاهی ویژه در جو پهناور آسمان و اقیانوس کبیر کیهان شناورند.

به این کلمه دقت کنید: یسبحون

از کلمه فوق نکته جالب توجهی می توان فهمید:

از لحاظ آنکه شناوری بصیغه جمع آورده شده است (یسبحون) و نه آنکه تثنیه (یسبحان) بخوبی هویدا است که تنها خورشید و ماه شناور این اقیانوس پهناور نیستند بلکه زمین نیز بنوبه خود شناگریست قابل.
جمله (کل) نیز دلیلی دیگر بر آن است که فقط ماه و خورشید از نظر قرآن حرکت ندارند بلکه زمین نیز حرکت می کند.

ستارگان از دیدگاه قرآن ص ۱۷۰ اثر آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی

‌پس: اگه بنا به ادعا کفار قرآن از داستان یهودیت کپی برداری شده باشه و همان حرف ها رو گفته باشه جوّ غالب آن زمان نیز آن بوده که زمین مرکز عالم هست و ساکن هست و تمام سیارات در حال چرخش دور زمین اند  اما در قرآن آمده زمین ساکن نیست بلکه خودش هم حرکت دارد البته این یکی از این آیات هست که به این موضوع اشاره داره آیات دیگری نیز مشابه آن یافت می شود.


حادثه‌ غدیر خم‌ و حدیث غدیر، به‌ اعتراف‌ بزرگان‌ علمای اهل‌سنت‌، حدیثی‌ است‌ متواتر که‌ هیچ‌ شکی‌ در صدور آن‌ نیست‌.
و به‌ لحاظ‌ دلالت‌ برای شخص‌ منصفی‌ که‌ بخواهد به‌ قصد تحقیق‌ آن‌ را بررسی‌ نماید، بقدری‌ از قرائن‌ حالیه‌ و مقالیه برخوردار می‌باشد که‌ دلالت‌ این‌ حدیث‌ را بر ولایت‌ و امامت‌ حضرت‌ علی (ع) بعد از پیامبر اکرم (ص) کاملاً روشن‌ و آشکار می‌نماید.
اما در این‌جا مهم‌ترین‌ مسئله‌ای‌ که‌ در ارتباط‌ با حدیث‌ غدیر به‌ نظر می‌رسد، که‌ حتی‌ از پرداختن‌ به‌ سند و دلالت‌ آن‌ نیز با اهمیت‌تر است‌، این‌ است‌ که‌ پس‌ چرا آن‌گونه‌ که‌ تاریخ‌ نشان می‌دهد به‌ این‌ حدیث‌ عمل‌ نشد و تاریخ‌ اسلام‌ بر‌ خلاف‌ جهت‌ حدیث‌ غدیر رقم‌ خورد؟
از عوامل‌ بسیار مهم‌ در عملکرد یک‌ قوم‌، مراجع فکری‌ آن‌ قوم‌ می‌باشند که‌ مستقیماً نقش خود را در گزینش‌ها و تعیین‌ رفتار یک قوم‌، ایفا می‌نمایند.
در این‌ میان‌ نقش‌ مرجعیت‌ فکری و دینی‌ یهود که‌ چند قرن‌ پیش‌ از ظهور اسلام‌ در جزیرة‌العرب‌ حضور داشتند بسیار حائز اهمیت‌ است‌. حضوری‌ که‌ تأثیر آن‌ بر اعراب‌ از مرجعیت‌ نوپای‌ اسلام‌ بسیار ریشه‌دارتر بود.
بی‌تردید یهودیان‌ نسبت‌ به‌ اعراب‌ در سطح‌ فکری و فرهنگی‌ بالاتری‌ قرار داشتند و در مقایسه‌ با اعراب‌ که‌ از تمامی‌ مظاهر فرهنگ حتی‌ خواندن‌ و نوشتن‌ بی‌بهره‌ بودند، بسیار پیش بودند، و با داشتن‌ کتاب‌ و عالمان‌ دینی‌ از چنان‌ هیبتی‌ برخوردار بودند که‌ خود بخود عرب جاهلی در برابر آنان‌ احساس‌ حقارت‌ می‌نمود و به‌ برتری آنان‌ اعتراف‌ داشت‌.
یهود در عربستان‌، کنیسه‌ و مدرسه‌ و تمام‌ آداب تلمودی را داشت‌. بدین‌جهت‌ خودشان را از اعراب امّی خیلی‌ برتر می‌دانستند، خود اعراب نیز آنها را به‌ همین‌ سِمَت‌ ملاحظه می‌کردند و به‌ کاهنان‌ و علمای‌ آنها گوش‌ می‌دادند.
علامه‌ طباطبایی‌‌ در تأیید این مطلب می‌نویسد: یهود در دنیای‌ قبل‌ از اسلام‌ خود را اشرف‌ ملل‌ می‌دانست‌ و سیادت‌ و تقدم‌ بر سایر اقوام را حق‌ مسلّم‌ خود می‌پنداشت‌، و خود را اهل کتاب نامیده‌ به‌ داشتن‌ ربانیین و احبار مباهات می‌نمود. به‌ علم‌ و حکمت‌ خود می‌بالید و سایر مردم‌ را بی‌سواد می‌نامید.
هیمنه‌ی‌ فکری یهود، در طول‌ چند قرن‌ بر اعرابی‌ که‌ از‌ علوم‌ و معارف‌ تهی‌ بودند، باعث‌ شده‌ بود که‌ آنان‌ در مسائل‌ معرفتی‌ همچون‌ شناخت‌ انبیاء، تاریخ‌ پیامبران‌ و امم‌ گذشته‌، به‌ اهل کتاب رجوع‌ نموده‌ و تکیه‌ و اعتمادشان‌ بر آنان‌ باشد.
برای‌ اثبات‌‌ مرجعیت یهود در بین‌ اعراب‌، کافی‌ است‌ بدانیم‌ کم‌ نبودند کسانی‌ که‌ وقتی‌ مواجه‌ با دعوت‌ به‌ اسلام‌ می‌شدند، به‌ حبر یا راهبی‌ مراجعه‌ نموده‌، صدق چنین‌ دعوتی‌ را جویا می‌گشتند.‌
و مهم‌تر از همه‌، اسلام‌ اهل‌ یثرب است‌ که‌ زمینه‌ی‌ ایمان‌ آوردن‌ آنان‌، همان‌ اطمینان‌ و اعتمادی‌ است‌ که‌ اوس‌ و خزرج‌ به‌ سخنان‌ یهودیان‌ به‌ عنوان‌ مراجع‌ فکری‌ خود داشتند.
زمانی‌ که‌ پیامبر اکرم‌ (ص) با گروهی‌ از قبیله‌ی‌ خزرج‌ ملاقات‌ کرد و آنان‌ را دعوت‌ به‌ اسلام نمود، آنان‌ با توجه‌ به‌ آن‌چه‌ از یهودیان‌ درباره‌ی‌ ظهور قریب‌الوقوع‌ پیامبری‌ در این‌ سرزمین شنیده‌ بودند، به‌ یکدیگر گفتند: بخدا قسم‌ این‌ همان‌ پیامبری‌ است‌ که‌ یهود به‌ آمدنش‌ ما را وعده‌ می‌داد، بیایید در ایمان‌ بر آنها سبقت‌ بگیریم‌.
از جمله‌ تلاش‌های‌ دیگری‌ که یهود برای‌ شکست‌ اسلام‌ انجام‌ داد، ترویج‌ و انتشار تورات و افکار یهود، در بین‌ مسلمانان‌ بود.
سیوطی‌ نقل می‌کند که‌ گروهی‌ از صحابه‌ اقدام‌ به‌ تعلیم‌ تورات‌ و نوشتن‌ آن‌ کرده‌ بودند. به‌ پیامبر (ص) که خبر رسید، آن‌ حضرت‌ فرمودند: از حماقت‌ و گمراهی‌ یک‌ قوم‌ همین‌ بس‌ که‌ از آنچه پیامبرشان‌ آورده‌ است‌، روی‌ برگردانند و به‌ سوی‌ آنچه‌ دیگران‌ آورده‌اند، بروند.
روایات‌ فراوانی‌ در کتب‌ معتبر شیعه‌ و سنی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد که خلیفه دوم در بین‌ صحابه‌ بیشتر از همه‌ مشتاق‌ فراگرفتن‌ تورات‌ و تعلّم‌ از یهود بوده‌ است‌. روایاتی‌ که‌ به‌ احادیث تهوّک مشهور است‌ پرده‌ از چنین‌ حقایقی‌ برمی‌دارد.
خلیفه دوم روزی‌ به‌ پیامبر گفت‌: اهل‌ کتاب‌ احادیثی‌ را برای‌ ما می‌گویند که‌ به‌ دل‌ می‌نشیند و ما را وامی‌دارد که‌ آنها را بنویسیم‌. پیامبر فرمودند: ای‌ پسر خطاب‌، آیا همان‌گونه‌ که‌ یهود و نصاری‌ متحیّرند شما نیز دچار سرگردانی‌ و تردید شده‌اید؟! قسم‌ به‌ کسی‌ که‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، دینی‌ روشن‌ و به‌ دور از هرگونه‌ انحراف‌ و آلودگی‌ برای‌ شما آورده‌ام‌.
در نقلی‌ دیگر خلیفه دوم با نوشته‌ای‌ که‌ از مطالب‌ یهود تعلیم‌ گرفته‌ بود به حضور پیامبر رسید و گفت:‌ برادری‌ از بنی‌قریظه را دیدم‌ و این‌ مطالب‌ را برایم‌ از تورات نوشت‌، آیا بر شما عرضه‌ بدارم‌؟‌ رنگ‌ چهره‌ پیامبر از شدت‌ ناراحتی سرخ‌ شد و فرمودند: قسم به‌ کسی‌ که‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، اگر موسی‌ در میان‌ شما بیاید و از او تبعیت‌ کنید و مرا ترک‌ نمائید، به‌ حتم‌ گمراه‌ شده‌اید‌.
در خبر دیگری‌ که‌ حکایت‌ از تکرار أخذ مطالب‌ یهود توسط‌ خلیفه دوم دارد، پیامبر بقدری ناراحت‌ و خشمگین‌ شدند که‌ انصار فریاد السلاح‌ السلاح‌ سر دادند و آنگاه‌ که‌ گرداگرد منبر پیامبر حلقه‌ زدند، آن‌ حضرت‌ فرمودند: من‌ همه‌ چیز را برای‌ شما آورده‌ام‌، راهی‌ روشن‌ و بدور از هرگونه‌ ناپاکی‌ در برابر شما گشودم‌، پس‌ سرگردان‌ نشوید و اجازه‌ ندهید سرگردانان شما را مجذوب‌ خود کنند.
علاوه‌ بر احادیث تهوک که‌ از برخورد شدید پیامبر اکرم (ص) نسبت‌ به‌ ارتباط‌ مسلمانان‌ با افکار و عقاید یهودیان‌ حکایت‌ دارد، قرآن‌ کریم‌ نیز در آیات‌ متعدد مسلمانان‌ را از اتخاذ اهل کتاب‌ به‌ عنوان‌ اولیاء نهی‌ نموده‌ و آیات‌ دیگری‌ مبنی‌ بر تحذیر مسلمانان‌ از یهود نازل‌ شده است. این همه‌ نشانگر خطری‌ است‌ که‌ مسلمانان‌ را در این‌ زمینه‌ تهدید می‌نمود. و از طرفی دیگر‌ نشان‌ می‌دهد، در میان‌ مسلمانان‌ در فراگیری‌ بعضی‌ مطالب‌ از یهود، اقبال‌ عمومی وجود‌ داشته‌ است‌.
با توجه به مطالب قبل، بی‌جهت‌ نیست‌ که‌ اولین‌ مخالفت‌ها و اعتراض‌های‌ علنی‌ و جدّی‌ در برابر پیامبر اکرم (ص) از کسی‌ صادر شود که‌ بیشترین‌ ارتباط‌ را در بین‌ صحابه‌ با تعالیم‌ یهود، از او گزارش‌ شده است‌.
خلیفه دوم در صلح حدیبیه با اعتراض‌ شدید به‌ پیامبر اکرم (ص)، این‌صلح‌ را ننگی‌ برای‌ اسلام‌ خواند!! و با آن‌که‌ رسول‌ خدا (ص) فرمود: من‌ هرچه‌ کردم‌ به‌ امرخدا بوده‌ است‌، در وی‌ اثر نکرد، و اعتراضش‌ را به‌ دیگران‌ منتقل‌ می‌نمود. و لذا در این‌ واقعه گفت‌: از ابتدای‌ اسلامم‌ این‌گونه‌ به‌ شک‌ نیفتاده‌ بودم‌!
سیوطی‌ در ادامه‌ی‌ جریان‌ صلح‌ حدیبیه‌ می‌گوید: چون‌ نوشتن‌ صلح‌نامه‌ به‌ پایان‌ رسید رسول‌ خدا (ص) به‌ اصحاب‌ فرمودند: برخیزید و قربانی‌ کنید و سپس‌ سرهای‌ خود را بتراشید. راوی‌ می‌گوید بخدا قسم‌ احدی‌ بلند نشد حتی‌ پیامبر اکرم ‌(ص) سه‌ مرتبه‌ امر خود را تکرار نمودند تا آن‌که‌ خود آن‌ حضرت‌ بلند شده‌ قربانی‌ کردند و سر تراشیدند. آن‌گاه‌ که‌ اصحاب چنین‌ دیدند بلند شده‌ و فرمان‌ را انجام‌ دادند، ولی‌ هنگام‌ سر تراشیدن‌ از شدت‌ ناراحتی نزدیک‌ بود یکدیگر را بکشند.
در حجة‌الوداع‌، آنگاه‌ که پیامبر امر کردند تا هرکس‌ با خود قربانی‌ نیاورده‌، حجّش‌ را به‌ عمره‌ تبدیل‌ کند و از احرام‌ خارج‌ شود، بعضی‌ از مردم‌ اطاعت‌کرده‌ و برخی‌ مخالفت‌ نمودند. در صحیح‌ مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ حتی‌ کسانی‌ که‌ اطاعت‌ نمودند، این‌ امر بر آنها بسیار سنگین‌ می‌آمد و قلباً نمی‌توانستند به‌ آن‌ رضایت‌ دهند!
از جمله‌ مخالفان‌ در این‌ واقعه‌، خلیفه دوم بود. پیامبر اکرم ‌(ص) او را خواند و به‌ او گفت:‌ چرا تو را در احرام‌ می‌بینم‌، آیا با خود قربانی‌ آورده‌ای‌؟ او گفت‌: نه!‌‌ پیامبر فرمودند: پس‌ چرا از احرام‌ خارج‌ نشدی‌ در حالی‌که‌ امر کردم‌ هرکس‌ قربانی‌ نیاورده‌ از احرام‌ خارج‌ شود؟ و او گفت‌: بخدا قسم‌ از احرام‌ خارج‌ نمی‌شوم‌ در حالی‌که‌ شما مُحرمید! پیامبر (ص)‌ فرمودند: انک‌ لن‌ تؤمن بها حتی‌ تموت ابداً» هرگز به‌ چنین‌ حکمی‌ ایمان‌ نخواهی آورد.
شواهد تاریخی‌ نشان‌ می‌دهد، هرچه‌ به‌ زمان‌ رحلت‌ پیامبر اکرم (ص) نزدیک‌ می‌شویم حالت‌ عدم‌ انقیاد نسبت‌ به‌ دستورات‌ پیامبر در بین‌ مسلمین‌ بیشتر می‌گردد، که‌ ناشی‌ از شیوع رو به‌ گسترش‌ تفکرات‌ یهودی و تحت‌الشعاع‌ قرار گرفتن‌ مرجعیت پیامبر اکرم (ص) است.
به‌گونه‌ای‌ که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا (ص) مأمور رساندن‌ امر الهی‌ مبنی‌ بر امامت‌ و ولایت‌ علی (ع) می‌گردند، خوف‌ از طغیان‌ مردم‌ دارند و لذا تا نزول‌ آیه‌ مبنی‌ بر مصون‌ ماندن‌ آن‌ حضرت‌ در تبلیغ‌ این‌ وحی‌، مبادرت‌ به‌ چنین‌ کاری‌ ننمودند.
شدیدترین‌ مخالفت‌ها در برابر اوامر پیامبر در رزیّه‌ یوم‌ الخمیس‌ اتفاق‌ افتاد همان‌ روزی‌که‌ پیامبر اکرم ‌(ص) قلم‌ و کاغذی‌ طلبیدند تا مطلبی‌ بنویسند که‌ امت‌ بعد از او گمراه‌ نشوند.
در این‌جا نیز‌ همان‌ کسی‌ که‌ بیشتر از همه‌‌ی اصحاب‌ سراغ‌ یهودیان می‌رفت‌ و همان‌که‌ بیشتر از همه‌ بر پیامبر اعتراض‌ می‌کرد، با لحنی‌ بی‌ادبانه‌ و با توهین‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ نبوی‌، و با شعار حسبنا کتاب‌ الله» مانع‌ از نوشتن‌ مهم‌ترین‌ و سرنوشت‌سازترین‌ مکتوب‌ در تاریخ اسلام‌ گردید!
شعار حسبنا کتاب‌ الله» در واقع‌ نفی‌ مرجعیت پیامبر است‌ و این‌که‌ با وجود کتاب‌ خدا، دیگر به‌ سخن‌ پیامبر احتیاجی‌ نیست!‌ لذا نقیب‌ استاد ابن‌ ابی‌الحدید می‌گوید: آنچه‌ در جریان‌ مصیبت‌ روز پنج‌شنبه‌ صورت‌ گرفت‌ بدتر از مخالفت‌ نص‌ در امر خلافت‌ بود. زیرا در برابر پیامبر و همه‌ی‌ طرفداران‌ و انصار، وقتی‌ نفی‌ سنت‌ و مرجعیت‌ پیامبر می‌شود، بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مخالفت‌ در نص‌ خلافت‌ پیامبر، راحت‌تر و بدون‌ هیچ ترسی‌ انجام‌ می‌گیرد.
با چنین‌ وضعیتی‌ و با چنین‌ دیدگاهی‌ که‌ اصحاب‌، نسبت‌ به‌ مرجعیت‌ و نصوص‌ صادر شده‌ از آن‌ حضرت‌ داشتند، آیا اعتباری‌ برای حدیث غدیر، در نزد آنان‌ باقی می‌ماند؟! 
در چنین‌ شرایطی‌ نه‌ آن‌که‌ صحابه‌ منکر غدیر و دلالت‌ آن‌ بر امامت‌ و خلافت‌ علی (ع) شوند، بلکه‌ دیگر نص‌ پیامبر را نافذ نمی‌دانستند و برای‌خود حق‌ اجتهاد و رأی‌ قائل‌ بودند! و سقیفه ظهور همین‌ اجتهادها و مصلحت‌اندیشی‌هایی بود که‌ صحابه‌ بعد از نفی‌ مرجعیت‌ پیامبر (ص) به‌ اجرا گذاشتند.


دین در بر آوردن برخی نیازها، بی بدیل و بی رقیب است و علم هر قدر هم پیشرفت کند نمی تواند پاسخگوی این نیازها باشد در این مقاله بله برخی از دلایل نیاز بشر به دین خواهیم پرداخت:

۱-معنا بخشی به زندگی:

یکی از مهم ترین کارکردهای دین، معنا بخشیدن به زندگی دنیوی است. از نگاه انسان خدا باور، زندگی منحصر در حیات مادی نیست بلکه مرگ آغاز زندگی حقیقی است و حیات جاویدان انسان پس از مرگ شروع می شود. این تفسیر از مرگ به زندگی معنا می بخشد. در مقابل، کسانی که مرگ را پایان حیات انسان می شمارند به پوچ انگاری می رسند و زیستن در این جهان را بی معنا می یابند.(همانند صادق هدایت ها که بارها اقدام به خود کشی نمودند تا در نهایت.)

به گفته برخی از دانشمندان، مرگ چندان به سبب ناشناخته بودن یا پایان دادن به حیات فرد مایه هراس نیست، بلکه بیشتر به این دلیل مایه نگرانی است که زندگی را در هنگام حیات فرد برایش بی معنا و بیهوده می سازد.»

همیلتون ملکم، شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، تبیان، ۱۳۷۷، ص۳۸۱


۲-نجات از تنهایی:

 آدمیان هر اندازه دیوارهای زمان و مکان را فرو ریزند و آرزوی زندگی در دهکده جهانی را دست یافتنی تر می بینند، گونه هایی از احساس تنهایی را با خود به همراه دارند و در میان هم نوعان خود دارویی برای آن نمی یابند.
به گفته پل تیلیش (1886ـ1965م) :
پیشرفت فناوری فاصله های زمانی و مکانی را برداشته، امّا بیگانگی دل ها از یکدیگر به گونه شگفت انگیزی افزایش یافته است.»

ویلیام آلستون و دیگران، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، قم، دفتر تبلیغات ۱۳۷۶، ص۱۱۵

این احساس تنهایی که یکی از عوامل پیدایش افسردگی است، شکل های گوناگونی می یابد و در فراگیرترین حالت، در قالب این آگاهی جلوه گر می شود که دیگران هر اندازه نیروی خود را به کار گیرند ـ ‌به دلیل نارسایی در علم و قدرت، از گشودن گره بسیاری از مشکلات انسان ناتوانند.

ملکیان، مصطفی، کلام جدید۲، (جزوة درسی)، ص۱۲۶

در این حالت اعتقاد به خدایی که در دانش و توانایی بی همتاست، آدمی را از گرداب تنهایی می رهاند و خلوت با پروردگار یکتا را شیرین ترین لحظه ها می گرداند.


۳- دین الهی مظهر وفاق و همبستگی و همزیستی مسالمت آمیز بین افراد جامعه بوده و همواره پیام آور صلح و دوستی است و برقراری عدالت را از مهم ترین اهداف خویش به شمار می آورد. و جامعه را به حرکت و جنبش وا می دارد و مؤمنان را به ستیز علیه ظلم و نابرابری فرا می خواند.

نقش دین وحیانی در بالا بردن قدرت تحمل مشکلات چنان است که برخی از جامعه شناسان این حقیقت را خاستگاه پیدایش ادیان دانسته و بر آن شده اند که دین اساساً پاسخی است به دشواری ها و بی عدالتی های زندگی و می کوشد تا این ناکامی ها را جبران کند.
جامعه شناسی دین، همان، ص۲۴۱

 

۴- زندگی اجتماعی انسان بدون قانونی که ویژگی های آدمیان را در نظر آورد و حکومتی که آن قانون را به اجرا گذارد، برقرار نمی ماند. 

دین الهی در این زمینه بزرگ ترین راهنمای بشریت بوده و نقشی منحصر به فرد را بر عهده گرفته است.

دین الهی در ابعادی گوناگون چون، پی ریزی نظام ارزشی، فراهم نمودن ضمانت اجرایی و تقویت انگیزه درونی به یاری اخلاق می شتابد و آدمیان را به تهذیب و تزکیه روحی فرا می خواند. 
نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۷۳، ص۲۸۶ـ۳۰۶

پشتیبانی دین از اخلاق چنان است که برخی معتقدند اگر خدا نباشد، هر کاری مجاز است».


از جمله حقایق تلخی که در طول تاریخ بر آن سرپوش نهاده شده است و تقریباً در کتب تفسیر و تاریخ اثر چندانی از آن دیده نمی‌شود نقش یهودیان در غصب خلافت امیرالمؤمنین صلوت‌الله‌علیه و ماجرای سقیفه است.

البته تعداد اندکی از اساتید محترم و دانشمندان به این مقوله پرداخته‌اند اما در تحلیل‌های ایشان بیشتر گمانه‌زنی‌ها و مؤیدات تاریخی دیده می‌شود.

مهمترین دلیل و سند ما در اثبات این امر آیه 60 سوره مبارکه اسراء می‌باشد:

و إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا کَبِیرًا.

به تو گفتیم: یقیناً پروردگارت [از هر جهت] به مردم احاطۀ [کامل] دارد، و آن خوابی را که به تو نشان دادیم، و نیز درختِ نفرین شدۀ در قرآن را [که بنی‌امیه و دیگر طاغیانند،] جز آزمایشی [بزرگ] برای مردم قرار ندادیم، و ما آنان را [از فرجام شرک و کفر] می‌ترسانیم، ولی بر آنان جز طغیانی بزرگ نمی‌افزاید.

شأن نزول این آیه براساس منابع تاریخی شیعه و سنی (خطیب بغدادی، ترمذی، ابن جریر، طبری، بیهقی، ابن مردویه و مرحوم ثقةالاسلام کلینی صاحب کتاب شریف کافی) مربوط است به رؤیای معروف پیامبر که ایشان در خواب مشاهده فرمودند که بوزینگان بر منبر مبارکشان نشسته‌اند.

از آن‌جا که منبر در آن دوران صرفاً مکانی برای جلوس پیامبر و جانشینان ایشان بوده است؛ دیدن این خواب به معنای هشداری جدی در خصوص در معرض خطر قرار گرفتن خلافت و جانشینی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است. پر واضح است که پیامبر بعد از دیدن چنین خواب تلخی شدیداً نگران آینده اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام شده‌اند.

در پی این واقعه آیه 60 سوره مبارکه اسراء نازل شد که در این آیه خداوند متعال می‌فرماید این رؤیا را به تو نشان ندادیم مگر به دو هدف:

اول: آزمایش مردم! یعنی این‌که بعد از نقل این هشدار جدی و تکان‌دهنده برای عموم مردم آیا عموم مسلمانان نسبت به ایجاد انحراف در قضیه خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام عکس‌العمل مناسبی نشان می‌دهند یا نه؟

دوم: این‌که چهره واقعی همان قبیله‌ای که در قرآن لعنت شده است را به تو نشان دهیم. (یکی از معانی شجره، قبیله و خاندان می‌باشد.)

حال سؤال مهم اینجاست: این کدام قبیله است که در قرآن مورد لعن قرار گرفته است؟

فهمیدن جواب این سؤال کار سختی نیست زیرا قرآن 604 صفحه بیشتر ندارد و با یک شمارش ساده می‌توان به این حقیقت پی برد که این قوم بنی‌اسرائیل است که در قرآن حدود 9 بار مورد لعن قرار گرفته است (از جمله آیه 60 و 78 سوره مبارکه مائده)

پس به وضوح مشخص است که خداوند متعال در آیه 60 سوره مبارکه اسراء نسبت به خطر جدی اسرائیلی‌های آن زمان در امر غصب خلافت امیرالمؤمنین هشدار می‌دهد.

شاید این حدیث شریف از امام صادق علیه‌السلام را بارها شنیده باشید که در جواب فردی که از معنای الشجرة الملعونة فی القرآن» از ایشان سؤال نمود؛ فرمودند: منظور بنی‌امیه است.» (تفسیر نور، تفسیر تبیان، تفسیر لاهیجی)

حال به نظر شما از کنار هم قرار دادن این احادیث و آیه 60 سوره اسراء به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟

تردیدی نیست که تنها قوم بنی‌اسرائیل در قرآن بارها لعنت شده‌اند و همچنین در صحت حدیث مذکور هم تردیدی وجود ندارد پس به نظر می‌رسد قبیله کثیف بنی‌امیه از نسل بنی‌اسرائیل هستند و هیچ‌گونه نسبت خویشاوندی با بنی‌هاشم ندارند.

روایت مهمی که خویشاوند نبودن بنی‌امیه و بنی‌هاشم را تأیید می‌کند در جلد 31 بحارالانوار صفحه 458 آمده است.

در این روایت ذکر شده است که امیه فرزند عبد شمس نبوده بلکه غلامی رومی بود که بعدها به‌علت زیرکی با عنوان فرزندخوانده موفق به نفوذ در قبیله قریش شد و با توجه به این‌که در آن زمان فرزندخوانده هم مانند سایر فرزندان بوده است در طول تاریخ، بنی‌امیه به عنوان برادران بنی‌هاشم معروف شدند.

همچنین تنها قومی که در طول تاریخ به علت نافرمانی‌های متعدد از جمله سرپیچی از عبادت در روز شنبه به بوزینه تبدیل شده‌اند قبیله بنی‌اسرائیل است که پیامبر هم در رؤیای خویش بوزینه‌ها را در خواب دیدند.

و لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ (بقره/65)

بی‌تردید شما به سرگذشت گروهی از هم‌مسلکان خود که در روز شنبه [از فرمان خدا در مورد حرمت صید ماهی] سرپیچی کردند آگاه بودید، که ما [به کیفر سرپیچی کردنشان] به آنان نهیب زدیم: به صورت بوزینگانی پَست و رانده شده تبدیل شوید.

به استناد آیه 60 سوره مبارکه اسراء عاملین جنایت سقیفه، بدون شک یهودیان هستند.

بنی‌امیه نه از قریش، بلکه از نسل بنی‌اسرائیل هستند.

مخاصمه‌ی ما با رژیم اشغالگر قدس فقط به قضیه فلسطین مربوط نیست، بلکه انتقام مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را باید از این شجره ملعونه صهیونیستی ستاند.

به‌راستی چرا در مراسمات عزاداری هیچ نامی از عاملین اصلی این جنایت هولناک برده نمی‌شود؟!

آیا ما از فلسفه‌ی اصلی عزاداری که ایجاد روحیه‌ی حماسه و دشمن‌ستیزی در جامعه است فاصله نگرفته‌ایم؟!


پروفسور آنتونی فلو» (Antony Flew)، برجسته ترین ملحد فلسفی جهان به وجود خدا اعتراف کرد: حرکت من از الحاد به خدا باورى»

آنتونی فلو» (۲۰۱۰ـ۱۹۲۳م.)، فیلسوف معروف انگلیسی که بیش از نیم قرن در دفاع از الحاد و انکار خدا، فعالیت ها و مباحث فلسفی گسترده ایی را سبب شد، در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد نظرش تغییر یافته است و دیگر به خدا اعتقاد دارد.

فلو، هم در آخرین کتابش، خدا هست»،چگونه رسواترین بی خدای جهان فکرش را تغییر داد " را نوشت. و هم در دیگر نوشته ها و مصاحبه ها، بر این مطلب تاکید کرد که روش علمی وی، همواره پیروی از دلیل هر جا که رود»، بوده است.
این کتاب  به فارسی نیز ترجمه شده است.

 There is a God: How the World's Most Notorious Atheist Changed His Mind (2007)

وی اعتقادش به وجود خدا را نیز مبتنی بر همین اصل و ملهم از روش سقراطی دانسته است. در عین حال، تردیدی نیست که آنچه آنتونی فلو در بیش از ۵۰ سال در دفاع از آتییسم ارایه کرده، تاثیر فراوانی بر تحولات فلسفی جنبش موسوم به آتییسم نو بر جای گذاشته است، گرچه دیدگاه ها و نظرات وی، هم در آن چند دهه و هم از سال ۲۰۰۴ به بعد حتی توسط خود وی، مورد نقض و ابطال قرار گرفته است.

آنتونی فلو مهمترین دلیل این برگشت عقیده را کدگذاری و سیستم پیچیده دی ان ای سلولی دانسته که طراحی آن نیازمند هوش است .

اگرچه وی اعتقادی به خداوند ادیان پیدا نکرده و
تنها خالقی هوشمند را برای جهان قبول کرده ولی
خود همین نیز قابل اهمیت است .

به محض تغییر عقیده فلو، برخی دیگر از آتئیست ها این تغییر را تاب نیاوردند و با تهمت هایی چون: این سخنان ناشی از کهولت سن و سعی کردند، بازتاب گسترده این خبر را به زعم خود خنثی کنند.

فلو در سال 2010 در حالی که به خدا باور داشت، وفات کرد. 

http://atheology.com/2010/09/16/antony-flew-is-dead/

بدیهی است اعتقادی که پس از عبور از شک برای انسان حاصل میشود بسیار قوی و ریشه دار خواهد بود و دیگر کسی قادر به از بین بردن آن نخواهد بود. 
اعتقادات موروثی هرچند صحیح ترین عقیده هم باشند در صورت مواجهه با سوالات و چالشهای فکری به زودی فرو خواهند پاشید .

البته خیلی از منکرین خداوند نیز شکاکان مقدسی نیستند و همانطور که برخی
 ایمان را وسیله ای برای کسب نان می کنند در این دوره هم به خصوص در غرب بی خدایی نان آور خواهد بود و محبوبیت و شهرت به بار خواهد اورد.

لذا در برخورد با اینگونه عقاید هم با ید سلاح عقل و صبوری و مطالعه توام با تفکر و پرس و جو  جلو رفت.

قابل تامل است که در غرب از سلاح آتیئست ها برای جوابگویی به خود آنها استفاده میشود که همان علم روز می باشد. 

دوره خداباوری آنتونی فلو، مورد استقبال متکلمان و در عین حال مورد طعن منتقدان قرار گرفته است. در این بین، آنچه موجب تاسف است، اصرار آتئیست ها و همکاران قدیمی آنتونی فلو، بر بی اعتباری دوره دوم، آن هم بدون ارائه
 ادله لازم، این مساله نشان می دهد که آنچه باید به عنوان محور فعالیت های فلسفی (و حتی غیرفلسفی) قرار گیرد، عقل و عقلانیت است.


قرآن سوره ذاریات آیه ۴۷

وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّالَمُوسِعُونَ

و ما آسمان را با قدرت خود بر افراشتیم و آن را همچنان گسترش می دهیم.

نکته ی قابل تامل در کلمه ی لَمُوسِعُونَ است که لَ در عربی به معنای مستقبل است و منظور این است که در آینده نیز این عمل ادامه خواهد داشت،که دانشمندان به تازگی به این نکته رسیده اند.

قرآن آشکار می کند که این جهان انبساط پیدا می کند یعنی بزرگ می شود امروزه علم نیز به این موضوع اشاره نموده است.

تا اوایل قرن بیستم دانشمندان عقیده داشتند که جهان تغیر نمی کند و از زمانی نا معلوم و گذشته ی خیلی دور وجود داشته است.اما مشاهده نتایج به دست آمده از فناوری مدرن مشخص ساخت که جهان از یک زمان مشخص شروع شده و دائما در حال بزرگ شدن است.

‌در اوایل قرن بیستم فیزیکدان روسی الکساندر فردرمن و اختر شناس بلژیکی جورج لمتر به صورت نظری محاسبه کردند که جهان دائما در حال حرکت کردن و بزرگ شدن است.این واقعیت در سال ۱۹۲۹ میلادی به وسیله ی اطلاعات قابل مشاهده اثبات شد.ادوین هابل ستاره شناس آمریکایی هنگامی که با تلسکوپ به آسمان نگاه می کرد متوجه شد که ستاره ها و کهکشان ها دائما در حرکتند و از یکدیگر دور می شوند نشان وجود جهانی که در آن همه چیز در حال بزرگشدن است.

مشاهداتی که سالها بعد انجام شد همین نقطه را نیز اثبات می کند.

این حقیقت زمانی در متن مقدس قرآن بیان شد که هیچ کس به آن آگاه نبود.

نقطه ی جالب این است که گروهی از دانشمندان اعلام کردند گسترش کائنات تا ابد ادامه خواهد یافت در قرآن نیز به این نکته اشاره می شود که ما آن را گسترش می دهیم نه گسترش دادیم!

مطالعات جدید ناسا روی انرژی تاریک به این نتیجه رسیده است که کائنات تا ابد گسترش خواهد یافت.

دانشمندان ناسا در یک پژوهش جدید با هدف بررسی یکی از بزرگترین معماهای نجومی تحت عنوان انرژی تاریک در نهایت به این نقطه رسیدند که گسترش و توسعه کائنات تا ابد ادامه خواهد یافت. 


هنری_فورد (مؤسس کارخانه ماشین‌سازی فورد) در سال 1921 در کتاب یهود بین‌الملل، مهمترین معضل دنیا» به نکات بسیار مهمی اشاره نموده است. وی می‌نویسد:

یهودیان قوم برگزیده خدا نیستند، ولی عملاً کلیسا، به‌طور کامل، تسلیم این تبلیغات شده. در سال‌های اخیر، خط فکری یهودیان بر بسیاری از اظهارات مسیحیان سایه افکنده است و ‌های بی‌سواد مسیحی، اثبات نموده‌اند که بیش از پیش، پذیرای نظرات یهودیان می‌باشند.»

هنری فورد، کلیساهای آمریکا را یهودگرا شده (Judaized churches) می‌خواند و در ارتباط با دانشگاه‌ها می‌گوید:

وقتی مدارس از دین تهی شوند (سکولار شوند)، آن وقت دانشگاه‌ها به آیین یهودیان در خواهند آمد (ملعبه‌ی دست یهودیان خواهند شد).»

یهودیان چنان وضعیت سکولاری در مدارس آمریکا ایجاد کرده‌اند که دعا کردن و خدا را طلبیدن، غیرقانونی است، ولی آموزش مسائل جنسی و دادن پوشش‌های پلاستیکی (condom) به دانش‌آموزان مدارس، بخشی از برنامه‌ی آنها می‌باشد! هنری فورد در ادامه می‌نویسد:

یهودیان در حقیقت (چه از لحاظ فیزیکی و چه برنامه‌ای) صدها کلیسای آمریکا را با پنداشت‌های ویران‌کننده و ناخوشایند اجتماعی خود، اشغال کرده و به واسطه‌ی آن کنترل و مهار، تسلط و غلبه‌ی خود بر مسیحیان را صددرصد کامل کرده‌اند.

جالب این‌که این مطالب را هنری فورد 90 سال قبل اظهار داشته است. در حال حاضر، وضعیت کلیساهایی که در چنگال یهودیان می‌باشند، بسیار اسف‌بارتر است.


برای تبین چگونگی به وجود آمدن حیات و موجودات زنده دو دیدگاه وجود دارد :

دیدگاه اول، همان نظریه معروف داروین موسوم به انتخاب طبیعی» است که بر طبق آن موجودات زنده از تک سلولی ها (یوکاریوت ها) آغاز می شود و در بازه های زمانی بسیار طولانی، این تک سلولی ها توسط عوامل گوناگون، به طور تصادفی دچار تغییر می شوند (و به عبارت علمی تر فَرگشت می یابند) و به تدریج دارای اندام های جدید می شوند و این روند به طور پیوسته ادامه می یابد تا اینکه در طی صدها میلیون سال گونه های متعددی از جانداران پدید می آید.
مطرح شدن این نظریه مقارن بود با جنبش ضد دینی ماتریالیست » و مارکسیسم » در غرب، از این رو این نظریه که از پشتیبانی مارکسیست ها برخوردار بود، به سرعت جای خود را پیدا کرد و به عنوان نظریه ای علمی (!) ، مورد پذیرش مجامع علمی آن زمان واقع شد.

دیدگاه دوم، که در مقابلِ نظریه داروین قرار داد، طراحی هوشمند » نام دارد؛ که اخیرا از سوی طیفی از برجسته ترین زیست شناسان جهان و در سایه پیشرفتها و اکتشافات نوین در علم زیست شناسی، مطرح شده است.
این دانشمندان بر این اعتقاد اند که یافته های جدیدی که توسط میکروسکوپها » از ساختار بسیار پیچیده سلول و مولکول DNA و. حاصل شده است، به هیچ وجه با نظریه انتخاب طبیعی داروین » همخوانی ندارد. 
زیرا در قرن نوزدهم، داروین تصور می کرد که سلول، قطعه ای کوچک از پروتوپلاسم » و چیزی شبیه یک تکه کوچکی ژل » مانند بسیار ساده است، در نتیجه داروین از پیچیدگی های شگرف و بی شمار سلول کاملا بی اطلاع بود. 
و این در حالی است که پیدایش تصادفی چنین سلولی که مانند یک کارخانه عظیم و دقیق » کار می کند، تقریبا نزدیک به صفر است.

علاوه بر این، دانشمندان، از برخی ماشین های مولکولی مانند تاژک باکتری » (دمچه واقع در انتهای باکتری) نام می برند که باکتری به وسیله چرخش آن، خود را به حرکت در می آورد. 
این تاژک به طرز شگفت آوری مانند یک ماشین پیشرفته کار می کند و دارای اجزای فراوانی است که هر کدام به طرز دقیقی سر جای خود قرار گرفته اند به گونه ای که اگر کوچکترین جابه جایی یا هر نوع تغییر دیگر در آن رخ دهد، از کار می افتد !

بنابراین پیدایش چنین ماشین های مولکولی ایی که نمونه های آن در طبیعت بسیار زیاد است، محال است که به طور تصادفی ایجاد_شود، زیرا همانطور که ما احتمال نمی دهیم که یک کارخانه یا خودرو به طور تصادفی ایجاد شده باشد، همانطور نیز احتمال نمی دهیم که ساختار پیچیده سلول ها یا ماشین های مولکولی در ساختار موجودات زنده به طور تصادفی ایجاد شده باشد،
به خصوص آنکه پیچیدگی سلول یا تاژک باکتری » به مراتب بیشتر از سازه های بشری، است آن هم در مقیاسی بسیار کوچک ! که به طور طبیعی ساخت آن نیازمند دقت و ظرافت بیشتری است.جالب است که حتی اگر خود را وارد جـدالهای پیچیده داروینسیت ها » و خلقت گرایان » (طرفداران طرّاحی هوشند) نکنیم،
وقتی با مسئله پیدایش موجودات زنده مواجه می شویم، بی تردید نظمی شگرفی را در ساختار جانداران مشاهده می کنیم، 

اصلا فرض کنیم نمی دانیم سخن دارونیست ها درست است یا سخن خلقت گرایان. 

اما آیا عاقلانه تر این است که بگوییم:
گونه های جانداری به طور تصادفی در طی یک زمان طولانی به وجود آمده اند ؟
یا اینکه یک طراح هوشمند (مانند خداوند) آفریننده نظم شگرف جانداران است؟ 

پاسخ کاملا واضح است ! به همین جهت هم پافشاری داروینیست ها بر ادعایشان ما را دچار حیرت کرده است. شک نداریم اگر پذیرفتن نظریه طراحی هوشمند » ملازم با پذیرش خدا و دین داری نبود، هیچ داروینستی نظریه طراحی هوشمند را انکار نمی کرد.


رهبر حزب کارگر انگلستان، در خصوص روچیلدها(ثروتمند ترین یهودیان عصر مدرن) می‌گوید:

این دار و دسته‌ی زالوصفت در خلال قرن حاضر علت شرارت و بدبختی‌های بی‌شماری در اروپا بوده‌اند و ثروت هنگفت آنان عمدتاً از طریق به راه‌انداختن جنگ بین کشورها روی هم تلنبار شده است؛ کشورهایی که هرگز نباید با یکدیگر درگیری پیدا می‌کردند.

هر وقت مشکلی در اروپا هست، هرجا شایعه‌ی بروز جنگ پخش می‌شود و ذهن افراد با ترس ناشی از تغییر و مصیبت آکنده می‌گردد، شک نکنید که یک روچیلد دماغ عقابی در جایی در نزدیکی منطقه‌ی آشوب‌زده در حال دست‌اندازی است.»

اظهارنظرهایی از این دست، روچیلدها را نگران می‌کند بنابراین در اواخر قرن هجدهم، بنگاه خبری رویترز (Reuters) را خریداری می‌کنند تا بتوانند کنترل رسانه‌های گروهی را به دست بگیرند.

دیوید سارنوف (David Sarnoff) یهودی، اولین شبکه‌ی زنجیره‌ای رادیو ایالات متحده را به‌عنوان سرویسی از سوی شرکت رادیو آمریکا (RCA) عرضه می‌نماید.

سارنوف در ادامه به شدت در فرآیند توسعه‌ی تلویزیون رنگی و ایجاد شبکه‌ی ان بی سی (NBC) به‌عنوان یکی از سه شبکه‌ی بزرگ تلویزیونی دخالت دارد.

ویلیام اس پیلی (William s. paley) یهودی، شبکه‌ی رادیویی سی بی اس (CBS) را تأسیس می‌کند و در آینده‌ این شبکه را به امپراتوری تلویزیونی، با ثروتی چند میلیاردی تبدیل می‌نماید.

لئونارد گولدنسن (Leonard Goldenson) یهودی، شبکه‌ی تلویزیونی ای بی سی (ABC) را تأسیس می‌کند. او در مقام ریاست، ناظر موفقیت این شبکه است.

در دهم اکتبر، اسپیرو آگنو (Spiro Agnew)، معاون رئیس جمهور آمریکا استعفا می‌کند. او در رسانه‌ها به رشوه‌خواری متهم می‌شود، اما دلیل اصلی برکناری او، شناخت و نفرتش از مافیای یهودی کمونیستی است که ایالات متحده را تحت سلطه‌ی خود گرفته است. این مسئله از سخنرانی او آشکار می‌شود:

یهودیان، رسانه‌های ملی اثرگذار را تحت مالکیت و اداره‌ی خود دارند و با کمک گروهی دیگر از یهودیان بانفوذ، خط‌مشی فاجعه‌آمیزی را از سوی ایالات متحده در خاورمیانه به اجرا گذاشته‌اند. تمام شما باید ت‌گذاران و صاحبان واقعی این نوع خط مشی را تحت بررسی قرار دهید؛ آن‌گاه درمی‌یابید که درصد بیش‌تری از یهودیان نسبت به جمعیتی که در این کشور دارند، در این حوزه دخیل هستند. آنان با رسانه‌های ملی اثرگذار، برنامه‌های خود را پیش می‌برند.

منظور من خبرگزاری‌‌ها و مؤسسات فعال در امر نظرسنجی از افکار عمومی است؛ از قبیل نشریات تایمز، نیوزویک، نیویورک تایمز، واشینگتن پست و اینترنشنال هرالد تریبون (International Herald Tribune). به طور مثال، آقای ویلیام پیلی، مرد شماره‌ی یک شبکه‌ی سی بی اس، یهودی است. آقای جولیان گودمن (Julian Goodman) که اداره‌ی ان بی سی را در دست دارد و لئونارد گولدنسن (Leonard Goldenson) در ای بی سی، زمامدار امور است. خانم کاترین گراهام (Katherine Graham) مالک واشینگتن پست و آقای سابرگر (Sulzberger) مالک نیویورک تایمز است. همه‌ی این افراد یهودی هستند!

شما به همین ترتیب این خط سیر را دنبال کنید … نه فقط مالکیت، بلکه اگر مدیریت اخبار و انتشار مصلحتی اخبار و انتشار مصلحتی اخبار را در این خط سیر مورد توجه قرار دهید، در می‌یابید که آنان در حال حاضر از طریق ستیزه‌جویی و خلاقیتشان رسانه‌های خبری را تحت کنترل خود دارند. هم‌اکنون آنان نه تنها در رسانه‌های گروهی، بلکه در جوامع دانشگاهی، مراکز مالی و مؤسساتی که با عموم مردم به طور مشهود و اثرگذار سروکار دارند، به طور فزاینده‌ای حق اظهارنظر دارند.

به نظر من ت ما در خاورمیانه فاجعه‌آمیز است؛ چرا که منصفانه نیست. من جز نفوذ این لابی صهیونیست، دلیل دیگری نمی‌بینم که چرا حدود نیمی از کمک‌های خارجی این کشور به سمت اسرائیل روانه می‌شود. من تصور می‌کنم قدرت رسانه‌های خبری در دست یهودیان است … این جریان مشروط به کنترل رأی‌دهندگان نیست، بلکه تنها دستخوش هوا و هوس سرکردگان خود است.»


قاتل امیرمؤمنان (ع) یکی از مشهورترین چهره‌های خوارج عبدالرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی» است. وی از قبیله حمیر» و از تیره‌های مراد» است.

ابن ملجم اهل و ساکن کوفه بود که همراه با بازمانده خوارج به مکه رفت.

او پس از بیعت مردم با امام علی (ع) چندین بار برای بیعت نزد امام آمد، ولی حضرت ایشان را نپذیرفت، برای بار سوم که خدمت امام رسید، حضرت فرمودند: او محاسن مرا با خون پیشانی‌ام خضاب می‌کند.

ابن‌ملجم از 9 نفری بود که در جنگ نهروان جان سالم به در برد و به مکه آمد و در جلسه‌ای با حضور گروهی از تروریست‌ها نقشه قتل امام علی (ع)، معاویه و عمروعاص را کشیدند و در کنار خانه خدا هم‌قسم شدند که به پیمان خود وفادار باشند. او مسئولیت ترور امام علی (ع) را به عهده گرفت و به کوفه آمد و با همکاری چند تن از خوارج کوفه، چون اشعث بن قیس، وردان بن مجالد و. در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه، حضرت را با شمشیری زهرآگین زخمی کرد که بر اثر آن امام به شهادت رسید.

بررسی تاریخ نشان می‌دهد که ابن ملجم مرادی در سرپرستی زنی یهودی قرار داشت. روزی امام علی (ع) از اصل و تبار وی پرسید، ولی او در جواب به ذکر نام پدر کفایت کرد و امام فرمود: رسول خدا (ص) به من خبر داده که قاتل من فردی یهودی است.


صهیونیست‌ها با استناد به تورات مدعی مالکیت فلسطین هستند. مطالعه تورات نشان می‌دهد که خداوند زمین فلسطین را به ابراهیم (ع) عطا فرمود و به او تأکید کرد که نسل او باید موحد باشند وگرنه خداوند آنها را از این زمین اخراج خواهد فرمود.

این شرط به وسیله‌ی حضرت موسی (ع) نیز مؤکد شد و خدای حکیم در این خصوص از یهود پیمان محکمی گرفت. اما این شرط رعایت نشد و خداوند دو نوبت بنی اسرائیل را از فلسطین تبعید فرمود و در نوبت سوم آنها را برای همیشه نفی بلد کرد.

بنی‌اسرائیل نخستین مرتبه در زمان یوسف (ع) به مصر تبعید شدند و تا چهار نسل در آنجا ماندند تا وقتی که خداوند به واسطه‌ی حضرت موسی (ع) آنها را به فلسطین باز آورد. نوبت دوم تبعید یهود، در سال 586 قبل از میلاد به بابل بود البته بعد از آن‌که بخت‌النصر اورشلیم را فتح کرد و معبد سلیمان را تخریب نمود. و نهایتاً در سال هفتاد میلادی، چهل سال بعد از اتمام حجّت حضرت عیسی (ع) با این قوم، بلای خداوند به توسط رومیان بر این قوم نازل گشت و یهودیان برای ابد از فلسطین اخراج شدند.

تنها راه بازگشت یهود به فلسطین آن است که توبه کنند و از راه پدران خود بازگشت نمایند. این موضوع از آیه هشتم سوره إسراء استنباط می‌شود (عَسىَ رَبُّکُم أَن یَرْحَمَکُم وَ إنْ عُدتُم عُدْنَا).

یهودیان بهتر از هر کس دیگر، به این حقایق واقفند و برای همین است که هجده قرن بعد از اخراجشان از فلسطین برای بازگشت به آن سرزمین مقدس اقدامی نکردند. اما بدعت‌گذاران یهود در اواخر قرن 19 مدعی مالکیت فلسطین بر اساس تورات شدند.

حضرت موسی در انتهای سرگردانی چهل‌ ساله در بیابان،‌ از دنیا رفت‌ و وصیّ او یعنی‌ یوشع‌، قوم‌ یهود را به‌ ارض مقدس داخل‌ کرد. موسی (ع) وصیت‌های زیادی به یوشع کرده بود. او از گناهان بزرگی که یهودیان در آینده به آن دچار خواهند شد خبر داشت. لذا برای اتمام حجت با یهود به یوشع دستور داد که‌ چون‌ به‌ زمین مقدس داخل‌ شدید کاهنان قوم، به همراهی شش‌ سبط‌ از فرزندان‌ یعقوب ‌(ع‌)، قوم‌ را برکت‌ دهند و شش‌ سبط‌ دیگر نیز بر بت‌پرستان و کافران آینده‌ی قوم،‌ لعن‌ فرستند!

این نمایش عظیم و بیان این لعنت‌ها در زیر آسمان، حاوی این پیام است که یهودیان حق ندارند هر طور که خواستند در فلسطین زندگی کنند. به عبارت دیگر، آن خداوندی که این زمین را به یهودیان داده است خودش به وضوح شیوه‌ی زندگی در آنجا را نیز در تورات به یهود آموخته و در این خصوص با آنها اتمام حجّت کرده است. لذا اگر آنها به گناهان فوق دست دراز کنند خودش آنها را در همین دنیا عقوبت خواهد کرد.

کتب‌ و رسائل‌ عهد عتیق‌ به‌ ما خبر می‌دهند که‌ یهود متأسفانه‌ علاوه‌ بر گناهان‌ دوازده‌گانه‌ی مورد لعنت،‌ به‌ گناهان‌ دیگری‌ نیز آلوده‌ شدند که‌ بزرگترینِ آنها، ظهور انبیای کَذَبه و تغییر و تبدیل‌ تورات توسط کاهنان و کاتبان بوده‌ است‌.

پیشگویی این موارد قبل از ورود به فلسطین به جهت تحذیر یهود و اتمام حجّت با این قوم بوده است تا آنها خوف خداوند را در دل داشته باشند و از عقوبت‌های او بترسند. مع‌ذلک، یهودیان آن گناهان یاد شده را مرتکب شدند و نتیجتاً این بلاها از سوی خداوند بر آنها وارد شد.

به این طریق مشاهده می‌شود که مطابق تورات کنونی، به جای یافتن کسانی که با این قوم عداوت کرده یا می‌کنند مسبّب اصلی را باید در خود یهود را یافت که گناهانشان باعث شده است تا خداوند دشمنانی را برای تأدیب آنها بفرستد

حضرت‌ داوود (ع‌) که‌ حدود سیصد سال‌ پس‌ از حضرت‌ موسی ‌(ع‌) به‌ حکمرانی ‌رسید در کتاب مزامیر ـ که در نزد مسلمانان با نام زبور مشهور است ـ تاریخ‌ بنی اسرائیل‌ را مرور کرده‌ و تقصیرهای ‌ایشان‌ را برشمرده‌ است.

حضرت داوود (ع) همچنین مطابق مزمور 106 ضمن آن‌که تاریخ یهود را مرور می‌کند به موعظه‌ی آنها می‌پردازد. همچنین مزمور 119 که‌ طولانی‌ترین‌ مزمور داوود (ع) است،‌ در خصوص‌ خیانت بنی‌اسرائیل‌ در وصایای‌ تورات‌ و عدم‌ حفظ‌ شریعت‌ و کلام‌ خدا، سروده‌ شده‌ است‌.

بزرگترین‌ گناه‌ قوم‌ یهود در همین خصوص بوده و بلکه این‌ گناه عظیم،‌ در اصل از ناحیه‌ی کاهنان‌ و کاتبان‌ این قوم بوده است. زیرا‌ ایشان در توراتی که نزدشان به امانت بود خیانت می‌کردند. اولاً بسیاری‌ از مواعظ‌ و حکمت‌ها و ذکر معاد و قیامت را از آن حذف‌ نمودند و ثانیاً برخی‌ جعلیات‌ بر آن‌ افزودند و به‌ خداوند نسبت‌ دادند. علاوه‌ بر اینها افراد دیگری‌ هم‌ ظاهر شده‌ به‌ دروغ‌ خود را نبی‌ خداوند می‌خواندند و باعث‌ ضلالت مضاعف‌ قوم‌ می‌گشتند.

یهودیان حدود دویست سال بعد از حضرت سلیمان رسماً بت پرست شده بودند و حتی بت‌هایی را در معبد سلیمان نهاده، می‌پرستیدند. مدتی بعد، حضرت ارمیاء از طرف خداوند مبعوث شد تا این قوم را از خواب غفلت بیدار کند. سخن‌ خداوند به‌ ارمیاء نبی ‌(ع)، که‌ او را قبل‌ از خرابی‌ معبد اول‌ مبعوث‌ کرده‌ بود تا یهود ‌را تحذیر دهد، این‌ بود‌ که‌ حتی‌ یک‌ فرد صالح‌ در اورشلیم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌

وقتی خداوند معبد با عظمت سلیمان را به دشمنان این قوم واگذار کرد تعبیرش آن بود که دیگر عبادت #یهودیان را نمی‌خواهد. این، سخن خداوند است که به توسط یکی از انبیاء بیان شده است.

پس از فتح بابل به دست کوروش یهودیان از آن شهر آزاد شده به فلسطین بازگشتند. نزدیک به یکصد سال گذشت تا این‌که‌ خداوند به‌ مدد دو نبی به نام‌های عَزرا و نَحَمیا، یهودیان را نصرت‌ بخشید تا معبد دوم و خانه‌ها و حصارهای‌ اورشلیم‌ را بسازند.

حضرت عیسی در حدود سال 30 میلادی به پیامبری مبعوث شد. رسالت آن حضرت آن‌طور که از اناجیل مسیحی برمی‌آید توبه دادن یهودیان بوده است. به این معنا که بعد از 470 سال که از ساخت معبد دوم می‌گذشت یهودیان به سمت ظلم و شرک گراییده، خصوصاً کاهنان قوم شدیداٌ یاغی شده بودند.

اولین جمله‌ای که انجیل متی از حضرت عیسی در خطاب به مردم نقل کرده، این است: از آن هنگام عیسی به موعظه شروع کرد و گفت: توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.» مقصود از ملکوت خدا در اینجا، روز داوری یا روز عقوبت یهود است که طبق تحذیر پیشین انبیاء در آن روز دشمنان یهود برای نابودی اورشلیم و اخراج یهود، به آنها حمله‌ور می‌شوند.

همچنین مطابق اناجیل مأموریت حضرت یحیی که اندکی قبل از حضرت عیسی شروع به کار کرده نیز همین است. هر دو نبی سعی داشته‌اند مردم را از عقوبت خداوند بترسانند و تأکید نمایند که اگر توبه نکنند، به زودی ریشه‌ی درخت یهود از فلسطین کنده خواهد شد.

حضرت‌ عیسی با سخنان و معجزات شگفت خود موفق شد تا اغلب مردم را به خدا دعوت کند و آنها را توبه دهد. لکن کاهنان‌ یهود نه تنها به او ایمان نیاوردند بلکه چند نوبت قصد دستگیری و قتل او را کردند. حضرت عیسی به‌ مذمّت‌ اکید ایشان‌ پرداخت.‌ این مذمت و‌ موعظه سراسر باب‌ 23 از انجیل متی‌ را در بر گرفته‌ و حضرتش در ختام‌ آن‌، از خرابی قریب‌الوقوع اورشلیم خبر داده‌ است‌.

مطابق انجیل لوقا، حضرت عیسی به حواریون خود از روزهای خرابی اورشلیم سخن می‌کند. او خبر می‌دهد که به زودی حتی یک سنگ از این معبد باقی نخواهد ماند. عیسی (ع) به حواریون خود خبر می‌دهد که روزی خواهد رسید که سلاطین و حاکمان شما را در بند کرده، خواهند کشت و جمیع مردم به جهت نام من از شما شاگردانم نفرت خواهند ورزید. لکن شما صبر کنید تا ایمان خود را حفظ کنید. آن حضرت سپس از روزهای حمله به اورشلیم خبر می‌دهد:

و چون بینید که اورشلیم به لشکرها محاصره شده است، آنگاه بدانید که خرابی آن رسیده است. آنگاه هر که در یهودیّه باشد، به کوهستان فرار کند و هر که در شهر باشد، بیرون رود و هر که در صحرا بُوَد، داخل شهر نشود. زیرا که همان است ایام انتقام، تا آنچه مکتوب است تمام شود. لیکن وای بر آبستنان و شیردهندگان در آن ایّام، زیرا تنگی سخت بر روی زمین و غضب بر این قوم حادث خواهد شد. و به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان جمیع امّت‌ها به اسیری خواهند رفت و اورشلیم پایمال امّت‌ها خواهد شد تا زمان‌های امّت‌ها به انجام رسد. (لوقا 21/ 20 تا 26).


مارسل بوازار  می نویسد:

یکی دیگر از تعالیمی که قران کریم در مسائل مربوط به برده و کنیز داده و نشانه خصلت انسان دوستی اسلام است، تشویق مسلمانان به آزاد ساختن برده و گماشتن بردگان  به کارهای متناسب با استعدا و مهارت او از آن جمله می باشد. 
در راه اجرای هر چه بهتر این برنامه انسانی اسلام کمک هزینه ای را از بیت المال اختصاص داده است.

بدین ترتیب که پرداختن وجوهی را به منظور بهبود شرایط زندگی و ازاد ساختن و به کار شایسته گماشتن بردگان بابت زکات پذیرفته است (سوره بقره ایه 177) مهم تر از همه اینها آزادی برده بنا به خواست او و پرداخت سرمایه لازم بدو و نیز شویی با کنیزانی است که به ازدواج موافقت داشته اند(جهت احتراز از و کامجویی به اجبار ) پافشاری اسلام در آزادی برده و پرداخت سرمایه ای برای کار تولیدی به او ،تنها آزادی ظاهری نباید تلقی شود این عمل آزادی اقتصادی او را نیز تضمین می کرد و از بهره کشی آینده او بوسیله پولدار یا متنفذ دیگری جلوگیری می نمود. 

قوانین آزادی بردگان در امریکا ،کوچک ترین کمک مادی به برده ازاد  شده نمی کرد.

غالبا به علت دشواری های اقتصادی و بیکاری ،بردگان سیاه پوست چندان از ازادی خود استقبال نکردند و پس از مدتی سر گردانی و بلا تکایفی و تیره روزی به سوی ارباب نخستین خود بازگشتند.

در حالی که اسلام با روشن بینی ضمن مبارزه با بهره کشی و بیگاری انسانها جلوگیری از عدم تعادل اقتصادی جامعه را نیز پس از ازادی بردگان پیش بینی گرده است.

توصیه به رفتار شایسته و نیکو کاری نسبت به پدر و مادر ، خویشاوندان ، یتیمان ، مستمندان ، همسایگان و در راه ماندگان ،خدمتکاران و بردگان را نیز در بر می گیرد (سوره نور ایه 39) 

در صدر اسلام به ویژه دوران حیات پیامبر (ص)-بردگان نه تنها آزاد می شدند بلکه از تعلیم و تربیت و مراقبتهایی نیز بهرمند می گردیدند ذکر موارد ،لازم به نظر نمی رسد تنها به داستان (زید) اشاره می شود که برده ای ازاد شده است وی به مقام صحابی پیامبر و کتابت حدیث رسید و فرزند او  اسامه ، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود . بلال حبشی نیز به فرمانداری مدینه رسید . در ادوار بعد ،قطب الدین ایبیک ،%برده ای بوده که امپراتوری بزرگ اسلام را در سرزمین هندوستان بنیان نهاد.

مارسل بوازار ،اسلام و حقوق بشر ،ترجمه دکتر محسن مویدی ،تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامی 1358 ،ص 49


یک نوع از جنگ‌های عصر خلفا، جنگ‌های خارجی و با هدف کشورگشایی بود. نخستین مسئله مهمی که درباره این جنگ‌ها بایستی درباره آن بحث شود، موضع معصومان و به‌ویژه علی علیه‌السلام در برابر فتوحات خلفا است.

سیره پیامبر (ص) نشان می‌دهد که آن حضرت در تمام دوران 13ساله مکه، اجازه درگیری نمی‌داد و تنها در پی پرورش شخصیت‌های ناب اسلامی بود و پیوسته با بیان معارف عالی اسلام، در پی نشر اسلام بود. حتی پس از آن‌که پیامبر (ص) در مدینه مستقر شد و تشکیل حکومت داد، جنگ‌های ایشان همه وجهه‌ی دفاعی داشت و تا آنجا که خطری متوجه اسلام نبود، وارد جنگ نمی‌شد.

علی (ع) نیز در اندیشه تربیت افراد بود و هرگز به کشورگشایی نمی‌اندیشد؛ لذا به محض این‌که حکومت را به‌دست گرفت، این‌گونه جنگ‌ها را تعطیل کرد. ولی با شهادت حضرت و انتقال حکومت به بنی‌امیه، این کشورگشایی‌ها دوباره آغاز شد.

هیچ‌یک از فتوحات خلفا مورد تأیید امامان (ع) نبود. لذا در تاریخ ردّی از شرکت علی (ع) در این جنگ‌ها نخواهید یافت. آن حضرت دلسوزترین مردم به اسلام و قهرمانِ همیشه پیروزِ میدان‌های نبرد بود و بدیهی است اگر این نبردها به نفع اسلام بود، می‌بایست در آن پیش‌قدم باشد.

محققان درباره این‌که آیا امام حسن و امام حسین در این جنگ‌ها شرکت داشتند معتقدند: حسنین (ع) در هیچ‌کدام از آن فتوحات شرکت نکردند، و آن فتوحات اصلاً در صلاح و نفع اسلام نبود؛ اگر نگوییم که آن جنگ‌ها به ضرر اسلام و مسلمین انجام یافت». موارد بسیاری در تاریخ آمده که علی (ع) از همراهی با آنان در این جنگ‌ها پرهیز می‌کند و پاسخ رد به آنان می‌دهد.

مسعودی آورده است: عمر درباره جنگ ایران با عثمان مشاوره کرد. عثمان گفت: مردی را به این جنگ بفرست که صاحب تجربه و علم و آگاهی به امور جنگ باشد. عمر گفت: کیست؟ گفت: علی. عمر به عثمان گفت: پس او را ملاقات کن و موضوع را مطرح کن ببین آیا می‌پذیرد یا نه. عثمان نزد امیرمؤمنان (ع) رفت و موضوع را مطرح کرد؛ اما حضرت آن را نپذیرفت.

مطلب دیگری که خط بطلان بر این جنگ‌ها می‌کشد، این‌که جهاد ابتدایی بایستی به اذن امام معصوم و یا حاکم منصوب او (به اذن خاص یا عام) باشد، و الا باطل است و ائمه اجازه شرکت در این نبردها را نمی‌دادند. روایاتی از ائمه رسیده که جهاد همراه با غیر امام عادل و مفترض‌الطاعه را حرام می‌دانسته‌اند.

وقتی اصحاب امام صادق (ع) با ایشان م می‌کردند که بنی‌امیه در دیلمان با کفار می‌جنگند، آیا اجازه می‌دهید در جنگ‌های آنان شرکت کنیم؟ حضرت اجازه نمی‌فرمودند و می‌گفتند: ما در جنگ ایشان شرکت نمی‌کنیم. از نظر امام (ع) نبرد آنها در اطراف دیلم جهاد نبود چرا که مطابق با قوانین اسلامی نبود.

دلیل این ادعا که علی (ع) این جنگ‌ها را قبول نداشتند، این است که حضرت آن جنگ‌ها را تعطیل کردند و خود در آن جنگ‌ها شرکت نکردند. امام صادق (ع) نیز درباره این جنگ‌ها فرمودند: ‌به خدا سوگند، اگر این جنگ‌ها به خیر و صلاح بود، هیچ‌کس در شرکت در آن جنگ‌ها نمی‌توانست از ما پیشی گیرد.» داعی در این جنگ‌ها عمر بود و عمر نیز داعی به باطل بود؛ در حالی که از شرایط حضور در جنگ آن است که داعی بر حق باشد.

البته در اینجا پرسشی مطرح می‌شود و آن این‌که چرا حضرت گاهی به آنان مشاوره می‌داد؟ پاسخ آن است که اگر مسلمانان شکست می‌خوردند، دشمن مدینه را می‌گرفت و در این صورت خطر متوجه اصل اسلام بود. حضرت در این موارد برای حفظ اسلام آنها را راهنمایی می‌کرد.

نکته‌ی بعدی درباره انگیزه‌ی این جنگ‌ها است. دلایل زیر را می‌توان برای این جنگ‌ها برشمرد:

1.انتشار اسلام ویروسی:

اگر این جنگ‌ها روی نمی‌داد، امروز جهان اسلام، این‌گونه با مشکلات بسیار مواجه نبود؛ چرا که آموزش غلط، بدتر از جهل است. جاهل ادعا ندارد، ولی کسی که مطلبی را به غلط آموخته، ادعا دارد. اسلام وقتی به شکل بیمار منتشر شد، از معارف واقعی تهی است و مانع انتشارِ اسلام راستین نیز خواهد شد. اما اگر اسلامِ علی (ع) به گوش ملت‌ها می‌رسید، برای دشمنان اسلام بسیار خطرناک بود. پس باید تفکر بیمار» به‌سرعت در دنیا گسترش می‌یافت تا از انتشار تفکر اصیل» جلوگیری کند.

معاویه با مسلمانانی این‌گونه ناآشنا با اسلام اصیل توانست لشکری ترتیب دهد و به جنگ اسلام راستین و امیرمؤمنان برود. با کنار گذاشتن اهل بیت (ع) از منصب قدرت، می‌توان اسلام راستین را به انزوا کشید و می‌توان گفت با این فتوحات بود که ت سقیفه که کنار گذاشتن امامان معصوم (ع) از عرصه حکومت بود به ثمر رسید و بسیاری از احکام و عقاید مسلمانان را واژگون کردند.

آنها می‌دانستند که مردم روزی متوجه اشتباه خود خواهند شد و دست به‌سوی علی (ع) دراز خواهند کرد. بنابراین در سایه‌ی این فتوحات، لشکری برای رویارویی با علی (ع) فراهم کردند؛ لشکری که به ظاهر مسلمان بودند، ولی از اسلام چیزی نمی‌دانستند و پیرو محض معاویه و سران سقیفه بودند و آنها را آن‌گونه که خود خواسته بودند تربیت کرده بودند.

معاویه با جهل مردم به جنگ امیرمؤمنان (ع) رفت. معضلات و مشکلاتی که برای حضرت امیر (ع) پیش آمد، همه ریشه‌گرفته از این فتوحات بود. این فتوحات بود که آل‌امیه را بر گرده‌ی مسلمین سوار کرد و لشکری از جُهّال برای معاویه فراهم ساخت.

معاویه به اندازه‌ای میان مردم شام اطاعت می‌شد که وقتی به سمت صفین برای جنگ با علی (ع) می‌رفت، نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند و تمامی لشکریانش به او اقتدا کردند! عبدالله بن علی، جماعتی از ثروتمندان و رؤسای اهل شام را نزد ابوالعباس سفاح فرستاد. آنان نزد ابوالعباس سوگند یاد کردند که نمی‌دانستند پیامبر به جز بنی‌امیه خویشانی دارد که وارث او باشند!

از این گزارش‌ها نهایت جهل مردم شام که از فتوحات خلفا بود، دریافته می‌شود. بدیهی است این مسلمان‌نمایان می‌توانستند ضربه‌هایی به اسلام بزنند که از هیچ غیرمسلمانی ساخته نبود. اگر خیانت‌های فرهنگی و حدیثی و تاریخی این قبیل افراد بررسی شود، معلوم می‌شود که فتوحات چه ضربه‌های سنگینی به اسلام راستین زد.

از سوی دیگر، کشورهای اطراف، از جمله ایران در تزل و رو به سقوط بودند. اوضاع فرهنگی نابسامان بود و مردم از حکام جور خسته شده بودند و در پیِ منجی بودند که بیاید و آنان را نجات دهد. تداوم این وضعیت در ایران و جاهای دیگر اصلا ممکن نبود. در چنین وضعی اگر دعوتِ صحیح می‌آمد و اسلام راستین تبیین می‌شد، جای خود را می‌یافت و پایه‌گذاری می‌شد.

اگر این جنگ‌ها به‌راه نمی‌افتاد، ممکن بود مدینه به‌دست امیرمؤمنان بیافتد که در این‌صورت علی (ع) با ارسال مبلّغ و اطلاع‌رسانی، مردم سایر بلاد را با منطق اسلام آشنا می‌ساخت. و اگر این کشورها به‌دست امام علی (ع) فتح می‌شد، اسلام راستین آنجا حاکم می‌شد.

چون چنین خطراتی حکومت را تهدید می‌کرد، آنان بایستی در این کشورها که مردمش شیفته معارف حق بودند، یک اسلام مجعول حاکم می‌کردند تا برایشان خطری نباشد. بنابراین پیش‌دستی کرده و این مناطق را که می‌توانست سنگری برای مبارزه با آنان باشد، به‌دست گرفتند و هرطور که خود خواستند کنترل کردند و از مردم آنجا لشکری در حمایت از خود فراهم آوردند.

2.جلوگیری از خیزش صحابه و مشغولیت افکار عمومی:

یکی دیگر از اهداف برافروختن آتش این جنگ‌ها، پراکنده ساختن اصحاب بود. آنها در مدینه با مشکل بزرگی روبه‌رو بودند و آن، اصحاب رسول خدا (ص) بودند. اصحاب در روزهای نخست به دلایل خاصی با آنها همکاری کردند و از علی (ع) رویگردان شده و به سران سقیفه پیوستند. که این به‌دلیل نفاق‌زدگی یا به طمع منافع مقطعی یا به دلیل حسد و یا کینه‌ای بود که از علی (ع) داشتند. حضور این افراد در جبهه‌ی سقیفه مقطعی بود و پس از مدتی از عملکرد خود پشیمان می‌شدند و درمی‌یافتند که فریب خورده‌اند.

کسانی هم که به خاطر منافع دنیوی به آنان پیوسته بودند، هر روز بر طمعشان افزوده می‌شد و هرگز به این‌که نصیب اندکی از سوی حکومت به آنان برسد، راضی نمی‌شدند و هرکدام دست‌کم هوای حکمرانی و استانداری در سر می‌پروراندند. کسانی هم که به خاطر کینه و حسد با علی (ع) با آنان همراه شده بودند، قطعاً پس از مدتی اگر خواسته‌هایشان برآورده نمی‌شد، با سران سقیفه وارد دشمنی می‌شدند.

بنابراین تجمّع اصحاب در مدینه خود مشکلی برای ابوبکر شده بود و آنان ناگزیر بودند برای منحرف ساختن افکار از موضوعِ خلافت، چاره‌ای بیندیشند. افزون بر این، با راه انداختن جنگ، اصحاب رسول الله (ص) که سخنان ایشان را شنیده بودند، در این جنگ‌ها کشته می‌شدند و دیگر این سخنان به نسل بعد انتقال نمی‌یافت و سران سقیفه آن‌گونه که خود می‌خواستند نسل‌های بعدی را تربیت می‌کردند.

کسانی هم که به طمع قدرت یا کینه از علی (ع) به اینان پیوسته بودند، بسیاری در این جنگ‌ها کشته و یا ترور می‌شدند. اندکی که باقی می‌ماند، با موقعیتی که با فتوحات پیش می‌آمد، با منصبی راضی می‌شدند. بنابراین رسیدن به پول و زمین در این جنگ‌ها، یکی از اهداف اصلی بود که بتوانند با این وسیله اطرافیان خود را راضی نگه دارند.

افزون بر اینها، در طی این جنگ‌ها، افکار از موضوع خلافت به مسئله فتوحات معطوف می‌شد و سخنِ روز مردم می‌شد و جنگ، از آنجا که رعب و وحشت در پی داشت، مردم را به فکر رفع خطر جنگ می‌انداخت و اختلافات داخلی به فراموشی سپرده می‌شد. در این شرایط، سخنان علی (ع) و تنی چند از اصحاب که به واقعیت مسئله آگاه بودند، خریداری نداشت.

3.منافع یهود در جنگ‌ها:

با توجه به ادعای ما که دستگاه حاکمیت پس از پیامبر تحت نفوذ یهود بود، این سؤال مطرح می‌شود که: یهودیان از جنگ‌های خلفا و پیشرفت اسلام در سایر مناطق چه سودی می‌بردند؟

پاسخ آن است که اسلام ویروسی مشکلی برای یهود به بار نمی‌آورد. چنان‌که مسیحیتی که به‌دست پولس منتشر شد، خطری برای یهود نداشته و ندارد. اگر تمام عالم، مسیحیتِ پولسی را بپذیرند و بیت‌المقدس را از آنِ یهود بدانند، ضرری به یهود نخواهد رسید.

یهودیان حاکمیت دنیا را می‌خواهند و دینی را می‌پسندند که با آن مخالفت نداشته باشد. اسلام‌ انحرافی همانند مسیحیت منحرفِ پولسی، مبارزه با حاکم فاسد را جایز نمی‌داند و معتقد است اگر حاکمی تنها شهادتین بگوید، حتی اگر نماز و روزه را ترک کند و مرتکب محرمات و شرب خمر شود، باید سر به اطاعت او سپرد!

برای روشن شدن مطلب کافی است نگاهی به جوامع مسلمان امروز داشته باشید. با این‌که نزدیک به یک و نیم میلیارد مسلمان در بلاد مختلف زندگی می‌کنند، تنها جایی که برای یهود مشکل‌آفرین شده، تفکر اسلام انقلابی است که اولین مخالف آن سردمداران کشورهای اسلامی است که مورد تأیید دستگاه‌های فکری - دینی خود می‌باشند.

همان‌گونه که در عصر پیامبر که مدینه در حاکمیت پیامبر بود، برای یهود مشکل‌ساز شد و بنابراین گام به گام برای او ایجاد مانع می‌کردند. موانع شکسته می‌شد و پیامبر از مدینه به خیبر، از خیبر به تبوک و از تبوک به موته می‌رفت و گام به گام یهود واپس می‌نشست. اگر همان روش پیامبر در ایران و روم و شامات و… پیش می‌رفت، سازمان یهود رو به زوال می‌نهاد.

یهود در طراحی اندیشه‌ی فتوحات، توانست با اسلام مجعول» به جنگ اسلام راستین» رود و حاکمیت را از دست امامان معصوم (ع) خارج کند.

اگر اسلام در همان عصر به دست علی (ع) و به روش معمول زمان پیامبر یعنی ارسال مبلّغان و ایجاد بیداری و اطلاع‌رسانی انجام می‌شد و از ابتدا مردم بر مبنای معارف علوی رشد می‌کردند، از همان هنگام این مشکل برای دشمنان و سیستم مسموم یهود به وجود می‌آمد.


منظور از فرزندان زن بیوه» فراماسون‌ها هستند. این اصطلاح ناشی از آن است که حیرام (معمار معبد سلیمان) فرزند یک زن بیوه بوده است.

و سلیمان پادشاه، حیرام را از صور آورد، او پسر زن بیوه از سبط نفتالی بود». (کتاب اول پادشاهان،فصل٧، پاسوق١٣-١۴)
او مردی دانا و با استعداد است مادرش یهودی و پدرش اهل صور می‌باشد». (کتاب دوم تواریخ ایام، فصل٢، پاسوق١٣-١۴)

همان‌طور که در کتاب مقدس مذکور است حیرام فرزند زن بیوه بود. به همین خاطر علاوه بر تکریم مقام حیرام در میان ماسونها، مادر وی نیز دارای احترام می‌باشد و جایگاه خاصی در آیین‌های ماسونی دارد.

در راستای تکریم و زنده نگه‌داشتن یاد مادر حیرام، مجسمه وی نیز توسط ماسون‌های فرانسه ساخته و به‌مناسبت یکصدمین سال استقلال آمریکا، در سال 1886 میلادی به این کشور هدیه داده شد.

مجسمه آزادی یک تندیس ساده نیست، بلکه نماد اسرارآمیزی از یک جریان مخفی و مخوف می‌باشد. طراح اصلی آن فردریک آگوست بارتولدی مجسمه‌ساز فراماسون فرانسوی است، اما سازه‌ی درونی آن را ماسون فرانسوی دیگری به‌نام الکساندر ایفل (مهندس برج ایفل)، طراحی کرد.

در ابتدا سازندگان فرانسوی آن اعلام نمودند که این مجسمه نماد تائیس معشوقه‌ی اسکندر است. اما نکته‌ی ظریفی که در این میان نادیده ماند شباهت بسیار زیاد چهره‌ی این مجسمه با ایزس اسطوره‌ی مصر باستان و الهه‌ی مورد تقدیس ماسون‌ها بود.

از مهم‌ترین اسطوره‌های مصر باستان، داستان اُزیریس و ایزس می‌باشد. اُزیریس» یکی از خدایان حاصل‌خیزی و ایزس» همسر او بود. بر اساس اسطوره‌ها اُزیریس قربانی هوی و هوس شد و در پی آن ایزس بیوه گشت.

بعدها فردریک بارتولدی در پاسخ به انتقاد افرادی که بیان می‌داشتند این مجسمه از نظر فرم صورت به تائیس» هیچ شباهتی ندارد، گفت: من در طراحی این مجسمه از چهره‌ی مادر بیوه‌ی خودم الهام گرفته‌ام!! آری بارتولدی راست می‌گفت، ولی منظورش از مادر بیوه‌اش، ایزس» بود که در واقع مادر بیوه و معنوی تمامی ماسون‌ها ازجمله خود او بود.

پس از انتقال این مجسمه به نیویورک، آمریکایی‌ها با هزینه‌ای هنگفت پایه‌ای ۴۶متری از جنس گرانیت برای آن ساختند تا مجسمه را بر روی آن قرار دهند. و جالب این‌که این پایه‌ی گرانیتی بسیار شبیه به معبد سلیمان از آب درآمد!! معبدی که ماسون‌ها برای رسیدن به نظم نوین جهانی و تشکیل حکومت یهودی - ماسونی خویش آرزوی ساختن آن را بر بقایای مسجد الاقصی دارند.


به اولین نقل این داستان از تاریخ طبری میپردازیم:

حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَال : حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عنْ عَلِی بْنِ مُجَاهِدٍ، عن ْحَنَشِ بْنِ مَالِک،ٍقَال: غَزَا سَعِیدُ بْنُ الْعَاصِ مِنَ الْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلاثِینَ یُرِیدُخُرَاسَانَ، وَمَعَهُ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَنَا س مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اله ص، ""ومَعَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ ""وعَبْدُ الهَّ بْنُ عَبَّاسٍ وعبد اله ابن عُمَرَ وَعَبْدُ الهَّ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَعَبْدُ الهَّ بْنُ ال زبَیْرِ، وَخَرَجَ عَبْدُ الهَّ ابن عَامِرٍ مِنَ الْبَصْرَةِ یُرِیدُ.

تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبوجعفر  جلد : 4  صفحه : 269

ترجمه:

حنش بن مالک گوید: سعید بن عاص به سال سى ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد حذیفة بن یمان و کسانى از یاران پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم با وى بودند حسن و حسین و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمرو عمرو بن عاص و عبد الله بن زبیر نیز با وى بودند. عبد الله بن عامر نیز به آهنگ خراسان از بصره در آمد و از سعید پیشى گرفت و در ابر شهر منزل کرد.).(تاریخ‏ طبری/ترجمه پاینده،ج‏5،ص:2116)

در بین راویان این داستان نام علی بن مجاهد به چشم میخورد حال او کیست؟:

تضعیفات شدید علمای اهل سنت برای این شخص:

علی بن مجاهد بن مسلم القاضی الکابلی بضم الموحدة وتخفیف اللام متروک من التاسعة ولیس فی شیوخ أحمد أضعف منه مات بعد الثمانین

تقریب التهذیب ، ج1 ص405، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة

وقال صالح بن محمد سمعت یحیى بن معین سئل عن علی بن مجاهد فقال کان یضع الحدیث وکان صنف کتاب المغازی فکان یضع للکل إسنادا . وقال أبو حاتم سمعت محمد بن مهران یقول قال یحیى بن الضریس علی بن مجاهد کذاب.

تهذیب التهذیب ، ج7 ص330، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

علی بن مجاهد الکابلی أبو مجاهد قال یحیى بن الضریس هو کذاب 

الضعفاء والمتروکین، ج2 ص198،  رقم: 2398، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی أبو الفرج ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الله القاضی.

علی بن مجاهد الکابلی حدثنا أحمد بن على قال سألت أبا غسان زنج عن على بن مجاهد الکابلی فقال ترکته ولم یرضه

الضعفاء الکبیر ، ج3 ص252، اسم المؤلف:  أبو جعفر محمد بن عمر بن موسى العقیلی ، دار النشر : دار المکتبة العلمیة - بیروت - 1404هـ - 1984م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد المعطی أمین قلعجی.

راوی دیگر حنش بن مالک است حال بهتر است به او نیز بپردازیم:

وی مجهول است و اصلا معلوم نیست کیست و همه ما میدانیم اگر روایتی، راوی آن مجهول باشد آن روایت از درجه اعتبار ساقط است.

نتیجه: این داستان طبق نقل طبری یک راوی مجهول داشت و یک راوی کذاب و متروک.

پس نقل طبری درباره این موضوع نزد اهل سنت هم بی اعتبار است

اما به این روایت دقیقا باهمون راویان در همون کتاب نگاه کنید:

وَحَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ مُجَاهِدٍ، عَنْ حَنَشِ بْنِ مَالِکٍ التَّغْلِبِیِّ، قَالَ: غَزَا سَعِیدٌ سَنَةَ ثَلاثِینَ، فَأَتَى جُرْجَانَ وَطَبَرِسْتَانَ، مَعَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَابْنُ اُّبَیْرِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، فَحَدَّثَنِی عِلْجٌ کَانَ یَخْدُمُهُمْ قال: کنت أتیتهم بِالسُّفْرَةِ، فَإِذَا أَکَلُوا أَمَرُونِی فَنَفَضْتُهَا وَعَلَّقْتُهَا، فَإِذَا أَمْسَوْا أَعْطُونِی بَاقِیَةً قَالَ: وَهَلَکَ مَعَ سَعِیدِ بن العاص محمد بن الحکم ابن أَبِی عَقِیلٍ الثَّقَفِیُّ، جَدُّ یُوسُفَ بْنِ عُمَرَ، فَقَالَ یُوسُفُ لِقَحْذَمٍ: یَا قَحْذَمُ، أَتَدْرِی أَیْنَ مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَکَمِ؟ قَالَ: نَعَمْ، اسْتُشْهِدَ معَ سَعِیدِ بْنِ الْعَاص بطَبَرِسْتَانَ، قَالَ: لا، مَاتَ بِهَا وَهُوَ مَعَ سَعِیدٍ، ثُمَّ قَفَلَ سَعِیدٌ إِلَى الْکُوفَةِ، فَمَدَحَهُ کَعْبُ بْنُ جُعَیْلٍ،

تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر  جلد : 4  صفحه : 270

روایت درباره همراهان سعید بن عاص صحبت میکند در روایت قبل نیز همینگونه بود

ترجمه؛ حنش بن مالک تغلبى گوید: سعید به سال سی ام آهنگ غزا کرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمرو بن زبیر و عبد الله بن عمرو بن عاص با وى بودند کافرى که خدمت آنها می‏کرده بود به من گفت: سفره را پیش آنها می‏بردم و چون می‏خوردند به من دستور میدادند که آنرا میتکاندم و می آویختم و چون شب می‏شد باقیمانده را به من می‏دادند. گوید: محمد بن حکم بن ابى عقیل ثقفى جد یوسف بن عمرو که همراه سعید بن عاص بود کشته شد و یوسف به قحدم گفت: قحدم! میدانى محمد بن حکم کجات درگذشت گفت: آرى با سعید بن عاص در طبرستان به شهادت رسید گفت: نه، همراه سعید بود و آنجا درگذشت. آنگاه 

سعید به کوفه باز آمد(تاریخ‏ طبری/ترجمه پاینده،ج‏5،ص:2117)

نکته: در روایت قبلی تاریخ طبری با همان سلسله راوی ها اسمی از حسنین (علیهما السلام) به عنوان همراهان سعید بن عاص نیامده !!

یعنی آن اسامی بعداً اضافه شدن به روایت قبلی و روایت قبل دستکاری شده و بعداً اسم حسنین بهش اضافه شده .

اما چرا دستکاری شده؟

زیرا در اواخر بنی امیه طبرستان به مرکز تشیع تبدیل شده بود و آنها قصد داشتن با وارد کردن اسم اهل بیت در این روایات مردم طبرستان را نسبت به اهل بیت علیهم السلام بدبین کنن!

نتیجه بحث تا اینجا:

۱- ضعف سندی داشت یک راوی مجهول و یک راوی متروک و کذاب

۲- این روایات بعداً به دلایل ی دستکاری شد.

 

بعداز رد نقل طبری به رد نقل فتوح البلدان میرسیم:

به عین متن بلاذری در کتاب فتوح البلدان دقت کنید:

متن عربی:

قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید بن العاصی ابن أمیة الکوفة فى سنة تسع و عشرین فکتب مرزبان طوس إلیه والى عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس و هو على البصرة یدعوهما إلى خراسان على أن یملکه علیها أیهما غلب و ظفر فخرج ابن عامر یریدها و خرج سعید فسبقه ابن عامر فغزا سعید طبرستان، و معه فى غزاته فیما یقال الحسن و الحسین ابنا على بن أبى طالب علیهم السلام، و قیل أیضا أن سعیدا غزا طبرستان بغیر کتان أتاه من أحد و قصد إلیها من الکوفة و الله أعلم.)

فتوح البلدان ص467 چاپ موسسه المعارف بیروت

ترجمه:

گویند: عثمان بن عفان سعید بن عاصى بن سعید بن عاصى بن امیه را در سال بیست و نه بر کوفه ولایت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ایشان را به خراسان دعوت کرد که هر یک غالب و پیروز شود خراسان را به تصرف او دهد.

ابن عامر به قصد آن دیار رهسپار شد و سعید نیز برفت ولى ابن عامر بر او پیشى گرفت و سعید به غزاى طبرستان رفت. می گویندکه حسن و حسین و پسر على بن ابى طالب علیهم السلام در این جنگ با وى همراه بودند به قولى سعید بى آنکه از کسى فرمانى دریافت کند، از کوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم. ‏

فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره ، چ اول، 1337ش. 

ایرادهای وارد بر این روایت:

۱- همانطور که می بینید بلاذری گفته قالوا و هیچ سلسله راوی ارائه نداده و روایتی که سلسله راوی نداشته باشد مرسل فاقد هر گونه اعتبار علمی است.

۲- همچنین بلاذری با نگاشتن کلمه والله اعلم» ثابت کرده که خودش به هیچ وجه از صحت این مطلب مطمئن نبوده و تنها آن را به عنوان یک مسئله غیر قطعی نقل کرده است ‼️

نکته: در کتاب زندگانی امام حسین نوشته زین العابدین رهنما هم از فتوح البلدان بلاذری نقل کرده و در پاورقی خودش توضیح داده است

 

در تاریخ جرجان نوشته حمزه السهمی ج1 ص 48 نیز این داستان را از شخص مجهولی بنام :عباس بْن عَبْد الرَّحْمَنِ المروزی نقل کرده است

نقد: بدون شک روایتی با راوی مجهول فاقد روایت است

نتیجه: تمام روایاتی که در کتب تاریخی به این داستان اشاره کرده اند فاقد اعتبار و به عبارتی دیگر تنها افسانه ای جعلی میباشد.


دیلی اکسپرس(Daily Express) در مقاله ای در تاریخ(6 نوامبر 2016) در خبری اعلام کرد:

کشف شواهد علمی که نشان میدهد  "هوش" انسان میتواند بعد از مرگ به صورت روح ادامه یابد

فیزیکدان انگلیسی راجر پنروز از دانشگاه آکسفورد ( که به همراه استفن هاوکینگ مشترکا برنده‌ی جایزه‌ی فیزیک شده اند)  ضمن تایید این موضوع که "هوش" انسان به نوعی به اطلاعات ذخیره شده در سطح کوانتومی مربوط است اعلام کرد که به همراه تیم خود موفق به کشف شواهدی شده است که نشان میدهد یک جزء ساختاری از سلول‌های انسان ( به نام میکروتوبول) حامل اطلاعات کوانتومی است که اگر یک فرد به طور موقت بمیرد، این اطلاعات کوانتومی از بدن انسان(از میکروتوبول موجود در سلول‌ها ) خارج و وارد جهان میشود و اگر این فرد ( از طریق شوک الکتریکی و یا به هر دلیل دیگه‌‌ای) دوباره زنده شود, در واقع این اطلاعات کوانتومی که از بدن وی خارج و وارد جهان شده بود مجددا به میکروتوبول موجود در سلول‌های وی برمیگردد. اما اگر این فرد برای همیشه بمیرد ممکن است این اطلاعات کوانتومی که به نوعی مربوط به "هوش و آگاهی" است از بدن انسان خارج شده و به صورت روح در بیرون از جسم وی به طور نامحدود و برای همیشه باقی بماند.

همچنین دانشمندان موسسه‌ی مشهور فیزیک ماکس پلانک(Max Planck Institute for Physics) در مونیخ آلمان نیز این دیدگاه که "هوش" انسان به نوعی مرتبط با اطلاعات ذخیره شده در سطح کوانتومی است و بعد از مرگ هوش انسان میتواند به صورت روح برای همیشه باقی بماند را تایید کردند.

همچنین پروفسور استوارت همروف از دانشگاه آریزونا که بخاطر تحقیقاتش در زمینه ی "هوش و آگاهی" شهرت دارد نیز این دیدگاه را تایید کرده است.

پ.ن: بسیار شگفت‌آور است که علم در آستانه ی پذیرش قطعی روح است. هرچند که هنوز دانشمندان به طور دقیق "هوش و آگاهی" انسان را نمیشناسند اما کشفیاتی که در همین حد صورت گرفته نشان از این دارد که بر خلاف توهم خداناباوران مرگ پایان راه نیست و این عظمت کتب آسمانی را نشان میدهد.

http://www.express.co.uk/news/science/728897/LIFE-AFTER-DEATH-consciousness-continue-SOUL

https://www.thesun.co.uk/living/2123380/researchers-claim-that-humans-have-souls-which-can-live-on-after-death/

http://www.livepronews.com/life-after-death-shock-claim-of-evidence-showing-consciousness-may-continue-as-a-soul/
 https://www.wbnews.info/2016/11/researchers-claim-that-humans-have-souls-which-can-live-on-after-death/


دایرةالمعارف یهود، از اسحاق آبرابانل لویی سانتانگل و گابریل سانچز به عنوان سرمایه‌گذاران سفر کریستف کلمب نام می‌برد و می‌افزاید کلمب گزارش معروف سفر خود را خطاب به سانتانگل و سانچز نوشت که بلافاصله چاپ و در سراسر اروپا توزیع شد. این امر نشان می‌دهد که این دو متولیان سفر او بودند. سفر او به کمک نقشه‌هایی صورت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند.

حال این سؤال در ذهن هر انسان حقیقت‌جویی جولان می‌یابد که چرا نقش یهودیان در سفر کریستف کلمب و برداشتن موانع پیش روی وی تا این‌قدر پررنگ است؟!
برای پاسخ به سؤال مطرح شده بایستی به بیان اختلاف نظرات در تبارشناسی کریستف کلمب بپردازیم.

هرچند که در تاریخ مشهور و فیلم‌ها و کتاب‌های متعددی که درباره کریستف کلمب ساخته و نوشته شده، او را به عنوان یک میسیونر مسیحی و مبلّغ دین مسیح معرفی نموده‌اند، ولی برخی از محققین او را از زمره یهودیان مخفی می‌دانند.

دیوید م. ایچورن نویسنده یهودی در این‌باره می‌گوید:
نه نام حقیقی او کلمب (Colombus) و نه یک ایتالیایی متولد ژنو بوده؛ بلکه نام حقیقی او جان کولن (Jan colon) بود که در نزدیکی‌های شهر پانته‌ودرا (Pantevedra) در اسپانیا به دنیا آمده بود و او در واقع یک یهودی اسپانیایی بوده است.»

بخش‌هایی از مقاله‌ای که با عنوان آیا کریستف کلمب حقیقتاً یک یهودی بود؟» به قلم دالیا سایاه (Dalia Sayah) که در رومه شالوم»، ارگان یهودیان ترکیه، در این رابطه بیان شده، بسیار قابل ملاحظه است:

نکته مهم این است که در گوشه سمت چپ بالای کلیه نامه‌هایی که کلمب برای خانواده خود ارسال می‌داشت، مونوگرامی به چشم می‌خورد که مفهوم آن پنجاه سال قبل توسط موریس دیوید (Maurice David) کشف شد. این مونوگرام از دو حرف تشکیل شده است، که هر یهودیی آن را در بالای تمامی نوشته‌های خود می‌نوشت. این دو حرف عبارت بودند از دو کلمه Beth و ha که امروزه معلوم شده که بر عبارت مقدس است خداوند یهود» دلالت دارد.

نکته دیگری که ثابت می‌کند، او یک یهودی مخفی بوده نحوه نگه‌داشتن دست چپ خود (به صورت پنجه باز بر روی قفسه سینه سمت راست) در تصاویر و تابلوهای اوست. این عمل اقدام رمزآلودی بود که مارانوها جهت شناسایی یکدیگر به کار میبردند.

حالا دیگر زمان آن فرا رسیده که هویت حقیقی این کاشف بزرگ اعلام گردد: کریستف کلمب سفاراد. دیگر می‌توانیم او را معرفی نماییم او پسرعموی بزرگ ما در آمریکاست.

کشف آمریکا به‌نحو خارق‌ العاده‌ای با یهودیان ارتباط دارد. چنین به نظر می‌رسد که دنیای جدید به کمک آنها و فقط برای آن‌ها، در افق دید کاشفان قرار گرفت و گویی که کریستف کلمب و دیگران، عملاً مدیران اجرایی قوم یهود بودند تا آنها را به این سرزمین‌های تازه کشف شده برسانند.

تحقیقات جدید نشان می‌دهد که براساس دانش علمی محققان یهودی بود که هنر دریانوردی و تعیین مسیر کشتی‌ها به چنان دقت و کمالی رسید که عملاً سفرهای طولانی دریایی روی اقیانوس‌ها ممکن شد. آبراهام زاکوتو استاد ریاضیات و نجوم در دانشگاه سالامانکا در سال 1473 جداول و نمودارهای نجومی خود را کامل کرد. دو یهودی دیگر به نام‌های خوزه و کوهو که منجم و پزشک دربار جان دوم پادشاه پرتغال بود و موزس ریاضی‌دان با همکاری دو دانشمند مسیحی، اسطرلاب دریایی را کشف کردند که با آن می‌شد فاصله‌ی کشتی تا خط استوا را براساس ارتفاع خورشید اندازه گرفت.

به این ترتیب، حقایق علمی که راه را برای سفر دریایی کریستف کلمب آماده کرد، از سوی یهودیان تأمین شده بود، بودجه‌ای هم که به همان اندازه برای این سفر لازم بود نیز از همین منابع فراهم شد؛ دست کم بودجه‌ی دو سفر اول از منابع یهودی تأمین شد. کریستف کلمب برای سفر اول خود، از لویی سانتانگل که از مشاوران پادشاه بود، وام گرفت و دو نامه‌ی اولی که کریستف کلمب در مورد سفر دریایی خود نوشت، خطاب به سانتانگل، تأمین کننده‌ی بودجه‌ی سفر و گابریل سانچز از یهودیان مهاجر اسپانیا و خزانه‌دار آراگون بوده است. سفر دریایی دوم هم با پول یهودیان امکان‌پذیر شد.

اما سهم یهودیان فقط به همین محدود نمی‌شود. در میان همراهان کریستف کلمب چندین یهودی حضور داشتند و اولین اروپایی که به روی خاک آمریکا پا نهاد، یک یهودی به نام لوییس دو تورس بود. دست کم نتایج آخرین تحقیقات در این باره چنین می‌گویند.

اما مهم‌تر از همه‌ی این‌ها این است که برخی ادعا می‌کنند که خود کریستف کلمب هم یهودی بوده است. در یک گردهم‌آیی جامعه‌ی جغرافی‌دانان مادرید، دون سلسو گارسیا دو لا ریگا، محققی که به‌خاطر تحقیقاتش در مورد کریستف کلمب شهره است،‌ رساله‌ای را قرائت کرد و در آن مدعی شد که کریستوبال کولون (نه کلمب)، فردی اسپانیایی بود که مادرش اجداد یهودی داشت. او با ارجاع به اسناد و مدارک موجود در شهر پونته ودرا، در ایالت گالیسیا، نشان داد که خانواده کولون در فاصله سال‌های ١۴٢٨ تا ١۵٢٨ در آنجا زیسته و اسامی مسیحی موجود در میان این خانواده، همان‌هایی بودند که در میان اقوام دریانورد مشهور اسپانیا هم بسیار شایع بوده است. برخی از اعضای خانواده‌ی کولون و فونته روسا با هم ازدواج کردند. در یهودی بودن خانواده‌ی فونته روسا تردیدی وجود ندارد و مادر کریستوبال نیز سوزانا فونته روسا نام داشت. وقتی‌ در ایالت گالیسیا هرج و مرج شد، والدین کاشف آمریکا، از اسپانیا به ایتالیا کوچ کردند. دون سلسو برای تأیید ادعاهای خود منابع دیگری هم رو کرد و باور او در این زمینه با وجود نشانه‌های بارزی از ادبیات عبری در نوشته‌های کریستف کلمب تقویت می‌شود و افزون بر آن، تصاویری که از او به جا مانده، تا حدّ زیادی شبیه چهره‌ی یهودیان است.


عده ای از جاهلان با استناد به برخی منابع تاریخی میگویند که واقعه عاشورا و اختلاف بین ابی عبدالله الحسین(ع) و یزید بر سر زنی زیبا چهره به نام ارینب بوده است!

حال ما قصد داریم با دقت و با استناد به منابع صحیح تاریخی این موضوع را بررسی کنیم ان شاء الله 

در مرحله اول به بررسی سندی می پردازیم:

در مرحله بعد نیز تناقضات در متن این روایات را آورده و ثابت میکنیم اصلا چنین شخصی به نام اورینب موجود نبوده است و این داستان افسانه ای بیش نیست.

داستان از این قرار است که:

یزید آوازه زیبایی زنی بنام ارینب را می شنود این زن همسر عبدالله بن سلام والی عراق بوده است.معاویه قصد می کند که ارینب را به همسری پسرش دربیاورد.پس به عبدالله وعده ازدواج بادخترش را می دهد.از سوی دیگر دخترمعاویه شرط می گذارد که باید عبدالله ارینب را طلاق بدهد اما بعد از طلاق آن دختر از ازدواج خودداری می کند و عبدالله می فهمد که فریب خورده است
معاویه دست به کار می شود و شخصی بنام "ابودرداء" را جهت خواستگاری از ارینب راهی عراق می کند.
ابودرداء در عراق متوجه حضور حسین بن علی می شود و نزد ایشان می رود آن حضرت از ابودرداء میخواهد که ارینب را برای ایشان هم خواستگاری کند ابودرداء چنین می کند و ارینب بین یزید و امام حسین حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را بر می گزیند .
بعد از مدتی عبدالله السلام دچار تنگدستی شده وبرای مطالبه اموالش از ارینب به عراق می آید 
امام حسین که مشاهده می کند آن دو به هم علاقه دارند ارینب را سه طلاقه می کند و می گوید قصد من از ازدواج با این زن زیبایی اش نبود بلکه میخواستم او را برای شوهرش حفظ کنم.

الامامه و اله، ابن قتیبه دینوری(276هق)،ج اول صفحات 212تا 216
بررسی سندی این قضیه را با هم ببینیم:
طبق مبانی اهل تسنن :

در کتاب الامامه و اله این گونه قضیه شروع شده دقت کنید:

ما حاول معاویه من تزویج یزید و اذکروا ان یزید بن معاویه سهر الیله من الیالی و عنده وصیف لمعاویه یقال له رفیق، فقال یزید: أستدیم اللَّه بقاء أمیر المؤمنین و عافیته إیاه .

الامامه واله صفحه 112

ترجمه:یزید بن معاویه شبی از شبها در حالی که یکی از نوجوانان معاویه به نام رفیق نزد وی بود سخنانی را به لب آورد و گفت خداوند امیر المومنین(منظورش معاویه است) را حفظ کند من میدانم که امیرالمومنین تلاش بسیار می کند تا مرا بعد از خود بعنوان خلیفه معرفی کند نوجوانی که نزد یزید بود گفت خدا مرا فدای تو بگرداند چه شده است

همانطور که مشاهده کردید اصلا این نقل در کتاب "الامامه و اله" سلسله سند ندارد و همچنین بر فرض اینکه سلسله سند داشته باشد ، روات و ناقلین مشخص نیستند و حتی مولف با لفظ "ذکروا" آورده که نشان از تردد و عدم تعیّن روات دارد . و حال اینکه طبق مبانی اهل تسنن (نه شیعه که مفصلا خواهد آمد) این نقل مردود است .

همچنین نکته ای که باید ذکر شود این است که حتی بعضی از علمای اهل تسنن در اصل این کتاب هم  تشکیک کرده اند و میگویند نوشته ابن قتیبه نیست.
مقاله دراسة فی کتب ابن قتیبه» (تألیف: عبدالله جبوری)، مجلّه آداب المستنصریّه»، ش 2، ص 245

بررسی روایت طبق مبانی شیعه:

طبق مبانی عالمان و رجالیون شیعه(رضوان الله علیهم) هر روایت و قضیه تاریخی منقول از روات عامه و کتب مخالف به شروط زیر برا ما پذیرفته می شود و الا مردود است:

اولا: از طریق روات شیعه و اصحاب ما نقل معتبرِ مفیدِ علم شود.
ثانیاً: در کتب اصحاب ما که قطع به عقیده حق او داریم نقل شده باشد.

ثالثاً: مورد تایید و عمل اصحاب علما امامیه باشد .

حال:
هیچ یک از شروط بالا من حیث المجموع اصلا موجود نیست و لذا نزد ما (شیعه) مردود و مورد اعتماد نیست. و آنچه برای ما مهم است صحت نزد شیعه است.

اکنون بیان میکنیم آن چه که ابن قتیبه نقل می کند تناقضاتی دارد که هر کدامشان به تنهایی موجب سلب اعتماد ما نسبت به این قضیه می شود.

تناقض اول در متن:

ابودرداء که فرستاده معاویه جهت خواستگاری هست یک روح می باشد!
فردی که ابن قتیبه در داستانش از او استفاده می کند خیلی وقت پیش از این قضیه مرده است!!

چرا که بنابر نقل مشهور ابودرداء در زمان خلیفه سوم و درسال 38یا39هجری از دنیا رفته بوده است!

منابع:

1-ابن اثیر، الکامل،جلدسوم صفحه ی 129
2-ابن عبدالبر،جلدسوم، صفحه ی 1229_1230
3-ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه ،جلد چهارم، صفحه 662

تناقض دوم:

ابن قتیبه گفته که امام حسین علیه السلام در عراق بوده است!!

طبق نقلهای مستحکم تاریخی ابی عبدالله الحسین بعد از شهادت امیرالمومنین به مدینه باز می گردند و تا زمان حرکت به سمت مکه و پیش از حادثه کربلا در همانجا می مانند.

یعنی در این برهه ی زمانی امام حسین علیه السلام در عراق نبوده است.

تناقض سوم:

بر اساس آیه ی قرآن و بر اساس فقه امامیه برای طلاق حضور دو شاهد مرد اامی است!

تناقض چهارم:

در متن داستان به ابی عبدالله این جمله را نسبت داده است: خدایا شاهد باش او را سه طلاقه کردم!

در حالی که براساس فقه شیعه سه طلاق در یک مجلس جایز نیست.

تناقض پنجم:

این داستان عبدالله بن سلام را والی عراق از سوی معاویه دانسته است.

حال والیان مناطق مختلف از جانب معاویه که بوده است؟:

مغیره بن شعبه -زیاد بن ابیه-عیبدالله بن زیاد(والی بصره شد که بخشی از عراق بوده)و نعمان بن بشیر که والی بخش دیگر عراق بوده

هیچ عبدالله بن سلامی دربین والیان کوفه دیده نمی شود!

پس شخصی بنام عبدالله بن سلام که والی عراق بوده باشداصلا وجود خارجی ندارد. حال شکی نیست که این داستان افسانه ای بی سر و ته در جهت تخریب امام حسین علیه السلام بوده است.

 


آرتور گوبینو (1882-1816) فرضیه‌های نژادی را مفهوم کلیدی در توضیح تاریخ جهان و بشریت می‌دانست. به نظر وی نژاد نیروی محرکه و عامل تعیین‌کننده در اوج یا سقوط تمدن‌ها و فرهنگ‌ها بوده و بدین سبب رشد و سقوط تمدن‌ها و فرهنگ‌ها تنها یک مسئله‌ی نژادی است!

گوبینو تعداد نژادهای انسانی را به سه نژاد اصلی تقلیل داده بود: سفید، زرد، سیاه. به نظر گوبینو هر نژاد صفات جسمی و روحی معین، ثابت و مشخص و غیرقابل تغییر خود را دارد که منشأ آن خون پاک اولیه است!

به نظر گوبینو، نژاد سفید از جانب خداوند برای حکومت بر نژادهای پست تعیین شده است و این امر تقدیر الهی است و نمی‌توان در آن تغییری داد، زیرا خداوند از همان ابتدای خلقت، استعداها را میان نژادها تقسیم و معین کرده است!

گوبینو از خون آریایی و نژاد آریایی سخن می‌گفت؛ نژاد سیاه را پایین‌ترین رده در گروه‌های انسانی می‌دانست که کم‌هوش و احساساتی‌اند؛ نژاد زرد خرده‌بین و در جستجوی رفاه مادی است و برای تجارت و کارهای دستی خلق شده است اما نژاد سفید عشق به آزادی و افتخار دارد و به علت آریایی بودن بر همه نژادها برتری دارد!

گوبینو به هیچ‌وجه توضیح نمی‌دهد که مراد وی از خون آریایی یا خون پاک اولیه چیست و این خون چه ترکیبی دارد، و در خون نژاد سفید چه عواملی وجود داشته که در خون سیاهان و زردها نبوده است. در آثار گوبینو خون» به‌عنوان یک عامل مهم، اسرارآمیز اما تعیین‌کننده حضور دارد.

از نویسندگانی که بدون هرگونه پشتوانه‌ی علمی و تاریخی به نشر فرضیه‌ی نژاد آریا در مجموعه‌ی نظریات نژادی خویش پرداخته‌اند و توانسته‌اند در افکار ادبا، تمداران و مورخان چه در کشورهای سرمایه‌داری استعماری و چه در مستعمرات با موفقیت فراوان نفوذ کنند، آرتور دو گوبینو است.

به نظر گوبینو نژاد سفید تنها نژادی است که از جانب خداوند برای حکومت بر نژادهای پست تعیین شده است. این امر تقدیر الهی است و نمی‌توان در آن تغییری داد زیرا خداوند از همان ابتدای خلقت استعدادها را میان نژادها تقسیم کرده است و اگر بخش آریایی نژاد سفید در اروپا رهبری را به‌دست نگیرد تمدّن رشد نخواهد کرد!

گوبینو از انسان آریایی، خون آریایی و نژاد آریایی سخن می‌گوید. به نظر وی نژاد آریا» زیباترین نژاد انسانی است؛ افراد این نژاد قدِّ بلند، رنگِ پوستِ سفید، موهای طلایی و چشمانی آبی داشته‌اند و این نژاد برتر این مشخصات جسمانی را حتی پس از اختلاط با سایر اقوام توانسته حفظ کند.

بررسی اجمالی تاریخی و اجتماعی نشان می‌دهد که نظریات گوبینو درباره‌ی نژاد سفید» و نژاد آریا» چیزی جز تخیلات و تصورات بی‌پایه نیست و تا امروز هیچ‌گونه اطلاعی درباره‌ی رنگ پوست، شکل بدن و چهره و سایر صفات جسمانی گروهی انسانی و قومی که گوبینو و دیگران آن را نژاد آریا» می‌نامند وجود ندارد.

با این‌که بطلان نظریات گوبینو به اثبات رسیده و امروزه کسی آن‌را جدّی تلقی نمی‌کند، هنوز در گفته‌ها و نوشته‌های پاره‌ای از روشنفکران جوامع مستعمراتی سخن از انسان آریایی» به میان می‌آید!

بازی با کلمات و کوشش برای بهره‌برداری از زبان‌شناسی، اساس استدلال‌های نژادی گوبینو است که با لحن شاعرانه و خیال‌انگیز ارائه می‌شود و در چنین عالمی گوبینو مدعی است که نژاد آریا» پایه‌گذار تمام تمدن چه اروپایی و چه غیر اروپایی بوده است!


هر شونده ای جز خدا در شنیدن صداهای ضعیف، کر و در برابر صداهای قوی، ناتوان است و آوازهای دور را نمی شنود و هر بیننده ای غیر از او در دیدن رنگ های ناپیدا و غیر واضح و اجسام بسیار ریز، نابینا و عاجز است.

خطبه 65 نهج البلاغه در واقع این سخن حکیمانة پیشوای متّقیان، اشارتی است بسیار شگفت به علم صوت شناسی (acoustic) و نورشناسی (Photo logy)؛ چراکه چشم انسان همه رنگ ها را نمی بیند (مانند رنگ های موجود در نور خورشید و انواع اشعه ها که باید با وسایل الکترونیک پیشرفته مشاهده کرد) و گوش ها نیز محدودیت هایی دارند؛ مثلاً گوش انسان از 20 هرتز تا 20000 هرتز و گوش سگ تا 45000 هرتز صوت را درک می کند. تمام این ها نکات علمی دقیق و ظریفی است که در عصر حاضر، دانشمندان علوم به آن رسیده اند و شگفت آور آن که مولا علی(ع) قرن ها قبل به این گونه از واقعیت ها اشاره فرموده اند.


با مراجعه به کتب علماء اهل سنت این نکته به خوبی روشن می شود که بزرگان و علماء اهل سنت حتی خلیفه دوم عملاً برای حل شدن مشکلات، توسل می جسته و این دلیل بر جواز توسل از دیدگاه آنها بوده است و تا قرن هشتم هیچ یک از علماء اهل سنت، با توسل مخالفتی ابراز نکرده اند.

در اینجا به بخش هایی از نظرات علمای اهل سنت در این زمینه اشاره می شود:

ابن جوزی از علمای اهل سنت متوفای 597 هجری قمری قبل از ابن تیمیه در مورد جواز توسل به پیامبر (ص) در کتاب معروفش به نام الوفاء فی فضائل المصطفی» فصلی را باز کرده و در بابی تحت عنوان التوسل بالنبی» احادیث و اقوال زیادی را ذکر کرده که نشان دهنده جواز توسل از نظر او است.[3]

خطیب بغدادی (متوفای 463 ق) در کتاب معروفش به نام تاریخ بغداد از ابن علی خلال که شیخ حنابله است، در جواز توسل نقل می کند،". هرگاه کار مهمی برایم پیش می آمد به جانب قبر موسی ابن جعفر (ع) می رفتم و به آن حضرت متوسل می شدم کار بر من آسان می شد و مشکلاتم حل می شد."[4]

ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه در جواز توسل می نویسد: امام شافعی (متوفای 204) توسل را قبول داشته و آن را جایز می داند و در سیره عملی خودش هم این کار را انجام می داد و شعری را از امام شافعی در جواز توسل نقل می کند که گفته است:
آل النبی ذریعتی و هم الیه وسیلتی
ارجوا بهم اعطی غداً بیدی الیمین صحیفتی
یعنی خاندان پیامبر (ص) وسیله من به سوی خدا هستند و به وسیله آنها امید دارم که نامه عملم به دست راستم داده شود.[5]

نمونه دیگر از سیره عملی بزرگان اهل سنت، در توسل، مطلب تاریخی است که در صحیح بخاری نقل شده به این مضمون: عمر ابن خطاب خلیفه دوم در مواقع قحطی و خشکسالی به عباس ابن عبدالمطلب متوسل می شد و می گفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسل می شدیم و تو رحمت خود را می فرستادی، اکنون به عموی پیامبرت متوسل می شویم تا تو رحمت را بر ما بفرستی.[6]

 ابن حبان از علمای بزرگ اهل سنت است که در سال 207 به دنیا آمد. او نیز از جمله کسانی است که توسل را جایز می دانسته، بلکه خود نیز به این سیره عمل می کرده است. از جمله آن موارد این است که می گوید: زمانی که در طوس بودم هر مشکلی برایم رخ می داد به زیارت قبر علی ابن موسی الرضا (ع) می رفتم و با توسل به او دعا می کردم و مشکلم حل می شد.[7]
 
بیهقی از علمای بزرگ اهل سنت متوفای 458 در جواز توسل به پیامبر (ص) در زمان حیات و بعد از آن روایات زیادی را نقل می کند. از جمله این که در زمان خلافت عمر ابن خطاب مردم دچار قحطی شدند، بلال ابن حارث از اصحاب پیامبر به قبر پیامبر (ص) توسل جست و طلب باران کرد.[8]

 وقتی منصور دوانقی نحوه زیارت پیامبر (ص) را از مفتی مدینه امام مالک می پرسد، او جواب می دهد که پیامبر وسیله شفاعت تو می باشد و می توانی به او متوسل شوی.[9]
بنابراین معلوم می شود امام مالک قائل به جواز توسل به پیامبر (ص) بوده است.

سمهودی گرچه بعد از ابن تیمیه بوده ولی در کتاب معروفش وفاء الوفاء تصریح می کند که توسل به پیامبر (ص) در هر حالی جایز و سیره گذشتگان می باشد.[10]

ابن داوود مالکی شاذلی در کتاب "البیان و الاختصار" قائل به جواز توسل شده است، و توسل عالمان و صالحان به پیامبر اکرم (ص) را نقل کرده است.[11]
 
در بین اهل سنت توسل به علما و بزرگان رواج داشته است. از جمله این که ابن جوزی در کتاب مناقب احمد حنبل به نقل از عبدالله ابن موسی می نویسد:" من و پدرم به زیارت قبر احمد می رفتیم و به او متوسل می شدیم تا حاجت مان برآورده شود."[12]

پی نوشت:
 
[3]آئین وهابیت، ص 173.
[4]الخطیب البغدادی، احمد ابن علی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 120، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1425.
[5]احمد ابن محمد معروف به ابن حجر الهیثمی، صواعق المعرقه، ص 178، چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرسالة 1417.
[6]البخاری، محمد ابن اسماعیل، صحیح الخباری، ج 2، ص 34، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیه و عبدالکریم جوزی، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 3، ص 11، چاپ مصر.
[7]ابن ابی حاتم، محمد بن حبان بن احمد، الثقات، ج 8، ص 456، چاپ اول، مطبوعات دائرة المعارف العثمانیة، 1402.
[8]متقی الهندی، علی ابن حسام الدین، کنز العمال، ج 2، ص 385، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419.
[9]السمهودی علی ابن احمد ، وفاء الوفاء، ج 2، ص 1376، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404.
[10]السمهودی علی ابن احمد ، وفاء الوفاء، ج 2، ص 1371، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404.
[11] سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص 174.
[12]قنبری، روح الله، چهل شبهه بر ضد شیعه و پاسخ های الغدیر، ص 97، انتشارات هنارس، چاپ اول، قم.


چگونه استقبال مردم از آتئیسم در حال کم شدن است و چهره های معروف آتئیسم، محبوبیت خود را از دست می دهند؟
آتئیست معروف تئو هابسون  که اخیرا خداباور شده است، در مجله مشهور spectator میگوید:
بهار آتئیسم از یک دهه پیش آغاز شد و الان به پایان رسیده است. اکنون ریچارد داوکینز از نظر بسیاری از آتئیست ها یک چهره طنز (دلقک) محسوب میشود!!
http://www.spectator.co.uk/2013/04/after-the-new-atheism/
جاشو کلی، نویسنده معروف آتئیست میگوید:
پس از مرگ هیچنز، آتئیست های خشمگین قهرمان کاریزماتیک خود را گم کردند!! جنبش نیو آتئیسم تبدیل به یک برند سوخته شده است!! در دهه گذشته سوارکاران آتئیست موجی را در جهان راه انداختند، اما در چهار سال گذشته این جنبش سرخورده و رام شده و ی و شکست خورده است!!
http://www.patheos.com/blogs/danthropology/2015/12/uproar-against-dawkins-is-sign-of-new-atheism-retrogression/
مجله معتبر newrepublic آمریکا با بررسی های گسترده در یک مقاله مفصل خبر میدهد که:
But in significant ways, New Atheism seems to be on the wane
با توجه به روش های مختلف ، جنبش آتئیست های جدید در حال  افول و نابودی است!!
https://newrepublic.com/article/123349/new-atheism-dead
بعد از رسوایی Elevatorgate  توسط داوکینز، جک هنس، پژوهشگر آتئیست گفت:
The Day the Atheist Movement Died
بعد از این ماجرا جریان آتئیسم را مرده حساب کنید!!
http://www.atheistrev.com/2013/12/the-day-atheist-movement-died.html
میزان استقبال از چهره های نیو اتئیسم نیز بطور چشمگیری کاهش پیدا کرده است!! 
برای مثال با تحلیل آمار سایت ریچارد داوکینز مشخص شده است که از آمار 500 هزار بازدید در روز در سال 2009 به آمار 40 هزار بازدید در روز در سال 2016 رسیده است!!
http://questionevolution.blogspot.co.uk/2015/06/web-traffic-of-richard-dawkins-main.html
با استفاده از گوگل ترند درمیباییم که میزان سرچ کلمه "آتئیست" در طول این 4 سال با کاهش چشمگیری مواجه شده است!! 
https://www.google.com/trends/explore?date=all&q=atheist


سم هریس دنیل دنت و ریچارد داوکینر می گویند شما کاملا باید دست از دین تان بکشید تا فرگشت را قبول کنید!!
اما پرسش این است که طبق کدام دین و کدام مذهب؟!
آیا همه ادیان و مذاهب در این مورد هم عقیده اند؟

بنا به متون کتاب مقدس عمر زمین شش هزار سال می باشد 
جیمز آشر اسقف اعظم ایرلند از روی گاه شماری نص کتاب مقدس تاریخ دقیق آفرینش را تعیین کرده است, شب پیش از 23 اکتبر سال 4004  پیش از میلاد و اینکه باورمندان به آفرینش زمین جوان "young earth creationism"
تا الان نیز یافته وی را می پذیرند.
اما طبق نظریه داروین باید فرصتی برای تشکیل فسیل ها و تطور موجودات باشد و با این زمان کم چند هزار ساله وقوع این مراحل غیر ممکن می باشد از طرفی می دانیم عمر جهان هستی نزدیک به 14 ملیارد سال و عمر زمین نزدیک به پنج ملیارد سال می باشد
 و یک مسیحی متدین و پای بند به نص کتاب مقدس نمی تواند به این نظریه پای بند باشد
اما در قرآن کریم هیچ صحبتی از عمر جهان و شروع آفرینش به میان نیامده است و این فرض را برای شخص مسلمان باز می گذارد که  فرگشت را بپذیرد.
همچنان که اشخاصی مانند علی مشکینی، مرتضی مطهری و یدالله سحابی خاطر نشان کردند باور به این نظریه در تضاد با مفاد و متون دینی نمی باشد. 


آیات 1و 2 سوره ی فتح را با ترجمه اش بررسی میکنیم:

إِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحًا مُبینًا»
ما برای تو پیروزیِ نمایانی پیش آوردیم؛

لِیَغفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَما تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکَ وَیَهدِیَکَ صِراطًا مُستَقیمًا»
تا خداوند، گناهان قبل و بعد تو را بپوشاند و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به راهی راست هدایت کند؛

همانگونه که میبینید الله تعالی پیروزی در یک جنگ یا یک جریان اجتماعی را مقدمه بخشش قرار داده است، در صورتی که یک پیروزی جنگی ربطی به آمرزش گناه ندارد. مفسران گفته اند: این پیروزی، صلح حدیبیه بود که منتهی بفتح مکه شد و همه اعتراضات، شبهه ها و تهمت هایی که مشرکان به پیامبر اکرم نسبت میدادند را از بین برد و گویی همه گناهانی که در نظر مردم وجود داشت، بخشیده شد.

معنای لغوی ذنب عبارت است از هر عملی که آثار شوم داشته باشد، و معنای لغوی مغفرت هم پوشاندن هر چیز است. مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها و ابطال عقوبت‌هایی که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و قدرت قریش را از آنان گرفت.

قیام رسول خدا(ص) به دعوت مردم و نهضتش علیه کفر و وثنیت، از قبل از هجرت و ادامه‌اش تا بعد از آن، و جنگهایی که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملی بود دارای آثار شوم، و مصداقی بود برای کلمه ذنب و خلاصه عملی بود حادثه آفرین و مساله ساز.

و معلوم است که کفار قریش مادام که عظمت و نیروی خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمی‌دادند، یعنی از ایجاد دردسر برای آن جناب کوتاهی نمی‌کردند و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خون‌هایی که از بزرگان ایشان ریخته شده، از یاد نمی‌بردند. و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینه‌های درونی خود را تسکین نمی‌ دادند، دست بردار نبودند.

اما الله سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهی به فتح مکه شد، شوکت و نیروی قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانی که رسول خدا (ص) در نظر مشرکین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنی داد.

پس مقصود از ذنب، تنها معنای لغوی آن یعنی نتیجه عمل» درنظر است. بنابراین؛ عمل پیامبر(ص) یعنی دعوت ایشان به توحید و اسلام»، آن همه تهمت و دشمنی ببار آورده بود که با فتح مکه و رفتارِ کریمانه ایشان در آن هنگام، همه برطرف شد و در نتیجه: گناهانِ اتهام شده به ایشان، پوشیده و بخشیده شد.


در ربیع‌الاول سال ٨ هجری، پیامبر (ص) گروه تبلیغی ١۶ نفره‌ای به ذات‌اطلاح از اراضی شام فرستاد. مردم آن منطقه نه‌تنها دعوت ایشان را به اسلام نپذیرفتند، بلکه به گروه اعزامی حمله کردند و آنها را از دم تیغ گذراندند. خبر این واقعه را یک زخمی که در میان کشته‌ها افتاده بود و شبانه توانست از آنجا خارج شود، به پیامبر (ص) رساند.
هم‌زمان با این واقعه، پیامبر (ص) پیکی به سوی حاکم بصری فرستاد. غسانیان در موته، وقتی به هویّت پیک پیامبر (ص) پی بردند، او را گردن زدند.
پیامبر (ص) در جمادی‌الاولی همان سال، لشکری سه هزار نفری به فرماندهی جعفر بن ابی‌طالب» و زید بن حارثه» و عبدالله بن رواحه» به موته فرستاد. آنها در آنجا، با ارتشی متشکل از نظامیان رومی و قبایل هم‌پیمان آنان مواجه شدند.
بعد از صلح حدیبیه، یهود جناح عظیمش را از دست داد و مجبور شد آخرین تیغ خود را از نیام درآورد. این برای بار دوم در طول تاریخ بود که یهود برای رویارویی با یک پیامبر، به سراغ ابرقدرت زمان خود، روم می‌رفت. بار اول، در عصر عیسی (ع) پیلاتوس رومی را بر ضد آن حضرت وارد عمل کردند. این‌بار نیز هنگامی‌که از مشرکان مایوس شدند، از روم کمک خواستند.
رومیان، سپاه خویش را در موته که حدود ١٠٠٠کیلومتر از مدینه فاصله داشت، مستقر کردند. یهود، پس از شکست‌های پیاپی در جلوگیری از گسترش اسلام و قلمرو آن و خروج جبهه‌ی شرک از مثلث یهود، نفاق و شرک، برای نابودی پیامبر (ص) و اسلام که هر لحظه بر رشد آن افزوده می‌شد، عرصه‌ی کارزار را تغییر داد.
با وجود حضور ١٠٠هزار نفری رومیان در آن منطقه، جنگی جدّی در موته رخ نداد. علاوه بر آن، تعداد کشته‌های اندک مسلمین در این نبرد (فقط ٣ فرمانده تعیین‌شدهٔ پیامبر (ص) و ۵ مسلمان دیگر) و همچنین تفویض فرماندهی از سوی مسلمین به خالد بن ولید، بعد از شهادت ٣ فرمانده منتخب پیامبر (ص) بسیار مشکوک است.
با دقت در این نکات و وقایع پدیدآورندهٔ نبرد موته این احتمال تقویت می‌شود که جبههٔ روم از این لشکرکشی، هدف خاصی جز محک زدن دولت نوبنیاد جنوبی نداشته است، ولی یهود با بهره‌بردن از همین حرکت روم و با هماهنگی منافقان و جبهه شرک، در پی دور ساختن پیامبر (ص) و سپاهیانش از مدینه بود تا در نبود پیامبر (ص) منافقان مدینه، کودتا کنند و با حمله‌ی هم‌زمان مشرکان به مدینه، پایتخت حکومت اسلامی سقوط کند.
هوشیاری حاکم بزرگ اسلام و اتصال وی به منبع وحی، نقشه مثلث شوم را خنثی کرد و پیامبر (ص) سپاه را بدون حضور خود به آن نقطه فرستاد.


رابطه علنی و رسمی بهائیان و اسرائیل غاصب به بعد از جنگ جهانی اول بر می‌گردد که افرادی مانند عباس افندی در جنگ جهانی اول، در عکا به جاسوسی برای انگلیس پرداختند. مأموران دولت انگلستان در خاک عثمانی به افرادی جاسوس و هماهنگ با نقشه های آنان مبنی بر تحقق زمینه‌ی نفوذ و احیاناً ایجاد آشوب بسیار نیاز داشتند.
شوقی‌افندی می‌گوید:
کلنل سر آرنولد باروز کمبل» که در آن اوان، سمت جنرال قونسولی دولت انگلستان را در بغداد حائز بود، چون علوّ مقامات حضرت بهاء الله را احساس نمود، شرحی دوستانه به ساحت انور، تقدیم و به طوری که هیکل اطهر، بنفسه الاقدس شهادت داده، قبول حمایت و تبعیت دولت متبوعه خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود، و در تشرّف حضوری نیز متعهد گردید که هرگاه وجود اقدس، مایل به ارسال پیامی به ملکه ویکتوریا” باشند، در مخابره‌ی آن، به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم سازد که محل استقرار وجه اقدم، به هندوستان یا هر نقطه‌ی دیگر که مورد نظر مبارک باشد تبدیل یابد…
اواخر جنگ جهانی اول در شرایطی که عثمانی ها درگیر جنگ با انگلیس بودند، آرتور جیمز بالفور در صفر ١٣٣۶ق (نوامبر ١٩١٧م)، اعلامیه مشهور خود، درباره‌ی تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین را صادر کرد. جمال پاشا (فرمانده کل قوای عثمانی)، برای اعدام عبدالبهاء و نابودی مراکز بهایی در عکا و حیفا، تصمیم قطعی گرفته بود. منشأ این تصمیم، روابط پنهانی عبدالبهاء با انگلستان بود.
این مطلب را شوقی افندی با صراحت بیان می کند:
جمال پاشا (فرمانده کل قوای عثمانی)، تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند. ولی دولت انگلستان به حمایت جدی عباس افندی برخاست و وزارت امور خارجه وقت، جناب لرد بالفور دستور تلگرافی به جنرال آلنبّی در فلسطین صادر و تأکید نمود که جمیع قوا در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند.
پس از آن خدمات و جاسوسی ها، عبدالبهاء از سوی ژنرال آلّنبی (فاتح انگلیسی قدس، در جنگ اول جهانی) به لقب سِر” (Sir) مفتخر شد و مدال قهرمانی نایت هود” (Knighthood) را دریافت کرد.
عباس افندی هم به شکرانه‌ی این حمایت در تاریخ ١٧ دسامبر ١٩١٨م دست به دعا برداشته و با چاپلوسی تمام، گفت:
اللهم ان سرادق العدل قد ضربت اطنابها علی هذه الارض المقدسه… و نشکرک و نحمدک… اللهم ایّد الامبراطور الاعظم جورج الخامس عامل انکلیزا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلها الظلیل علی هذا الاقلیم الجلیل …؛
بارالها! سراپرده‌ی عدالت، در این سرزمین برپا شده است… و تو را شکر و سپاس می‌گوییم… پروردگارا! امپراطور بزرگ، ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیات مؤید بدار و سایه بلندپایه او را بر این اقلیم جلیل [فلسطین]، پایدار ساز.
عبدالبهاء در برنامه ها و لوح های دیگر، از تسلط انگلستان بر خاک فلسطین ستایش کرده بود. لرد بالفور به ژنرال آلنبی تأکید کرد با تمام قوا در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستان او بکوشد. تمام این حمایت‌ها به این سبب بود که بهائیان مهره‌ی خوبی برای کمک به یهودیان در استقرار آنها در فلسطین بودند و می توانستند با هم همکاری نزدیکی داشته باشند.
با مرگ عباس افندی و دفن وی در حیفا اسرائیل (١٣۴٠ق)، این شهر نزد بهائیان مقدس شده و مرکز تجمع آنان گشت. تشکیلات مرکزی بهائیت در حیفا هیأت نه نفره در مقری بنام بیت‌العدل اعظم رهبری تمام مؤسسات و تشکیلات بهائیان را با توجه به عهده گرفته و پشتیبانی و هدایت کردند.
بهائیان سرزمین فلسطین را به عنوان مرکز اصلی جامعه‌ی بهائیت پذیرفتند.
دولت اسرائیل نیز اولین دولتی بود که بهائیت را به عنوان یک دین رسمی به رسمیت شناخت.
برای اولین بار نام ارض اقدس و مشرق الاذکار (که منظور، اسرائیل است) از زبان شوقی افندی شنیده شد.
او در کلامی به دوستان خود می‌گوید:
دوستان من! شما نیز مانند من به این اراضی مسافرت کنید و در این ارض مقدس (اسرائیل) از روائح طیبه بهره‌ور گردید».
بهائیان ایران گستاخی را به حدی رساندند که مبالغ هنگفتی، برای کمک به اسرائیل غاصب جمع‌آوری کردند.
پول جمع‌آوری شده، حدود ١٢٠ میلیون تومان بود که در ظاهر، برای بیت‌العدل حیفا فرستاده می‌شد؛ ولی منظور اصلی، کمک به ارتش اسرائیل بود.
مقدار قابل ملاحظه‌ای از این پول، به وسیله‌ی سرمایه‌دار بهائی حبیب ثابت مشهور به ثابت پاسال پرداخت شده بود.
درگزارش مأموران ساواک آمده است:
شنیده شده است چندی قبل، بهائیان ایران مبلغ هنگفتی که چندین میلیون تومان بوده به اسرائیل کمک کرده‌اند. البته تصور می‌رود کمک بهائیان، از طریق آقای غفوری (نمایندگی ی اسرائیل در ایران) و به وسیله حبیب القانیان، که تماس مستقیم با حبیت ثابت -که قبلاً یهودی و اهل کاشان بوده است- انجام گردیده؛ زیرا از قرار معلوم، سرمایه محفل و وجوه جمع‌آوری شده بهائیان، ماهیانه به نام خیرالله در صندوقی نزد حبیب ثابت می‌باشد و مشارالیه، این پول‌ها را به ربح می‌دهد؛ لکن مبلغ جمع‌آوری شده فعلاً نامعلوم است.


چگونه استقبال مردم از آتئیسم در حال کم شدن است و چهره های معروف آتئیسم، محبوبیت خود را از دست می دهند؟
آتئیست معروف تئو هابسون  که اخیرا خداباور شده است، در مجله مشهور spectator میگوید:
بهار آتئیسم از یک دهه پیش آغاز شد و الان به پایان رسیده است. اکنون ریچارد داوکینز از نظر بسیاری از آتئیست ها یک چهره طنز (دلقک) محسوب میشود!!
http://www.spectator.co.uk/2013/04/after-the-new-atheism/
جاشو کلی، نویسنده معروف آتئیست میگوید:
پس از مرگ هیچنز، آتئیست های خشمگین قهرمان کاریزماتیک خود را گم کردند!! جنبش نیو آتئیسم تبدیل به یک برند سوخته شده است!! در دهه گذشته سوارکاران آتئیست موجی را در جهان راه انداختند، اما در چهار سال گذشته این جنبش سرخورده و رام شده و ی و شکست خورده است!!
http://www.patheos.com/blogs/danthropology/2015/12/uproar-against-dawkins-is-sign-of-new-atheism-retrogression/
مجله معتبر newrepublic آمریکا با بررسی های گسترده در یک مقاله مفصل خبر میدهد که:
But in significant ways, New Atheism seems to be on the wane
با توجه به روش های مختلف ، جنبش آتئیست های جدید در حال  افول و نابودی است!!
https://newrepublic.com/article/123349/new-atheism-dead
بعد از رسوایی Elevatorgate  توسط داوکینز، جک هنس، پژوهشگر آتئیست گفت:
The Day the Atheist Movement Died
بعد از این ماجرا جریان آتئیسم را مرده حساب کنید!!
http://www.atheistrev.com/2013/12/the-day-atheist-movement-died.html
میزان استقبال از چهره های نیو اتئیسم نیز بطور چشمگیری کاهش پیدا کرده است!! 
برای مثال با تحلیل آمار سایت ریچارد داوکینز مشخص شده است که از آمار 500 هزار بازدید در روز در سال 2009 به آمار 40 هزار بازدید در روز در سال 2016 رسیده است!!
http://questionevolution.blogspot.co.uk/2015/06/web-traffic-of-richard-dawkins-main.html
با استفاده از گوگل ترند درمیباییم که میزان سرچ کلمه "آتئیست" در طول این 4 سال با کاهش چشمگیری مواجه شده است!! 
https://www.google.com/trends/explore?date=all&q=atheist


یهودی‌ها هر چند وقت یک بار، برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود و مشغول کردن اذهان عمومی و سرکیسه کردن مسیحیان صهیونیست آمریکایی، سند یا خبری را رو می‌کنند تا به‌ نحوی توجیه‌ کننده‌ی آینده‌سازی آنها برای منطقه و دنیا باشد!!
در یکی از جدیدترین نوع از این برنامه‌های تاثیرگذاری بر اذهان، خبری پخش کرده‌اند که: بر اساس اسناد به‌دست آمده اسحاق نیوتن -دانشمند معروف- سخت به مطالعه‌ی کتاب مقدس و کتاب مکاشفات مشغول بوده و  پیش‌بینی کرده که پایان جهان سال ۲۰۶۰ میلادی است!!
نیوتن مطالعاتی در کتاب مقدس و مکاشفات یوحنا نیز داشت و از دغدغه‌های او تعیین پایان جهان» بوده است!! نیوتن در نامه‌ای که در سال ۱۷۰۴ نوشته پیش‌بینی کرده که سال ۲۰۶۰ آخر دنیا است!!
وی پس از انجام دادن یک‌سری مطالعه، به نتیجه‌ای رسید و این راز را در چندین برگ کاغذ یاداشت کرد و در صندوقچه‌ای گذاشت و آن را پنهان کرد و پس از دو قرن که از مرگ نیوتون گذشته بود، به‌طور نامشخصی این صندوقچه پیدا شد!!
بر اساس مطالعاتِ نیوتن، وی معتقد بود که حساس‌ترین نقطه‌ی دنیا اورشلیم است. همچنین یهودیان به فلسطین بازمی‌گردند و مجدداً در فلسطین شروع به بازسازی معبد سلیمان می‌کنند!!
نکته‌ی مورد توجه نیوتن آرماگدون است. بر اساس مطالعات او، بین نیروهای خیر و شر جنگی صورت می‌گیرد که در نهایت نیروی خیر پیروز می‌شود. او سرانجام پیش‌بینی می‌کند که دنیا در سال ۲۰۶۰ به پایان می‌رسد!!


به عنوان یک پیشنهاد برای درستکاری افراد جامعه ،از آموزه های کتب مقدس میتوان بهره برد.

گزیده ای از کتاب:

نابخردی های پیش بینی پذیر، اثر دن آریلی استاد دانشگاه MIT آمریکا

دن آریلی[Dan Ariely]: بگذارید درباره آزمایشی بگویم که سخن ها در این مورد دارد.چند سال پیش نینا اُن و من گروهی شرکت کننده را در آزمایشگاهی در  UCLA گرد هم آوردیم و از آنان پرسیدیم که یک آزمون ساده ریاضی را انجام دهند.

آزمون شامل ۲۰ مسئله ی ساده بود که از هر یک از شرکت کنندگان میخواستند، که دو عدد را بیابند که جمعشان ۱۰ می شد،آنان پنج دقیقه فرصت داشتند تا هر اندازه که می توانند مسئله حل کنند و پس از آن وارد یک قرعه کشی می شدند، اگر در قرعه کشی برنده می شدند، به ازای هر مسئله درست حل کرده ۱۰ دلار  می گرفتند.

مانند آزمایش دانشکده ی بازرگانی هاروارد،برخی شرکت کنندگان برگه هایشان را مستقیماً به ممتحن میدادند. آن ها گروه کنترل ما بودند.سایر شرکت کنندگان
 روی برگه ای دیگر تعداد پرسش هایی را که درست حل کرده بودند می نوشتند 
و سپس برگه های اصلی را دور می ریختند.بدیهی است که شرکت کنندگان فرصت تقلب داشتند، پس با داشتن این فرصت ،آیا این شرکت کنندگان
دست به تقلب میزدند؟

شاید حدس زده باشید که چنین کردند(ولی خب یک ذره)، تا اینجا چیز تازه ای برایتان نگفتم، ولی نکته ی کلیدی این آزمایش در آنچه بعداً رخ می داد.

هنگامی که شرکت کنندگان پا به آزمایشگاه میگذاشتند، از برخی میخواستیم که نام ۱۰ کتابی را که در دبیرستان خوانده اند، بنویسند.از دیگران خواسته شد

که ده فرمان(ده فرمان کتب مقدس) را آنگونه که به یاد می آورند، بنویسند.

بعد از این که آنان، این بخش یادآوری» آزمایش را به پایان می رساندند
از آنان می خواستیم که کار روی جدول اعداد را آغاز کنند،این روند آزمایش بدین معنا بود که شرکت کنندگان ترغیب می شدند، پس از به یادآوردن ۱۰ کتابی که در دبیرستان خوانده بودند، دست به تقلب بزنند و برخی از آنان بعد از به یاد آوردن ده فرمان به تقلب ترغیب می شدند،
 فکر میکنید چه کسی بیشتر تقلب میکرد، هنگامی که  تقلب کردن امکان پذیر نبود، شرکت کنندگان ما به طور  میانگین ۳/۱ مسئله را درست حل کردند.

هنگامی که تقلب کردن امکان پذیر بود،گروهی که در دبیرستان ده کتاب   را خوانده بود به نمره ی میانگین ۴/۱  پرسش حل شده(یا۳۳٪ بیشتر از  کسانی که تقلب نکرده بودند) دست یافت. ولی پرسش بزرگ آن است که چه بر سر گروه دیگر آمد دانشجویانی که ابتدا ده فرمان را نوشتند سپس سراغ آزمون رفتند و دست آخر  پرسشنامه را پاره کردند. 

باید به تماشای این گروه نشست؛ آیا تقلب می کردند یا ده فرمان روی کردار آنان اثر می گذاشت؟

نتیجه حتی خود مارا هم شگفت زده کرد: 
دانشجویانی که از ایشان خواستنه شده بود، ده فرمان را به یاد آورند، 
به هیچ وجه تقلب نکرده بودند، در میانگین جواب درست آنان ۳ بود 
همان نمره ی پایه ی گروه کنترل که نمی توانست تقلب کند یکی کمتر از کسانی که توانایی تقلب داشتند ولی بعدا نام های کتاب ها را به خاطر آورده بودند.

آن شامگاه که قدم ن به خانه  میرفتم شروع کردم به اندیشیدن
 درباره ی آنچه که رخ داده بود، گروهی که نام ۱۰ کتاب را فهرست کرده بود، دست به تقلب زده بود.مطمئنا نه به مقدار زیاد-تنها تا جایی که مکانیسم پاداش دهی درونی(هسته های تکیه داده و ابرمن) دست به کار شده بود
و برای دست کشیدن از کار پاداش آنان را داده بود.

ولی ده فرمان ، چه معجزه ای کرده بود! 
ما حتی به شرکت کنندگان یادآوری نکردیم،که فرمان ها چه هستند
ما تنها از هر یک خواستیم که آنها را به خاطر بیاورد و تقریبا هیچ کدام
از شرکت کنندگان نتوانست هر ۱۰ تا را به یادآورد.
ما امید داشتیم که این تمرین چه بسا بتواند ایده ی درستکاری را در بین آنان بر انگیزد، و دقیقا همین هم شد.
درجه کتاب؛(ranking):
https://www.amazon.com/Predictably-Irrational-Revised-Expanded-Decisions/dp/0061353248


ساینس دایرکت:
در بررسی های گسترده درباره سلامتی، مشخص شده است که سالم بودن افراد وابستگیِ زیاد به دینداری آنها داشته است، جالب توجه است که نوع دینداری افراد به میزان سلامتی آنها مربوط نبوده است (اصل و اساس دینداری باعث افزایش سلامتی افراد میشود و به نوع دین بستگی ندارد)
As part of a survey of community health, it was found that the prevalence of symptoms was related to religious allegiance. This relationship did not depend on denomination or creed
ژورنال زیست شناسی آمریکا:
هدف از این تحقیق آشکار کردن رابطه بین عبادت کردن در کودکان بعنوان یک استراژیِ مقابله با خطرات فردی و اجتماعی بود،
مشخص شد کودکانی که عبادت میکردند علائم مثبت اجتماعی از خود نشان دادند و در رابطه های اجتماعیِ خود موفق تر هستند و همچنین از حسّ شوخ طبعی نیز برخوردارند.
همچنین بر اساس آنالیز جسمی و رفتاری کودکانِ مورد  آزمایش، محققان به این نتیجه رسیدند که کودکان عبادت کننده از سطح بالایی از سلامتیِ جسمی و روانی برخوردارند
The purpose of this study was to examine (1) the relationship between children's use of prayer as a coping strategy and other protective resources, and (2) whether children who prayed frequently and those who never prayed exhibited different levels of perceived stress and health behaviors. Prayer was found to be positively related to the protective resources of social connectedness and sense of humor. In addition, children who prayed frequently reported significantly higher levels of positive health behaviors than children who never prayed.
www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/15764432
ساینس دایرکت:
طی تحقیقات علمی مشخص شده است که باورهای دینی باعث ایجاد عادات مثبتی میشوند که این عادات تاثیر بسیار خوبی بر سلامتی میگذارد. به طوری که میتوان گفت تاثیرات دینداری بقدری فراگیر است که بر سلامت جامعه هم تاثیر گذار است.
it appears that #religious beliefs and associated moral habits vitally affect health attitudes and behaviors .As the public response to health care possibilities and imperatives may depend on the penetration and pervasiveness of religious feelings and disciplines


نتایج مطالعات صورت‌گرفته در دانشگاه کاتولیک لوون در بلژیک حاکی از آن است که افراد مذهبی و خداباور در مقایسه با ملحدان روشن‌فکرتر هستند و بهتر می‌توانند دیدگاه‌های متباین را درک و تحمّل کنند.
ملحدها در مقایسه با افراد مذهبی ذهنیت بسته‌تری دارند!
به نقل از ایندیپندنت، مطالعه‌ای که بر روی 788 نفر در بریتانیا، فرانسه و اسپانیا صورت گرفت نشان داد که ملحدان و آگنوستیک‌ها تصوّر می‌کنند که در مقایسه با مؤمنان روشن‌فکرتر هستند، اما واقعیت آن است که این افراد در مقابل نظرات و دیدگاه‌های مخالف، رواداری و تحمّل‌پذیری کمتری دارند.
بنا به گزارش محقّقان روان‌شناسی دانشگاه کاتولیک لوون T به نظر می‌رسد که مذهبی‌ها بهتر می‌توانند دیدگاه‌های متباین را درک و هضم کنند.
فیلیپ اوزارویج، یکی از مؤلفان مقالۀ مربوطه می‌گوید:
تعصّب و کوته‌نگری وماً تنها در میان مذهبیون مشاهده نمی‌شود. جای تعجّب بود که وقتی مسئلۀ پذیرش دیدگاه‌های مغایر و مخالف به میان می‌آمد، این مذهبی‌ها بودند که ذهنیت بازتر و پذیراتری داشتند»
توضیح مختصری در مورد دانشگاه لوون:
دانشگاه کاتولیک لوون یا یو.سی.ال بزرگ‌ترین قدیمی‌ترین و مهمترین دانشگاه کشور بلژیک است که در لوون ل نوو در 30 کیلومتری شهر بروکسل واقع است.
این دانشگاه بزرگترین دانشگاه فرانسوی زبان بلژیک و در رده بندی دانشگاه‌ها همواره یکی از بهترین دانشگاه های فرانسوی زبان جهان تلقی می شود
en.wikipedia.org/wiki/Universit%C3%A9_catholique_de_Louvain
منبع تحقیقات در خود دانشگاه:
dial.uclouvain.be/pr/boreal/en/object/boreal%3A184249
در ژورنال ساینس دایرکت:
sciencedirect.com/science/article/pii/S0191886917303070
در خبرگزاری ایندیپندنت:
independent.co.uk/news/science/atheists-agnostic-religion-close-minded-tolerant-catholics-uk-france-spain-study-belgium-catholic-a7819221.html


بر اساس یافته‌های اخیر که توسط پژوهشگران دانشگاه کالج لندن و سایت پزشکی medical daily و همچنین ژورنال عفونت بیمارستانی(Journal of Hospital Infection) منتشر شد، داشتن ریش برای مردان بهداشتی‌تر و مفیدتر است و فرد را در برابر باکتری ها مقاوم تر می کند. قسمت‌هایی از خوده مقاله:
Beards may serve a perhaps surprising hygienic purpose, according to a new study published in the Journal of Hospital Infection.
researchers swabbed the beards of 408 male hospital workers from two different teaching hospitals in 2013. Next, they compared the prevalence of certain bacterial strands in beards to the clean-shaven cheeks of their male hospital coworkers.
Dr. Adam Roberts, a microbiologist at the University College London, swabbed a random assortment of beards and placed the samples in petri dishes.
ترجمه به اختصار:
بر اساس نتیجه پژوهشی که در ژورنال عفونت بیمارستانی (Journal of Hospital Infection) منتشر شد، با بررسی کارکنان 408 بیمارستان مشخص شد مردانی که ریش خود را می‌تراشند، احتمالا بر روی پوست صورت خود، زمینه تولید باکتری‌های مقاوم به آنتی‌بیوتیک فراهم می‌کنند. براساس این پژوهش، کارکنانی که صورت خود را می‌تراشند، سه برابر بیش‌تر از مردانی که ریش دارند، بر روی چانه‌ی خود، باکتری مقاوم به آنتی‌بیوتیک ام آر اس ای (MRSA)، منتقل می‌کنند.
ریش همچنین ممکن است در بردارنده باکتری‌هایی باشد که با کشت آن باکتری‌ها بتوان آنتی‌بیوتیک‌های جدید تولید کرد. مردانی که ریششان را می‌تراشند همچنین ممکن است 10 درصد بیش‌تر استافیلکوکو بر روی صورتشان داشته باشند که می‌تواند به عفونت پوستی و تنفسی و نیز مسمومیت غذایی منجر شود. پژوهشگران دانشگاه کالج لندن که این گزارش را منتشر کرده‌اند معتقدند شاید خراش های ریزی که در پی تراشیدن صورت ایجاد می شود، زمینه ساز تجمع باکتری‌ها و در بروز این مشکلات بهداشتی موثر باشد. دکتر آدام رابرتس نوشت حضور بعضی از باکتری‌ها در ریش، موجب نابودی دیگر باکتری‌های موجود در صورت می‌شود. وی با کشت این باکتری‌های مفید، توانست اشکالی از بیماری ناشی از ای کولای (E. coli) را درمان کند.
قابل توجه ناباوران ایرانی ساده اندیش که معتقد بودند ریش عامل بیماریست و دعوت کردن پیامبر به داشتن ریش برای مردان غیر علمی و اشتباه بوده است.
لینک سایت پزشکی medical daily:
http://www.medicaldaily.com/beard-bacteria-facial-clean-shaven-371768
لینک ژورنال عفونت بیمارستانی(journal of hospital infection):
http://www.journalofhospitalinfection.com/article/S0195-6701(16)00008-6/abstract
http://www.journalofhospitalinfection.com/article/S0195-6701(14)00090-5/abstract
لینک اندیپندنت:
http://www.independent.co.uk/news/science/beards-good-for-health-more-hygienic-bacteria-resistant-than-shaven-skin-study-finds-a6823461.html
لینک دیلی میل:
http://www.dailymail.co.uk/health/article-3409909/Are-beards-GOOD-men-s-health-Yes-Huge-variety-bacteria-facial-hair-help-develop-new-antibiotics.html


قلبی که در قرآن از آن سخن رفته نمیتواند قلب به معنای عضوی از بدن باشد:

- قلب زنگ میزند و تیره میشود البته در اثر اعمال بد 
کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. مطففین ۱۴.
 نه بلکه اعمالشان بر قلوب آنها زنگ گذاشته است
- قلب مریض میشود (نه فقط از لحاظ طبیعى) بلکه از لحاظ عدم استقرار ایمان و بودن هواهاى شیطانى در آن فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ. احزاب-۳۲(۳). فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بقره-۱۰(۴).
- به قلب مهر زده میشود و چیزى نمى‏فهمد. خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ بقره-۷(۵).
- قلب گناهکار میشود وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ بقره-۲۸۳(۹). إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما تحریم- ۴(۱۰). وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ بقره-۲۲۵(۱۱).
مشخص است که منظور قرآن این نمیباشد که عضوی از بدن شما به دلیل عدم استقرار ایمان مریض میشود یا عضوی از بدن گناهکار میشود یا در اثر اعمال بد زنگ میزند یا تیره میشود. بلکه منظور چیزی فراتر از عضوی از بدن انسان میباشد.
در ادبیات عرف، قلب را برای عقل، عواطف و احساسات به کار می برند. از این رو در تعابیر عرفی، اطمینان، سکینه و آرامش به دل و قلب نسبت داده می شود. 
بنابراین، تعبیر از قلب برای وجدان و روح انسانی، تعبیری رایج و متداول است.
چند آیه:
*کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»؛ 
این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مُهر مى‏نهد!
*وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْب‏»؛ و در دلهایشان رعب افکند. 
*کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ»؛ خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته‏ است.
*وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَة»؛ دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم.
*خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»؛ خدا بر دلهای آنان مهر نهاده.
*هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنین‏»؛ او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل کرد.(
*أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد!.
روشن و واضح است که مراد از قلب در قرآن کریم، قلب صنوبری نیست بلکه مراد از قلب همان وجدان و روح انسانی، و اشاره به یکی از قوای نفس است.
أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ» حج، 46.
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایى داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهاى شنوایى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمى ‏شود، بلکه دل هایى که در سینه‏ هاست کور مى ‏شود
نسبت دادن کوری و نابینایی به قلب در این آیه، خود دلیل بر این است که مراد از قلب، قلب صنوبری در بدن نیست
صدر به معنای ذات و سرشت هم می آید و منحصر به قفسه سینه نیست. با توجه به استدلال شما واژه صدر در آیات زیر باید به معنای قفسه سینه باشد، چگونه این آیات را معنا می کنید؟
أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛ آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم. (انشراح، 1)
قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری»؛ (موسى) گفت: پروردگارا! سینه‏ام را گشاده کن‏. (طه، 25)
وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی‏ صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»
و اینها براى این است که خداوند، آنچه در سینه ‏هایتان پنهان دارید، بیازماید و آنچه را در دلهاى شما (از ایمان) است، خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینه‏ هاست، با خبر است. (آل عمران، 154)
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»
اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آنچه در سینه‏ هاست (درمانى براى دلهاى شما) و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان! (یونس، 57)
وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ»؛ و آنچه در درون سینه‏ هاست آشکار مى ‏گردد. (عادیات، 10)
نگهداشتن راز در سینه نیز، یک اصطلاح است که در فارسی و عربی امروزی نیز کاملا آشکار است و به معنای پنهان نگذاشتن، یک امر است. صدر نیز مثل قلب در جمله معنای پیدا میکند. برای مثال این جمله "اثنونى صدره على البغضاء"
یعنی کینۀ من را به دل گرفته است» پس در صدر در آن به معنای مرکز عواطف به کار رفته است.


در کتاب مهار انحراف» آمده است:
با وجود تمام تلاش رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در بیان شخصیت والای فاطمه سلام‌الله‌علیها، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نمی‌توانست به عنوان دفاع از ولایت، از منزل بیرون بیاید؛ چرا که غاصبان خلافت، در عملیات روانی چیره دست بودند و می‌توانستند جوّ مدینه را با تبلیغات تغییر دهند… از این نکته که آن‌ها توانستند در مدینه به سرعت خلأ قدرت را پر کرده و خود را به عنوان جبهه‌ی حق جا بزنند، قدرت و تخصص آن‌ها در زمینه احاطه خبری، اثبات می‌شود. با توجه به جو حاکم بر مدینه، دختر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله اگر وارد میدان شود و داعیه‌دار خلافت شود، او را نیز به آسانی از سر راه برمی‌دارند. اما روند حمله به زهرا سلام‌الله‌علیها باید ظاهری مشروع داشته باشد؛ دقیقاً همان کاری که صورت گرفت. ابوبکر پس از جریان حمله به خانه فاطمه سلام‌الله‌علیها بارها می‌گفت: لیتنی لم اکتشف بیت فاطمه” در واقع علت ابراز پشیمانی او این بود که جریان به کلی به زیان او پایان یافته است.»
مبارزات حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها
می‌توان مبارزات حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را در مقابل غاصبان خلافت و نیز پشتیبانی و دفاع از مقام ولایت و امامت را در پنج مرحله مورد بررسی قرار داد:
1. جریان فدک 2. عزاداری حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در فراق پیامبر 3. حضور حضرت در پشت در خانه و به هنگام آتش گرفتن در 4. اعلام نیتی حضرت از دو خلیفه و غاصبان خلافت 5. وصیت حضرت در مخفی بودن قبرشان.
جریان فدک
پس از فتح خیبر و شکست یهودیان، باغات فدکدر اختیار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار گرفت و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها اهدا فرمودند و سندی برای آن تنظیم نمودند و فدک، در چند سال از حیات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در اختیار فاطمه قرار داشت اما ابوبکر و عمر آن را غصب کردند. در کتاب ره‌آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها» آمده است:
فاطمه سلام‌الله‌علیها انحرافات و تحریفات را افشا نمود. ماجرای غصب فدک و این که پیامبر ارث نمی‌گذارد را با استدلال‌های محکم قرآنی محکوم کرد و سران حکومت را به زانو درآورد و با شواهد گویا و سند مکتوب به املاء رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مانع ترویج یک حدیث جعلی شد، تا فرمان بازگرداندن فدک را از ابابکر گرفت. وقتی سران کودتا ناچار شدند فدک غصب شده را بازگردانند که آبرویشان بر باد می‌رفت… و اسلامی نبودن فرامین کودتاگران بر همه ثابت می‌شد، به زور متوسل شدند و خود را رسوا کردند که عمر با دست ناپاکش سیلی به صورت فاطمه سلام‌الله‌علیها نواخت. و سند فدک را پاره کرد… و در همیشه تاریخ اسلام رسوا شد.»
اصرار و شدت عمل ابوبکر و عمر در غصب فدک که زمانی ملک یهودیان بوده است، نشان از عمق کینه و بغض آنان و دوستان یهودی‌شان، نسبت به فاتح خیبر و صاحب فدک است.
یورش به منزل امام
در همان کتاب، آمده است:
چنین اندیشیدند که به بهانه‌ی گردهمایی مخالفان در خانه علی علیه‌السلام به منزل امام یورش ببرند. مخالفان اندک و علی علیه‌السلام در یک مقابله شمشیر و در یک جنگ نابرابر کشته می شوند. آن‌گاه حل مشکل طبیعی است زیرا: علی علیه‌السلام برای خلافت شمشیر کشید جنگید و کشته شد. نمی‌بایست دست به شمشیر ببرد و در امت اسلامی مسلحانه برخورد کند. اما یک محاسبه دقیق را از یاد برده بودند. فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را به حساب نیاوردند فکر می‌کردند، زنی که برای حفظ حجاب خود در ماجراهای ی دخالت نمی‌کند در خط مقدم قرار نمی‌گیرد، در خانه می‌نشیند و دعا می‌کند یا قرآن می‌خواند یا گریه می‌کند و چون طرفداران علی علیه‌السلام اندک می‌باشند، زود از میدان خارج شده، و علی علیه‌السلام تنهاست و در تنهایی و غربت چه می‌تواند بکند؟ برای همین اهداف شوم دو هزار نفر را بسیج کردند و یا به نقل برخی از نویسندگان 450 نفر را در یورش به خانه امام دخالت دادند. از این رو دفاع جانانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای حفظ جان امام علیه‌السلام یکی از ره‌آوردهای مهم مبارزات حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها است… و معتقدیم: اگر فاطمه نبود، دین و آیینی، امامت و تداوم راه رسالتی وجود نداشت.»
و باز در همان کتاب آمده است:
گروه‌های مهاجم و فرمانده‌شان عمر می‌دانستند که زدن و بازو شکستن و شهادت حضرت محسن برای آنها گران تمام می‌شود و سیلی زدن به دختر پیامبر اسلام که ده‌ها حدیث و روایت در فضیلت او در میان مردم انتشار دارد کار ساده‌ای نمی باشد، و تلاش داشتند این کار را نکنند، ابتدا با انواع تهدیدها برخورد کردند دیدند فایده‌ای ندارد. هیزم برای آتش زدن در آوردند و هشدار دادند، تأثیری نداشت. و دختر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مصمم برای شهادت در برابر مهاجمان ایستاده بود، تا درب خانه را آتش نزدند و نیم سوخته آن را بر اندام او نکوبیدند، و بین در و دیوار با ضربت‌های جانکاه محسن او را شهید نکردند و تا بی‌هوش بر زمین نیفتاده بود دفاع را ادامه داد… و تا شنید که امام زمان او را به زور به سوی مسجد می‌کشانند. با همه دردهای شدیدی که یک زن، پس از سقط جنین دارد، آن هم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت مجتبی داد و با سرعت خود را به امام رساند دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به مسجد شد.
سران ی کودتاگر سقیفه چون به بن بست کامل رسیدند ناچار شدند کفر پنهان را آشکار کنند و نفاق درون را آشکارا بنمایانند که بگوید: قنفذ دست فاطمه را کوتاه کن.” و تا دست فاطمه سلام‌الله‌علیها بر اثر ضربات سخت سست نشده بود نتوانستند علی علیه‌السلام را به مسجد بکشانند. این واقعه را همه دیدند همه فهمیدند سران کودتاگر سقیفه، منطق و ایمان ندارند که دست به شمشیر و شلاق می برند.»
در همان کتاب می‌خوانیم:
در مبارزه مستقیم نمی‌توانستند تا آنجا پیش بروند که دختر پیامبر را سیلی بزنند اما در تداوم خط نفاق، عمر به راحتی دستور صادر می‌کند و قنفذ یهودی زاده به راحتی این خیانت را مرتکب می‌شود.»
و آمده است:
ابوبکر فرمان یورش به حریم ولایت را صادر می‌کند. عمر به خانه امام هجوم آورده حضرت محسن را به شهادت می‌رساند. قنفذ یهودی زاده فاطمه سلام‌الله‌علیها را کتک می‌زند.»
مغیرة بن شعبه یهودی نیز، یکی از عوامل حکومت ابوبکر، عمر و عثمان و از مهاجمان اصلی به خانه وحی بود. اخنس پدر مغیره از مشرکین بود که در روز فتح مکه به ظاهر مسلمان شد. برادر او ابوالحکم در جنگ احد به دست امام علی علیه‌السلام کشته شد و او همواره کینه امام علی علیه‌السلام را در دل داشت. بنابراین قاتلان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، همان منافقان و یهودیزادگان مسلمان‌نمای مدینه هستند.
آری این‌ها، واقعیات تلخ تاریخ صدر اسلام است که یهودیان همان‌طور که در زادگاه آیین مسیح علیه‌السلام، تصمیم به سنگسار مریم سلام‌الله‌علیها گرفتند، اقدام به قتل مسیح علیه‌السلام کردند، ایشان را به پیامبر مفقودالاثر تاریخ بدل نمودند، در حواریون ایشان نفوذ کردند،پولس یهودی را به جانشینی ایشان نشاندند و توحید را به تثلیث بدل نمودند، بار دیگر برنامه شومشان را در زادگاه اسلام و در میان مسلمانان و اهل بیت پیامبر اسلام تکرار کردند.


بررسی فیلم agora ساخته آلخاندرو آمنابار(به بهانهٔ روز درگذشت گالیلئو گالیله):
وقایع تاریخی از ابتدا برای سینمای غرب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. حقیقت این امر آن زمان بر ما آشکار می‌شود که متوجه می‌شویم که در طول تاریخ هالیوود به‌خصوص آن زمان که سنّت ساخت فیلم‌های پر خرج بسیار کمتر بود بودجه‌های عظیمی برای ساخت آثاری در مورد وقایع صدر مسیحیت (همچون فیلم ال‌سید یا آهنگ برنادت) اختصاص داده می‌شد.
باید دانست که دکترین سینمای غرب خواهانِ همانندانگاری» با شخصیت‌های برجستهٔ تاریخ خود است، در واقع افسانه‌پردازی و رویاسازی برای ایجاد این همانندانگاری مابین شخصیت‌های ی برجستهٔ زمان و تصویر شخصیت‌های بزرگ تاریخی در سینما از اصلی‌ترین اهداف ی و پنهان آن است، به‌عنوان مثال چگونه می‌توان فیلم اسپارتا ساخته استنلی کوبریک محصول ١٩۶٠ را دید و همانندانگاری شخصیت قهرمان فیلم را با دکترین امنیتی دولت آیزنهاور درک نکرد؟ 
این بار هالیوود با فیلم آگورا قصد به تصویر کشیدن زندگی هیپاتیا از شخصیت‌های مهم پیرو فلسفه نوافلاطونی را دارد. هیپاتیا ظاهراً ریاضی‌دان و منجم متأثر از بازخوانی افلوطین از آراء افلاطون بود، که به اتهام جادوگری توسط کلیسا به مرگ محکوم شد.
مرگ هیپاتیا توسط کلیسا موجب شد تا این شخصیت را همچون گالیله از قربانیان دستگاه تفتیش عقاید بدانند که توسط کلیسا مجازات شد، اما اگر کمی از پروپاگاندای تاریخ‌نگاران یهودی دور شویم متوجه می‌گردیم که تصوفِ متاثر از فلسفه افلاطونی، بدعت‌های شرک‌آمیزی توسط نوافلاطونیان را در راستای انحرافات در صدر مسیحیت بنیان نهاد که در ادامه به آن می‌پردازیم.
شخصیت اصلی فیلم، هیپاتیا، یک ستاره‌شناس و منجّم است. اگر به تاریخ فلسفه یونان نگاهی بیاندازیم از اهمیت علوم ریاضی، هندسه و نجوم در آن آگاه می‌شویم، البته باید بدانیم که آگاهی فیلسوفان یونانی همچون طالس، فیثاغورث و کمی بعدتر افلاطون از علم ریاضی و هندسه منشأ مصری دارد. 
گفته می‌شود که این سه فیلسوف سفرهای متعددی به مصر در زمان حکومت فراعنه داشتند و این سفرها موجب آشنایی فیلسوفان یونانی با نوعی خاص از علوم ریاضی و هندسی می‌شود، لذا علوم در تمدن یونان و یا مصر با ماهیت مدرن و امروزی آن فرق دارد به‌طوری که بسیاری از این علوم با آمیزه‌های عرفانی مانند کابالا و تصوف‌های برآمده از باورهای رازآمیز مصری درآمیخته است.
لذا از عمده‌ترین دلایل مجازات مرگ از سوی کلیسا برای شخصیت‌هایی چون هیپاتیا و یا گالیله همین امر می‌باشد که آنان مستغرق در عرفان شیطانی رواج‌یافته از سوی آموزه‌های یهودی، مصری، یونانی و بابلی گردیدند.
این استغراق به‌نحوی بود که بسیاری از این اشخاص را متخصص در علوم غریبه کفرآمیز نمود و توانایی‌های اعجاب‌برانگیزی به آنان بخشید. لذا مجازات آنان توسط کلیسا به‌دلیل نجات از روح شیطانی آنان، تنها یک اتهام دروغین نبود. (این امر در تمدن مصر نیز رواج داشت به نحوی که ایمحوتیپ از ریاضی‌دانان و معماران مصری متخصص در علوم غریبه بود)


مقدمه: یکی از فضایل و منش نیک‌ اخلاقی، تواضع و فروتنی است. در قرآن کریم که کتاب هدایت مسلمانان است در بخش های مختلفی مصادیق رفتاری برای تواضع کردن معرفی شده است ، در آیات 18 و 19 سوره لقمان به رفتارهای فروتنانه چندی اشاره شده است که از نکات مهم آموزشی و تربیتی هستند.
نخست آنکه <ان الله لا یحب کل مختال فخور> خداوند انسان های خودپسند و فخر فروش را دوست ندارد پس خود بزرگ بینی و فخر فروختن به دیگران امری مذموم است 
دوم آنکه <ولا تصعر خدک للناس>  از اشخاص خواسته شده تا هنگام مواجهه با مردم، متکبرانه از آنان رو برمتابند و به دیگران با این کار بی احترامی نکنند 
سوم آنکه <و لاتمش فی الارض مرحا > وهنگام راه رفتن مانند انسان‌های سرمست و سبک مغز گام برمدارند <عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا> بلکه به هنگام راه رفتن متواضعانه گام‌بردارند و به دیگران فخر نفروشند و تکبر نورزند و گام‌ها را کوتاه و استوار بردارند
چهارم آنکه <واغضص من صوتک > و صدا را بلند نکنند و درشت سخن نگویند. چرا که بانگ برداشتن و درشت سخن گفتن شخصیت آدمی را زیر سوال می‌برد و تکبر در آدمی را نشان می‌دهد؛ در دیدگاه قرآن انسان‌های فروتن، خود را کمتر و کوچک‌تر از آن می‌دانند تا به درشتی با کسی سخن بگویند، چه رسد که بانگ بر او زنند. 
پنجمین و مهمترین مصداق تواضع یعنی "احسان کردن به همه"  در آیه ی ۳۶ نساء مطرح شده است و عقل آدمی از اخلاقیات قرآن متحیر میشود وقتی میبیند خدا در این آیه از مومنان میخواهد با زیر دستان و بردگان و افراد فقیر جامعه <مساکین> هم به تواضع و نیکی رفتار کنند و اگر نکنند <ان الله لایحب کل مختالا فخورا> خداوند انسانهای متکبر و فخرفروش را دوست ندارد
سوال: تواضعی که قرآن کریم از مومنان انتظار دارد چه سودی به حال زندگی دنیوی ما دارد؟ 
متواضع باشید و خرسند
این جمله کوتاه "متواضع باشید و خرسند" برخلاف کوتاهی ظاهری‌اش عمق بالایی در معنا دارد ، افراد متواضع از زندگی خود خرسند تر هستند چرا که افراد متواضع و فروتن برخلاف شخصیت های خودشیفته به خودشان هیچ فشاری نمی‌آورند یا تلاشی نمی‌کنند تا اهمیت خود را نشان دهند، چون نیازی به دیده‌شدن ندارند؛ این افراد به دنبال اثبات فضیلت داشتن خودشان بر دیگران نیستند ، و از دیگران هم بخاطر فضایلشان انتظار محترم شمرده شدن را ندارند ، این در حالیست که افراد خودشیفته مدام در عذاب هستند که خود را چگونه بهتر به نمایش بگذارند ، با خود کلنجار می روند که چرا از من بخاطر کار خوبی که انجام دادم تشکر نشد و یا چرا دیگران آنطور که باید به من اهمیت نمی دهند . این موضوع در تحقیقی در سال ۲۰۱۹ چنین بیان شده است:
The researchers found that people who scored higher on measures of humility were less likely to believe that their accomplishments or characteristics entitled them to special treatment.
ترجمه: محققان دریافتند که افرادی که درجه بالاتری از فروتنی داشتند ، کمتر به این موضوع باورداشتند که برتری ها و ویژگی هایشان آنها را مستحق رفتار خاص میکند
همچنین در تحقیقات علمی مشخص شده است که انسان های متواضع انسان دوستی بیشتری نسبت به افراد متکبر دارند و اگر شخصی به کمک احتیاج داشته باشد به احتمال زیاد این افراد متواضع هستند که برای کمک به آن شخص زمان اختصاص میدهند‌.
Humble people are more likely to lend a helping hand
https://www.sciencedaily.com/releases/2012/01/120102144023.htm
پ.ن‌: متواضع بودن از معیارهای اخلاقی قرآن کریم است که فواید دنیوی بسیاری دارد ،‌ <ان الله لا یحب کل مختالا فخورا> خداوند متکبران فخرفروش را دوست ندارد . این جمله که در نقاط مختلف قرآن کریم تکرار شده است را بعنوان یکی از زیباترین اموزه های دین اسلام یافتم ، امید است روز به روز پروردگارگیتی بر علم و به موازات آن بر تواضع ما بیفزاید


ترامپ می گوید هیلاری کلینتون و اوباما داعش را به وجود آورده اند.
پس پدر و مادر واقعی داعش پیدا شد و داعش به آغوش گرم پدر و مادر واقعی خودش یعنی اوباما و هیلاری برمیگردد و از دست اسلام که به دروغ گفته میشد پدر و مادر داعش هستن راحت میشوند.
اوباما خودش هم در صحبتهایش حرفهای ترامپ را تایید می کند و اعتراف می کند که نیروهای داعش را ما آموزش دادیم.  
خب پس میتوان گفت باراک اوباما و اطرافیانش یک پدر واقعی برای داعش هستند یک پدر خوب که برای فرزندش همه چیز فراهم میکند و هیچ وقت نمیگذارد کمبود احساس کند انواع اسلحه ، امکانات ، وسیله تبلیغات و عضو گیری و.
هیلاری کلینتون هم حرفهای ترامپ را تایید می کند و می گوید ما خودمان القاعده و طالبان و اسلام وهابی(داعش) را بوجود آورده ایم.
میتوان هیلاری کلینتون را بهترین مادر داعش دانست.
اوباما که بوجود آورنده ی داعش و حامی آن بود کسی بوده است که از آتئیست ها هم حمایت کرده است و به آنها آزادای داده است !!
پس میتوان گفت اوباما و دولت ایالات متحده آمریکا دو بچه دارند: داعش و اتییسم(الحاد).
هیلاری کلینتون که فرد شماره ۲ بوجود آورنده ی داعش بود ،کسی بوده است که لابی های آتئیست طرفدارش بوده اند ،آتئیستها با اینکه میدانسته اند کلینتون بوجود اورنده ی داعش است از وی حمایت می کرده اند عجیب نیست؟! چرا لابی های آتئیستی باید از چنین شخصی حمایت کنند؟!
واقعا بی چشم و رویی حد و حصر ندارد، غربی ها خودشان داعش را بوجود آورده اند و آن را به اسلام نسبت می دهند!
دیدیر فرانسوا (Didier Francois)، رومه نگاری که بیش از ده ماه گروگان داعش در سوریه بوده است، طی مصاحبه ای اختصاصی به CNN می گوید که داعش به دین اهمیت اندکی می داد.
وی می گوید: آن جا واقعا هرگز جنگی درباره متون مذهبی نبود. ابدا مشاجره ای مذهبی نبود. جنگی ی بود.
سخت گیری و تلاش آن ها بیشتر از این که به ما قرآن بیاموزند، سر این بود که آن چه معتقدند به ما بیاموزند. زیرا ابدا ربطی به قرآن نداشت
ما حتی قرآن نداشتیم؛ حتی یک قرآن نداشتند که به ما بدهند!" 
وی یکی از معدود گروگان های داعش است که آزاد شده است.
جالب است پس نیروهای داعش حتی قرآن ندارند. 
مرور می کنیم:
1- خود بزرگان غرب اعتراف می کنند که داعش را ما بوحود آورده ایم.
2- لابی های آتئیستی از بوجود آورندگان این نیرو ها حمایت می کنند.
3- نیروهای داعش قرآن را قبول ندارند و حتی قرآن هم ندارند. (درست مانند ملحدین) 
شما هم به همان چیزی فکر می کنید که ما فکر می کنیم ؟!


برگرفته از کنفرانس‌ محمدرضا امیری‌ با عنوان: بررسی‌سازگاری بین دین و علم

آیا خواندن سنگ قبر باعث فراموشی می شود؟
آیا امیرمومنان گفته ن ناقص العقل هستند؟
نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ:
بعضی ها وجوهی برای این کلام آورده اند و بعضی حتی گفتند این کلام برای حضرت امیر نیست و جعلی است.
در اینجا می خواهیم بگوییم هر کلامی که به نظر ما و عقل ما و عرف ما هم خوانی نداشت سریع آن را رد نکنیم
بعضی مانند سید جعفر مرتضی عاملی  تاریخ و زمانی که خطبه گفته شده است  را مورد توجه قرار داده اند.
و من خطبة له علیه السلام بعد حرب الجمل فی ذم النساء
امیر المؤمنین علیه السلام این خطبه را پس از جنگ جمل ایراد نموده است.
نهج البلاغة ، خطب الإمام علی (ع)، ج 1، ص 129
سبط ابن جوزی نیز می گوید: امیر المؤمنین این سخن را پس از جنگ جمل گفته است
(تذکرة الخواص: 79)
و از همین رو گفته اند مخاطب این خطبه و کلام عائشه بوده است
و برای همان زمان و مکان بوده است.
بعضی گفته اند: این نقصان عقل برای بعضی از جنبه های تصمیم گیری  و قضاوت می باشد که با احساسات  خانم ها در تفاوت آمیگدال مغز  بین دو جنس می باشد دخیل می باشد.
به خاطر ادامه کلام که می فرمایند:
وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ. 
 بعضی دیگر کلی تر نتیجه گرفته اند و آن را منحصر در احساسات و عواطف نکرده اند و   گفته اند: به نسبت نقش ن و مردان در علم می توان همین نتیجه را گرفت.
به طوری که می توانید در در جدول ذیل نوبل های گرفته شده به خصوص در رشته هایی مانند شیمی و فیزیک را با هم مقایسه کنید
آبی کمرنگ برای خانم ها و آبی پر رنگ برای آقایان می  باشد   
ما در اینجا در صدد آن نیستیم که بگوییم کدام وجه صحیح می باشد بلکه سخن ما با مومنان در این است که هر کلامی که از معصوم صادر شد و مشاهده کردیم چون با عقل و عرف ما قابل انطباق نبود آن را رد نکنیم به حدیث ذیل توجه کنید
از علی بن سوید سائی نقل است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در نامه ای به او نوشت:
وَ لا تَقُلْ لِما بَلَغَکَ عَنّا أوْ نُسِبَ إلَینا هَذا باطِلٌ و إنْ کُنتَ تَعرِفُ خِلافَهُ فَإنَّکَ لا تَدْری لِمَ قُلنا و عَلَی ایِّ وَجهٍ وَصِفَة؛
درباره ی آنچه(حدیث و سخنی که) از ما به تو رسیده یا به ما نسبت داده شده است، نگو: این باطل و نادرست است؛ هرچند خلاف و غیر آن را بشناسی؛ زیرا تو نمی دانی ما برای چه (آن را) گفته ایم به چه دلیل و خصوصیتی بوده است.
قلت لأبی عبدالله: حعلت فداک إن الرجل لیأتینا من قبلک فیخبرنا عنک بالعظیم من الأمر فیضیق بذلک صدورنا حتی نکذبه، قال: فقال أبو عبدالله: ألیس عنی یحدثکم؟ قال: قلت: بلی. قال: فیقول للیل: إنه نهار، و للنهار: إنه لیل؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: رده إلینا إن کذبت فإنما تکذبنا. » ( صفار قمی، 1404ق، ص 557، ح3 )
به امام صادق ( علیه السلام ) عرض کردم: فدایت شوم، کسی از سوی شما خبری برای ما می آورد که سینه هامان از بزرگی آن تنگ می شود تا آن جا که شاید او را تکذیب کنیم. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود: 
آیا از سوی من با شما سخن نمی گوید؟ 
گفتم: چرا. فرمود: آیا به شب می گوید: روز و به روز می گوید: شب؟ 
گفتم: نه ( تا این حد )
 فرمود: خبر را به سوی ما بازگردان که اگرتکذیب کنی، ما را تکذیب کرده ای. 
به عنوان یک نمونه دیگر می توان حدیثی از پیامبر اسلام را ذکر کرد که اموری را نام می‏برد که موجب نسیان و کم‏ حافظگی می‏شود.
وقراءة کتابة القلبور 
از آن جمله خواندن نوشته ‏ها روی سنگ قبر می‏باشد 
در ظاهر شاید مسخره بیاید ارتباط فراموشی و کم شدن حاظفه با خواندن نوشته های قبرها
ولی دانشمندان علوم اعصاب تایید کرده اند اطلاعات مزخرف و بیهوده سبب می شود علمکر مغز و حافظه آن آسیب ببینید
آیا تا بحال سعی کرده اید در یک اتاق شلوع و کثیف چیزی رو پیدا کنید؟
همین حرف برای مغز هم صدق می کند


در سال ١٨٧١ ژنرالی آمریکایی با نام آلبرت پایک که با ترغیب جوزپه ماتزینی به ایلومیناتی راه یافته است، با تکمیل طرح نظامی خود برای به راه انداختن سه جنگ جهانی و انقلاب‌های مختلف در سراسر جهان این توطئه‌ی بزرگ را وارد آخرین مرحله‌ی خود می‌کند.
جزئیات این توطئه به این شرح است:
جنگ اول جهانی قرار است با هدف نابودی تزار در روسیه انجام شود؛ همان‌گونه که ناتان مایر روچیلد در سال ١٨١۵ وعده کرده بود، تزار جای خود را به کمونیسم می‌دهد؛ ایدئولوژی‌ای که قرار است در جهت از میان بردن ادیان و عمدتاً مسیحیت به کار گرفته شود. اختلافات بین امپراتوری انگلستان و آلمان به این جنگ دامن می‌زند.
جنگ دوم جهانی قرار است با سرکوب یهودیان در آلمان (عامل به‌راه انداختن موج بیزاری بر ضد آلمان‌ها) به اختلاف بین فاشیسم و صهیونیسم ی دامن بزند. این جنگ با هدف نابودی فاشیسم (که خالق آن نیز روچیلدها بودند) و افزایش قدرت صهیونیسم ی طراحی شده است. این جنگ همچنین در جهت افزایش قدرت کمونیسم در سطحی هم‌تراز با قدرت یکپارچه‌ی عالم مسیحیت طراحی شده است.
جنگ سوم جهانی قرار است با ایجاد انزجار از جهان اسلام و با هدف تحریک جهان اسلام و صهیونیسم ی بر ضد یکدیگر شروع شود. در حین وقوع این جنگ، بقیه کشورهای جهان مجبور به نبرد با یکدیگر می‌شوند تا به حالتی از فرسودگی ذهنی، مادی، معنوی و اقتصادی تنزل پیدا کنند.
نمونه‌ای از اطلاع روچیلدها از جنگ‌های جهانی
در ٢٨ آوریل ١٩٣٧، رومه‌ی دیلی اکسپرس (Daily Express) مقاله‌ای به چاپ می‌رساند.
در آن مطلب دبلیو هیکی (W. Hickey) گزارشگر رومه از لُرد ویکتور روچیلد (Lord Victor Rothschild) بیست‌ و هفت ساله می‌پرسد که با پایان قرارداد اجاره‌ی منزل واقع در خیابان پیکادیلی (Piccadilly) قصد دارد در کجا ست کند؟
روچیلد با نشان دادن حالتی پیش‌گویانه پاسخ می‌دهد: الآن نمی‌دانم، احتمالاً هیچ‌جا. در هر صورت تا بعد از جنگ نمی‌دانم.»
در این زمان هنوز دو سال و نیم تا جنگ دوم جهانی باقی مانده بود، ولی او از پیش می‌داند که جنگ در راه است!!
منبع: کتاب صهیونیسم در مسیر سلطه، نوشته: اندرو کارینگتن هیچکاک، برگردان: محمدیاسر فرحزادی، تهران: نشر ساقی، چاپ اول، ص١١٨


بنیان‌گذار فرقه کواکر فردی به‌نام جورج فاکس (١۶٢۴-١۶٩١) است که به یک خانواده گمنام تاجر تعلق داشت. در فضای انقلاب پوریتانی، فاکس نیز فعالانه وارد گود شد و حرکتی گسترده را علیه نهاد کلیسا سامان داد.
او مدعی شد که مسیح بر او ظاهر شده و اعلام کرده که خداوند در قلب تمامی بندگان حضور دارد و برای ایجاد رابطه با او نیازی به کلیسا و کشیش نیست. خدا در همهٔ انسان‌‏ها تجلّی دارد و ایمان نوری است درونی که دریافت آن هیچ واسطه‌ای را، اعم از انسان یا معبد، برنمی‌تابد.
فاکس فرقهٔ خود را به نام‌های مختلف نامید: فرزندان نور، ناشرین حقیقت، دوستان حقیقت و انجمن دینی دوستان. سرانجام، نام اخیر به‌عنوان رسمی فرقهٔ فوق بدل شد.
تکاپوی انجمن جورج فاکس با واکنش کلیسای انگلستان و پوریتان‌ها مواجه شد و تعدادی از اعضای آن زندانی شدند. گروهی نیز در سال ١۶۵۶ به آمریکای شمالی مهاجرت کردند و در فیلادلفیا یک کلنی مستقل تشکیل دادند. رهبری فرقه در آمریکا با ویلیام پن (١۶۴۴-١٧١٨) بود و هموست که در سال ١۶٨١ با فرمان چار دوم شهری را بنا نهاد که به‏ نام او پنسیلوانیا نامیده می‌شود. پادشاه انگلیس این فرمان را در ازای بدهی ١۶ هزار پوندی‌اش به پدر ویلیام پن به او اعطا کرد.
رهبری کواکرها، از آغاز تا امروز، در دست چند خاندان بسیار ثروتمند صرّاف و تاجر است که در پیوند تنگاتنگ با زرسالاران یهودی قرار دارند. خاندان‏‌های لوید، بارکلی، گرنی، بوان، بارینگ، ایروینگ و فاکس از خاندان‌‏های درجهٔ اول زرسالار سده‌های نوزدهم و بیستم هستند و مجتمع‌های مالی غول‌پیکری نام آنان را بر خود دارد. بیمه لویدز و بانک بارکلی از شناخته‌شده‌ترین نام‌های زمان ماست.
در اوائل سده نوزدهم، جونز لوید و ساموئل گرنی از بزرگترین صرّافان لندن و دوستان نزدیک ناتان مایر روچیلد و سِر موسس مونت‌ فیوره بودند.
الیگارشی کواکر در تاریخ ایالات متحده آمریکا نیز از اهمیت ی جدّی برخوردار است. برای نمونه، هربرت هوور که دوازده سال (١٩٢٩-١٩٣٣) ریاست‌جمهوری آمریکا را به‌دست داشت، از اعضای این فرقه بود.
فرقه_کواکر در سال ١٩٧٠، حدود ٢٠٠هزار عضو داشت که ١١٩هزار نفر در ایالات متحده آمریکا و کانادا، ٢۴هزار نفر در انگلستان و سایر کشورهای اروپایی، ۶هزار نفر در آمریکای جنوبی و ۴۵هزار نفر در آفریقا ست داشتند.


نامدارترین چهره‌ی دوران اولیه تاریخ فراماسونری و کسی که نقش مهمی در تأسیس و گسترش این نهاد نوپا و رازآمیز ایفا نمود، بارون مونتسکیو متفکر ی سده‌ی هیجدهم میلادی و مؤلف کتاب معروف روح‌القوانین است!
شارل لویی دو سدا» که با عنوان مونتسکیو» شهرت دارد، به یک خانواده مرفه ساکن بوردو» تعلق داشت. فضای ی و فرهنگی بندر بوردو در تکوین شخصیت و زندگی ی و فکری مونتسکیو به‌شدت تأثیر داشت.
این بندر از سده‌ی شانزدهم به‌عنوان یکی از کانون‌های اصلی استقرار مارانوها (یهودیان مخفی) و مهمترین مرکز تجارت جهانی و تکاپوی ماوراء بحار فرانسه شناخته می‌شد. درست در زمانی که مونتسکیوی ٧ساله به بارون لابرد» ملقب شد، مؤسسه یهودی دیوید گرادیس در بندر بوردو آغاز به کار کرد که در اواخر سده‌ی ١٧ و نیمه اول سده‌ی ١٨، یعنی مقارن با دوران حیات مونتسکیو، به‌عنوان معظم‌ترین مؤسسه مالی و تجاری فرانسه شناخته می‌شد.
مونتسکیو در سال ١٧٢١ نامه‌های ایرانی را منتشر کرد که سال بعد به زبان انگلیسی نیز انتشار یافت. مونتسکیو ٣٢ساله در این کتاب تصویری طنزآمیز از جامعه فرانسه عصر لویی چهاردهم، به‌ویژه پاریس، به دست داده و فرهنگ کاتولیکی آن عصر را سخت به سخره گرفته است.
کتاب فوق به‌صورت نامه‌هایی تنظیم شده که دو سیّاح خیالی ایرانی، به نام‌های ریکا و ازبک، از فرانسه به اصفهان نگاشته‌اند. این کتاب در عین حال بیان‌گر تلقی مونتسکیو و فرهیختگان آن زمان اروپای غربی از فرهنگ ایرانی و اسلامی است که خالی از روایات و شایعات مشکوک و شائبه‌های مغرضانه نیست. برای نمونه مونتسکیو می‌نویسد:
شکنجه بی‌دینان به دست مسلمانان غیور ما، آنان را ناگزیر ساخت که دسته دسته به هند بگریزند و ایران را از هنر و دسترنج خود محروم کنند»!
مونتسکیو در سال ١٧٢٢ همسر خود را در املاک خویش تنها گذارد و به طرف پاریس رفت؛ به محافل درباری راه یافت و در جوار برخی ن زیباروی دربار فرانسه زندگی سرشار از عیش و نوشی را آغاز کرد. در این زمان، حامی مونتسکیو و عامل اصلی راهیابی او به دربار فرانسه، دوک برویک بود. این دوک برویک در اصل جیمز فیتزجیمز نام دارد و پسر نامشروع دوک یورک (جیمز دوم بعدی پادشاه انگلیس) از معشوقه‌اش آرابلا چرچیل است. بدین‌سان، نامِ مونتسکیو از بدو شروع زندگی ی و شهرت فرهنگی‌اش با خاندان چرچیل و کانون توطئه‌گرِ فوق پیوند می‌خورد. این پیوندی است که بعدها، تا پایان عمر مونتسکیو، تداوم می‌یابد.
مونتسکیو در اواخر اکتبر ١٧٢٩ به‌همراه ارل چسترفیلد راهی انگلیس شد. او تا بهار سال ١٧٣١ در انگلستان زیست و در این دوران با متنفذترین محافل اشرافی بریتانیا محشور بود. مونتسکیو به حضور جرج دوم، ملکه کارولین و فردریک لویی ولیعهد بار یافت. مونتسکیو در زمرهٔ دوستان صمیمی دوک ریچموند و دوک مونتاگ (داماد جان چرچیل) جای گرفت و به عضویت انجمن سلطنتی پذیرفته شد. دائرةالمعارف بریتانیکا دوران اقامت در انگلستان را یکی از مهمترین دوران‌های مؤثر در تکوین» شخصیت و اندیشهٔ مونتسکیو می‌داند.
در جریان این سفر و در حوالی سال ١٧٣٠ مونتسکیو به‌عضویت فراماسونری درآمد. مونتسکیو دوست مادام‌العمر ارل چسترفیلد» بود. چسترفیلد مونتسکیو را به سازمان ماسونی لندن» معرفی کرد. مونتسکیو در اجلاس لژی که در خانه چار لنوکس برگزار شد به‌عضویت فراماسونری درآمد.
پس از بازگشت از سفر انگلیس، مونتسکیو به‌عنوان متنفذترین مُبلّغ فرهنگ ی انگلیس و یکی از بنیان‌گذاران فراماسونری فرانسه شناخته می‌شود. اولین سازمان شناخته‌ شدهٔ ماسونی فرانسه، لژی است که قبل از ٧ سپتامبر ١٧٣۴ در خانه دوشس پورتزموث در پاریس برگزار شد و تعدادی از رجال فرانسه را به‌عضویت فراماسونری درآورد. در جلسهٔ فوق، دوک ریچموند و مونتسکیو حضور داشتند.
در سال ١٧٣۵ دکتر دزاگولیه، مونتسکیو، دوک ریچموند، ارل والدگریو (سفیر انگلستان در فرانسه) و لرد دارسلی، لژ دیگری در پاریس تأسیس کردند. در اجلاس این لژ دوک کینگزتون، لرد چیوتون، کنت سن‌فلورنتین و تعدادی دیگر به‌عضویت فراماسونری درآمدند. کنت سن فلورنتین از رجال متنفّذ فرانسه و در این زمان وزیر خارجه بود. دوک کینگزتون نیز احتمالاً همان لرد کینگزتون است که در سال ١٧٢٨ استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود.
کتاب روح‌القوانین قبل از چاپ (ژنو، ١٧۴٨) ابتدا به این لژ عرضه شد و بعدها شوارتس و نویکوف، گردانندگان لژهای ماسونی روسیه، آن را به زبان روسی ترجمه و منتشر کردند. به این دلیل است که روح‌القوانین را در زمرهٔ آثار کلاسیک فراماسونری می‌دانند.
در نظر مونتسکیو، انگلستان الگویی بود فراروی سایر کشورهای اروپایی و روح‌القوانینِ او به‌عنوان یکی از مروّجین اصلی اسطورهٔ دموکراسی انگلیسی در میان ملت‌های اروپایی شناخته می‌شود. این کتاب سرشار است از مدح انگلستان و نظام حکومتی آن.
به‌ علاوه، کتاب فوق سرشار است از مطالبی بی‌مأخذ و اغراق‌آمیز در مظلومیت یهودیان! بیهوده نیست که به‌نوشته ویل دورانت: انگلیسیان کتاب مونتسکیو را چنان پسندیدند که از ملک او شراب فراوان خریدند».


رژیم اشغالگر قدس از اساس یک رژیم نژادپرست و قومیت‌گرا است.
یکی از مفاهیم اساسی در فلسفه‌ی دینی، ی و اجتماعی اسرائیل، نژاد یهود به‌عنوان یک قوم برتر است. از این جهت نگاه­‌های قومیت‌گرایانه، اساس رژیم اشغالگر قدس است.
در این بین نگاه‌­های بیرونی و تعاملات بین­‌المللی رژیم صهیونیستی نیز بر اساسِ همین نگاه­‌های قومیت‌­گرایانه است که سبب تجزیه­‌گرایی و اختلاف‌افکنی در سایر کشورها می‌شود.
این رویکرد، نگاه‌­های قومیّت‌گرایانه را در سایر کشورها تقویت می­‌کند و مانع ایجاد همگرایی و تقویت روحیه و هویت ملی در کشورها می‌­شود.
رژیم صهیونیستی تحقیقات گسترده‌­ای برای شناسایی قبائل پشتون در افغانستان و پاکستان که به باور آنها یکی از ده قبیله گمشده» یهودی­ان هستند، از طریق مرکز تحقیقات ملی بمبئی در هند آغاز کرده است. از این جهت باید گفت تلاش­‌هایی برای یهودی‌سازی قوم پشتون در افغانستان و پاکستان جریان دارد.
بر این اساس نهادها و سازمان‌­های یهودی تماس­‌های متعددی را با سران قبائل و رهبران پشتون در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان انجام داده­‌اند. تعدادی از سازمان‌­های غیرحکومتی در اسرائیل مشغول جستجوی قبائل گمشده خود هستند. آنها می‌گویند که قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلاد توسط آشوری‌­ها اسیر و بعد در سراسر جهان پراکنده شدند ولی هنوز آنها عادت­‌های یهودی» خود را حفظ کرده­‌اند.
از جمله عادت‌های یهودی عبارتند از: تندروی، تعصب، نژادپرستی (پشتون­والی)، عدم احترام به حقوق زن، به فروش رساندن زن­‌ها، خشونت قبیله‌­ای، به نکاح در آوردن خانم برادر بعد از مرگ وی، علاقمندی به قتل و کشتار، حفظ آداب و سنت­‌های گذشتۀ خود از قبیل لباس، کلاه جالی، رقص عنعنوی مردان در مراسم خوشی و برتری­‌طلبی قومی، که درمیان قبایل پشتون‌­ها هنوز حفظ شده است.
این موضوع آنگاه مهم‌­تر می‌­شود که دو نکته مهم را بدانیم:
١- جغرافیای بنیادگرایی افراطی و گروه‌های تکفیری در پاکستان و افغانستان بر قومیت‌ پشتون منطبق است.
٢- این گروه­‌ها رویکرد ضدشیعی دارند. از طرف دیگر شیعیان دشمن رژیم صهیونیستی و مورد حمایت ایران هستند.
برای فهم راهبردهای رژیم صهیونیستی در این منطقه باید به این نکته توجه کرد که اسرائیل از ایجاد و تقویت گروه­‌های بنیادگرای افراطی در جهان اسلام حمایت می‌­کند؛ چراکه این گروه­‌ها منافع اسرائیل را تامین می‌­کنند و از طرف دیگر هیچ زحمت و هزینه‌­ای برای او ندارند.
سرویس­‌های اطلاعاتی غرب پس از حمله شوروی به افغانستان، اهداف متفاوتی را در منطقه جست‌وجو می‌­کردند. یکی از آنها این بود که توجه و انرژی مسلمانان به‌ویژه اعراب را از مقابله با رژیم اشغالی به جنگ با شوروی سوق دهند. به این ترتیب بود که ائتلاف وهابیت شبه‌جزیره عربستان با دیوبند شبه‌قاره هند ایجاد شد و عرب-افغان‌ها در بستر جهادگری شکل گرفتند.
یکی از کتاب‌­های مهمی که در این مورد نوشته شده است، کتاب افراد یهودی و سران قبیله‌­ای آنها در کردستان (هویت یهودی در دنیای متغیر)» است. این کتاب که مبتنی بر منابع شفاهی جدید است به تجربه و جایگاه موضوعات غیریهودی یهودیان و روابط آنها با رؤسای قبیله‌ای در مراکز شهری و روستاهای کردستان می­‌پردازد.
نویسنده از انواع و ویژگی­‌های روابط بین رؤسای قبیله‌­ای کرد (به نام آقاس) و موضوعات و پروتکل‌های یهودی آنها پرده برمی­‌دارد. این کتاب حاصل رساله دکتری نویسنده است که با بیش از ۶۰ نفر مصاحبه و سپس تجزیه و تحلیل و طبقه‌بندی کرده است.
این کتاب با کمک دو دانشمند بزرگ تاریخ کُرد و تاریخ خاور نزدیک استاد جویس بلو» از پاریس و پروفسور موشه شارون از دانشگاه عبری اورشلیم انجام شده است.
بخش قابل توجهی از تحقیقات به زندگی اقتصادی یهودیان به‌ویژه بازرگانان، دست­فروشان و بافندگان اختصاص یافته است. نویسنده با بررسی تجربه یهودیان کرد در شش مرکز شهری، سه الگوی روابط با کردها را پیشنهاد می‌­کند. یهودیان کرد به‌مدت چند نسل در بین کردهای مسلمان زندگی می­‌کردند. بر این اساس نویسنده از تجربه یهودیان کردستان سه سازوکار دفاعی را بیان می­‌کند که جوامع و رهبران یهود از آن استفاده کرده‌­اند.
قوم کرد یکی از اقوام مهم خاورمیانه است که در سه کشور مهم ایران، عراق و ترکیه حضور دارد. یکی از مسائل مهم منطقه ایجاد کشور مستقل کردستان است. گرایشات قوم­‌گرایانه در میان کردها بسیار قوی است و این منطقه به‌ویژه کردستان عراق از مهم­ترین پایگاه‌های رژیم صهیونیستی در منطقه است. استقلال کردستان عراق توطئه­‌ای عبری-غربی بود که به شکست منجر شد.


ما بی دین و بی خدا نیستیم، چون سرتاسر آن ایراد و تناقض است. برای اثبات ادعا مون، 5 اشکال و ایراد به آنرا توسط سوال و جواب هایی مطرح میکنیم
سوال اول:
یک ندانم گرا (آگنوستیک) اجبار واامی به دلیل آوردن و اثبات کردن نداره چون میگه من چیزی نمیدونم، ادعایی هم ندارم.
اما فرقه آتئیستم اینطوری نیست و ادعا میکنه که خدایی وجود نداره، پس الاثبات علی المدعی»
در عین حال که ما ثابت میکنیم خدارو و دلایل خودمون رو میاریم، شما هم باید دلایل خودتون رو بیارید که چرا لاف بی خدایی میزنید؟؟
درحالی که شما هیچ وقت دلیل عقلانی و عاقل پسندی برای ادعای پوچ تان نیاوردید و دائما گفتید که جهان از هیچ و به صورت تصادفی به وجود اومده است. 
عدم، اصلا چیزی نیست چه برسه به اینکه بخواهد چیزی را هم به وجود بیاورد و احتمال تصادفی به وجود آمدن جهان هستی، بنابر علم احتمال، صفر است
یا مدام به یک سری دانشمندان محدود و خاص استناد و اشاره میکنید، اما نمیگویند که چند درصد دانشمندان معروف و نامی جهان، خداباور بوده اند و هستند
سوال دوم:
چرا ملحدین و دین ناباوران، همش دم از کوروش و ایران باستان میزنن؟!
مردم ایران باستان دارای دین زرتشتی و غیره بوده اند و کوروش هم اهل پرستش معبود بوده است! حالا سوال اینجاست که این فرقه که دین را خرافه و ساخته ی فکر بشر میداند و به هیچ معبودی معتقد نیست، چطور شده که به شدت در ظاهر طرفدار آنان شده است؟!
میگویند: آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه، اما نمیگویند که همه ی عکس های منتسب به کوروش که حتی خودشون استفاده میکنند، یک وجب ریش دارد یا می گویند: اسلام خیلی قدیمی و برای عقب مانده هاست، اما نمی گویند که کوروش صدها سال قبل از پیامبر(ص) و بسیار قدیمی تر بوده است!!
آیا اهداف شومِ دیگری پشت پرده نهفته نیست
سوال سوم:
آیا آتئیستم همون پوچ گرایی نیست؟
وقتی به هیچی اعتقاد نداری و از پوچ و هیچ به وجود امده ای و بعد از مرگ هم هیچ و پوچ و نابود میشی، این همون پوچ گرایی است ولی با ظاهری زیبا و عوام فریبانه.
سوال چهارم:
اخلاق و انسانیت را چگونه تعریف میکنید؟!
شما مادی گرا و لذت طلب» هستید، اگر لذت با اخلاق تعارض پیدا کرد(که قطعا در خیلی از موارد متضاد هستند)، پس به ناچار یکی از این دو را انتخاب میکنید، در نتیجه باید دست از یکی از شعار های دروغتان بردارید!
البته چون شما "اخلاق" را لازمه زندگی اجتماعی میدانید، پس ارزش آن به مراتب پایین تر از لذت مادی است.
گرچه بارها با موضع گیری های تان بر سر مردم بی گناه بحرین و یمن و سوریه و فلسطین و. و ظلم ها و جنایات آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای سلطه طلب و استعمارگر، اثبات کرده اید که اندک بویی از انسانیت و شرافت نبرده اید. و فقط نام آن را دستاویزی برای جذب ساده لوحان به افکار پوک و پوچ تان قرار داده اید
سوال پنجم:
تعریف شما از علم چیه و چگونه اون رو حجت و مقدم بر عقل میدونید؟!
اولا اینکه بشر ابتدا عقل داشت و سپس به دنبال علم و دانش رفت و بعد هم اینکه علم باید با عقل اثبات شود نه صرف ادعا و لقلقه زبان کردن نام چند محقق
ثانیا اینکه اگه علم رو قبول دارید پس چرا جهان رو بدون قاعده و قانون و نامنظم میدونید؟!
کار علم پیدا کردن قوانین عالم هستی است و این همان معنای نظم، در برهان نظم است. یعنی جهان براساس قانون و قاعده و نظم و حساب، طراحی شده است نه رو هوا و توسط جناب هیچ
در ضمن: علم بر پایه ی مشاهدات و آزمایشات هست که به اون تجربه و استقرای ناقص» میگویند و بارها نقض شده است و حتی درخود علم یک اصل به نام بودن قطعی خطا در اندازه گیری موجود است. بنابراین درعین حال که برای زندگی معمولی مفیده، اما توانایی ایستادگی و مخالفت با عقل سلیم رو ندارد.
ما منتظر جواب های نداشته ملحدین و دقه هستیم و به امید نابودیِ کامل جهل و خود توهمی.


حبیب لوی نویسنده یهودی  در خصوص نقش رضاخان، در شکوفایی،‌ عظمت و آزادی اقلیت یهودی می‌نویسد:
بدون تردید جلوس رضاشاه کبیر بر تخت سلطنت ایران یکی از واقعیات تاریخی مهم این کشور به‌شمار می‌رود. سلطنت این پادشاه بزرگ، انقلاب عظیمی در بهبود وضع آزادی و آسایش یهودیان ایران پدید آورد و اگر گفته شود که زمان رضاشاه کبیر برای یهودیان ایران نظیر زمان کوروش کبیر و عصر فرزند او محمدرضا شاه، نظیر عصر داریوش اول گردید، راه اغراق نپیموده‌ایم. آزادی یهودیان ایران و اجرای اعلامیه بالفور که در زمان رضاشاه کبیر بود و اجتماع پراکندگان در عصر محمدرضا شاه، این دو نظر را تأیید و تقویت می‌کند. ملت ایران و خصوصاً یهودیان ایران، دِین بزرگی نسبت به این شاهنشاه عظیم‌الشأن دارند. در عصر فرخنده رضاشاه کبیر در اثر آزادی یهودیان و امنیت و آسایش کشور و توسعه بازرگانی، نه فقط عده‌ کثیری از مسلمانان ثروتمند گردیدند بلکه عده‌ای از یهودیان نیز متمکن شدند. پولدارها و حتی عده کثیری از طبقه متوسط از محله‌های یهود، خارج و در خیابان‌های جدیدالتأسیسِ تهران ساختمان‌ها [ایجاد] کرده، در آبادی شهر و آسایش خود افزوده، از طرف دیگر چون پایتخت رو به توسعه بود و مقررات بازرگانی حضور تجّار را در تهران اجباری کرد، جمعیت زیادی از یهودیان شهرستان‌ها خصوصاً کاشان و همدان متوجه تهران شدند و بدین ترتیب عدهٔ یهودیان پایتخت که در اواخر [دوران] ناصرالدین [شاه] به ٣هزار نفر می‌رسید، در اواخر سلطنت رضاشاه کبیر قریب ٢٠هزار نفر گردیدند.»
آمنون نتصر در خصوص ارتباط رضاخان با صهیونیست‌ها، می‌گوید:
در دوران احمدشاه [قاجار] تقریباً تمام رجال ی ایران از جمله سردار سپه، رضا پهلوی، از فعالیت‌های صهیونیستی در ایران با خبر بودند و حتی در پاره‌ای از جشن‌های صهیونیستی شرکت می‌جستند.»
بر اساس همین ارتباطات بود که یهودیان ایران برای ابراز علاقهٔ شدید خود به رضاخان، در زمان عروسی محمدرضا و فوزیه، لوحه‌ای جواهرنشان که از جنس طلا بود، تهیه و شعر زیر را بر آن حک کرده و به او تقدیم کردند:
تا که شهنشاه ما خسرو ایران بود
بخت جوان یار ماست کار به سامان بود
پور شهنشاه را دل ز صفا تابناک
چون کف رخشندهٔ موسی عمران بود
هر که بود در جهان پیرو دین کلیم
سجده بَرَد پیش شاه تا به تنش جان بود.
خدمات این پدر و پسر به صهیونیست‌ها به‌حدی بود که هم‌اکنون نیز در منابع یهودی، آن دوران را عصر طلایی» می‌نامند:
مسلماً دوران پهلوی را می‌توان برای یهودیان عصر طلایی» نامید چه از نظر اقتصادی و چه کسب آزادی و مساوات که این خود نعمتی بزرگ است
سازمان‌های یهودی و صهیونیستی در ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های ی، پاییز ١٣٨١، ص ۶٠ به‌نقل از: مقاله صدمین سالگرد صهیونیزم، چشم‌انداز [چاپ خارج از کشور]، شماره ۵۶، ١٩٩٧م


درباره رابطه ایزابل، ملکه کاستیل، و شوهرش فردیناند، شاه آراگون، با سران جامعه یهودی و نقش این اتحاد در تحولات پسین، که دارای پیامدهای جهانی و تمدنی جدی است، مدارک فراوانی در دست است.
ایزابل اول در سال ١۴۶٩ به همسری فردیناند درآمد و از سال ١۴٧۴ تا زمان مرگ حکمرانی سرزمین کاستیل (قشتاله) را به‌دست داشت. ایزابل و فردیناند در زمان ازدواج توان مالی برگزاری مراسمی باشکوه را نداشتند و این کار با ٢٠هزار سکهٔ طلایی که یک یهودی به آنان وام داد ممکن شد.
دربار ایزابل و فردیناند مأوای برجسته‌ترین و ثروتمندترین زرسالاران یهودی سدهٔ ١۵ بود؛ هم‌آنان بودند که طرح اشغال غرناطه را ریختند، به سرمایه‌گذاری هنگفت در آن دست زدند و سپس کریستف کلمب را به‌سوی قاره آمریکا گسیل داشتند و موجی نوین از غارت ماوراء بحار را بنیان نهادند.
دن آبراهام سنئور، حاخام کل یهودیان کاستیل، و دن اسحاق آبرابانل به‌عنوان پیمانکار دربار گردآوری مالیات کشور را متقبل شدند و بدین‌سان هزینه نبرد غرناطه را فراهم آوردند.” این دو شخصیت یهودی، نقشی تعیین‌کننده در این تحولات داشتند.
اسحاق آبرابانل مهم‌ترین اندیشه‌پرداز الیگارشی زرسالار یهودی در اواخر سدهٔ ١۵ و اوایل سدهٔ ١۶ است. او نه‌تنها سرمایه‌گذار و طراح اصلی تهاجم به غرناطه بود بلکه در ماجرای مهاجرت یهودیان از شبه‌جزیره ایبری نیز نقشی مهم و مرموز ایفا کرد و سپس به‌عنوان یک اندیشه‌پرداز ی برجسته موجی از آرمان‌های مسیحایی را در کالبد فرهنگ رنسانس ریخت.
خاندان آبرابانل به الیگارشی زرسالار یهودی اشبیلیه (سویل) تعلق دارد. یهودیان در دوران طلایی» تمدن اسلامی در اشبیلیه، از نیمهٔ دوم سدهٔ ١٠ در این شهر مستقر شدند. آنان به‌طور عمده به تجارت و طبابت اشتغال داشتند و صنعت و تجارت رنگرزی این ایالت در انحصار آنان درآمد. اشبیلیه از کانون‏‌های اصلی فرهنگی یهودیان به‏‌شمار می‌رفت.
در اشبیلیه از سدهٔ ١١ یک الیگارشی یهودی بسیار ثروتمند و متنفذ شکل گرفت. آنان برای اقامت خود در اشبیلیه اسطوره‌های باستانی» جعل کردند. الیگارشی اشبیلیه از شاخه‌های شاهزادگان داوودی» بود. آنان نیاکان خود را شاهزادگان و اشرافی می‌دانستند که پس از سقوط دولت یهود به شبه‌جزیره ایبری مهاجرت کردند. برای نام شهر نیز، ریشه‌ای یهودی جعل شد. ادعا می‌شد که اشبیلیه همان شهر دوردست و ناشناخته ترشیش مندرج در عهد عتیق است.
الیگارشی یهودی اشبیلیه در تصرف شهر به‌‏وسیله فردیناند سوم نقشی مؤثر داشت و در مراسم استقبال از او کلیدی به وی اهدا کرد که بر آن این جمله به زبان عبری نقش بسته بود: شاه شاهان راه می‌گشاید و شاه زمین وارد می‌شود.» این کلید، که در خزانهٔ اسقفی شهر سویل موجود است، گویای نقش موثر یهودیان در سقوط این شهر است؛ زرسالارانی که خود را نمایندگان شاه شاهان»، خدای اسرائیل، می‌شمردند.
همدستی الیگارشی یهودی اشبیلیه با حکمرانان کاستیل پیشتر آغاز شده بود. ١٢سال پیش از سقوط اشبیلیه یهودا آبرابانل در دستگاه فردیناند بود و در زمان اشغال قرطبه به‌عنوان حکمران این شهر منصوب شد. پس از سلطهٔ حکمرانان کاستیل بر اشبیلیه، یهودیان به ثروت‌های عظیم دست یافتند.
خاندان آبرابانل در دهه ١٣٩٠ به پرتغال مهاجرت کرد و یهودا آبرابانل، از تبار یهودا آبرابانل فوق‌الذکر، خزانه‌دار آلفونسوی پنجم، شاه پرتغال، شد. با مرگ او، اسحاق آبرابانل به‌عنوان جانشین پدر در این سمت جای گرفت. او در سال ١۴٨٠ وامی به مبلغ ١٢میلیون ریال اسپانیا برای آلفونسو فراهم آورد که یک دهم آن پرداختی خود او بود و مابقی را سایر زرسالاران یهودی تأمین کرده بودند.
در سال ١۴٨١ آلفونسو درگذشت و پسرش ژان دوم شاه پرتغال شد. اسحاق آبرابانل نیز در منصب پیشین تثبیت شد. ژان دوم به مبارزه با اقتدار اشرافیت برخاست. آنان شورشی برای ساقط کردن او سامان دادند. توطئه شکست خورد و اسحاق آبرابانل، که در آن شرکت داشت، به کاستیل گریخت. او در پرتغال غیاباً محکوم به مرگ شد.
در کاستیل، آبرابانل کارگزار مالی ایزابل شد و برای لشکرکشی و تسخیر غرناطه مبالغ هنگفتی به او وام داد. دایرةالمعارف یهود میزان سرمایه‌گذاری آبرابانل در لشکرکشی به غرناطه را ١/۵ میلیون سکه طلا ذکر کرده است. این یکی از وام‌های متعددی بود که آبرابانل برای ایزابل و فردیناند فراهم آورد.


جهان‌شمولیِ ارزش‌های لیبرالی سال‌های سال بین نظریه‌پردازان این مکتبِ ‌فکری مورد مناقشه بوده است. دانشمندان بسیاری هستند که جهان‌شمولیِ این اندیشه و نظریه را به نقد کشیده‌اند.
عده‌ای از طرفداران این مکتب اعتقاد دارند آزادی (به معنایی که خودشان تصور می‌کنند) مهم‌ترین هدف زندگی بشر است و ما (جامعه آمریکایی) بهترین جامعه‌ای هستیم که توانسته به آن دست یابد.
اعتقاد به برتر و بالاتر بودن از سایر انسان‌ها سبب نوعی نژادپرستی می‌شود که در نتیجه‌ی آن، آمریکایی‌ها گمان می‌کنند سایر ملت‌‌ها مستخدم آن‌ها هستند یا این‌که بربرهایی (وحشی‌هایی) هستند که باید آن‌ها را متمدن کرد!
افراد تأثیرگذار و قدرتمندی در ابتدای هزاره سوم ظهور کردند و گفتند ایالات‌متحده آمریکا هم فرصت و هم مسئولیت این را دارد که نظم نوین جهانی آمریکایی را بسازد. و این‌ها مانند طرفداران سابق امپراتوری اروپایی (که در دوران استعمار بودند) می‌گفتند که باید آمریکا، بر مردمِ تحت حکومتش ارزش‌هایی مانند نظم بین‌المللی، صلح و ثبات، ارتقای ارزش‌های جهان‌شمول لیبرالی و دموکراسی را عرضه کند!!
این رویکرد که توسط نظریه‌پردازان، جهان‌شمولی نامیده می‌شود سبب هزینه‌ی میلیاردها دلار توسط دولتمردان آمریکایی در راه گسترش و جهانی‌سازیِ ارزش‌های آمریکایی شده است.
این هزینه‌ها که بیشتر توسط کمپانی‌های یهودی تأمین می‌شود و در نهایت، بارِ آن بر دوش مردم آمریکا قرار می‌گیرد (که آن‌ها نیز از طریق مالیات پرداخت می‌کنند)، سبب ظهور منتقدان زیادی در داخل و خارج این کشور شده است.
البته باید دانست که جهانی کردنِ ارزش‌های آمریکایی تنها مربوط به کلماتِ زیبایی مانند دموکراسی و آزادی (به‌معنای لیبرالی آن) نمی‌باشد بلکه با این کار اهداف امپراتوری آمریکایی محقق می‌شود. گسترش سبک زندگی آمریکایی سبب مصرف بیشتر کالاهای آمریکایی در کشورهای هدف شده و از سوی دیگر اعتراضات به این نوع از استکبار را کم و (به‌تدریج) خاموش می‌کند.
فرهنگ‌های متفاوت در جوامع متفاوت هر یک با توجه به فرهنگ خودشان غذا می‌خورند،‌ لباس می‌پوشند و وسایل زندگی خود را تهیه می‌کنند، اما اگر فرهنگ زندگی آمریکایی در سایر کشورها گسترش یافت، آن وقت می‌شود نوشابه کوکاکولا، غذاهای مک دونالد و. را به این کشور صادر کرد.
از این منظر است که اَبَر شرکت‌های آمریکایی هیچ‌گاه از کمک کردن به طرح‌های جهانی‌سازی دریغ نمی‌ورزند!
از مهم‌ترین راهبردهای تئوریسین‌های آمریکایی در مسئله جهانی شدن، ساختارسازی و آماده‌کردن زمینه برای رشد تفکر لیبرالی در تمامی کشورهای جهان است.
برای مثال ایالات متحده آمریکا سعی دارد که برنامه‌های اقتصادی خود را از طریق صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی اعمال کند.
در این مورد می‌توان به نوشته یکی از دانشمندان علوم ی آمریکا اشاره کرد:
اجرای این رویکرد (توسعه به روش آمریکایی) به مقدار زیادی وابسته به کارشناسان غربی (مخصوصاً آن‌هایی که در بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بودند) بود. با انجام این روش، نقش معیارهای بومی در کشور (هدف) نادیده گرفته می‌شد و به مفهوم توسعه، رنگی استعماری می‌داد. در نهایت، رشد اقتصادی در برخی کشورها (برای مثال چین) هزینه زیادی را بر شهروندان و فرهنگ آن‌ها تحمیل کرد.»
به هر حال استعمار به دنبال رسیدن به راه‌هایی جدید در نگه‌داری از مستعمرات خود و راه‌هایی نو برای حفظ امپراتوری خود در جهان بود.
در این‌ باره می‌توان به صحبت‌های لیزا هریسون (که خود از دانشمندان لیبرال است) اشاره کرد. وی می‌گوید:
در نهایت، این‌که بگوییم به پایان عصر استعمار رسیده‌ایم بسیار دشوار است. اگر منظور پایان عصر لشکرکشی و غلبه داشتن بر مستعمرات باشد، بله، استعمار به آن‌صورت پایان یافته است، اما اگر تمامی انواع نفوذ را در کشورها در نظر بگیریم نمی‌توان گفت که عصر استعمار پایان یافته است. این بدین خاطر است که کشورهای استعمارگر منافع و نفوذ خود را بر کشورهای مستعمره سابق خودشان حفظ کرده‌اند.»
دیپلماسی عمومی مجموعه فعالیت‌هایی است که از سوی یک دولت، بازیگر منطقه‌ای یا بین‌المللی با هدف تاثیرگذاری بر افکار عمومی و به منظور ارتقای وجهه خارجی خود و یا جلب حمایت از آن برای تی خاص طراحی شده و با استفاده از تمام ابزارهای موجود و فن‌آوری روز به مرحله اجرا گذاشته می‌شود.
دیپلماسی عمومی حوزه‌ای جدا از فعالیت‌های ی، فرهنگی و یا اقتصادی نیست بلکه در راستای آن‌هاست و کشورها در تلاش‌اند در کنار روابط دیپلماتیک و رسمی خود، زمینه‌ی همراهیِ افکار عمومی خارجی با ت‌های داخلی خود را فراهم نمایند.
زیرا امروزه اغلب کشورها، نهادهای بین‌المللی و کمپانی‌های بزرگ می‌خواهند ضمن صحبت با دولت‌ها و طرف‌های رسمی خود، با ملت‌ها نیز رویِ سخنی داشته باشند و این روی سخن با ملت‌ها امروزه در بسیاری از موارد، اولویت‌دار و حتی مهم‌تر از صحبت با دولت‌ها و طرف‌های رسمی شده است، به‌گونه‌ای که آن‌ها از همه ابزارهای موجود و تأثیرگذار استفاده می‌کنند تا افکار عمومی و مخاطبان را با خود همراه نمایند.
رسانه‌ها‌ بازوی دیپلماسی عمومی کشورهاست. کشورها برای پیشبرد ت‌های خود از رسانه استفاده می‌کنند و این رسانه‌ها هستند که در جهت منافع کشورها و بازیگران صحنه بین‌الملل هر گزارش درست یا نادرستی را ارائه و با تشویش افکار عمومی علیه کشور یا موضوعی، فشارهای مختلفی را بر حریف یا حریفان خود وارد می‌نمایند، و یا با جلب افکار عمومی نسبت به ت‌های خود و همراه نمودن این افکار، به اهداف خود می‌رسند.
همراه کردن ذهن‌ ملت‌ها به جای استفاده از ابزار زور یا سلطه، قدرت نرم نامیده می‌شود که در مقابل قدرت سخت قرار دارد. جوزف نای نظریه‌پرداز این حوزه، در تبیین قدرت (نرم و سخت) می‌گوید:
قدرت، توانایی این است که دیگران کاری را انجام دهند که شما خواستار آن هستید و شما می‌توانید به سه روش بر دیگران قدرت داشته باشید:
می‌توانید کار خود را با تهدید و اجبار انجام دهید = چماق!
می‌توانید آن را با پرداخت جایزه انجام دهید‌ = هویج!
یا می‌توانید کاری کنید که دیگران آنچه شما می‌خواهید را انجام دهند.
این توانایی که کاری کنید دیگران بدون پرداخت یا اجبار کاری را انجام دهند که شما می‌خواهید و چیزی را بخواهند که شما می‌خواهید را من (جوزف نای) قدرت نرم» می‌نامم!
ایالات‌متحده که خود را امپراتور جهان می‌پندارد نیز به فکر این است که بدون هزینه» ملت‌های مختلف جهان را زیر پرچم لیبرال دموکراسی جمع کند و از این طریق امپراتوری خود را کامل کند.


پادکست جدید پاک» از محمدرضا امیری» و Twenty One Pilots» به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شد.

• • • • • •
قطعه جدید: پاک
محمدرضا امیری - Twenty One Pilots
تنظیم: گروه هالی سانگ
تاریخ انتشار: ۱ بهمن ماه ۱۳۹۸
New Piece: Clean
Mohammad Reza Amiri - Twenty one Pilots
Producer by: HolySongteam
Release date: 21 January 2020

دریافت


حبیب‌الله القانیان ملقّب به حاج‌حبیب در سال ١٢٩١ش در محله عودلاجان تهران، در خانواده‌ای یهودی چشم به جهان گشود. پدرش حاج بابایی، در دکانی در محله عودلاجان خیاط بود و مادرش از خانواده سرشناس القانیان.
حاج‌حبیب پس از پایان مدرسه آلیانس با سِمَت مدیریت هتلی که دایی‌اش حاج عزیز القانیان در خیابان فردوسی داشت، کار خود را شروع کرد و پس از چندی ادارهٔ امور مغازه انصاف در خیابان لاله‌زار را که متعلق به یکی دیگر از اقوامش بود، بر عهده گرفت.
در سال ١٣١۶ش، تجارتخانه‌ای را در سرای حاج اسماعیل بازار، با شراکت برادرانش تاسیس کرد و اقدام به واردات ساعت، پارچه، رادیو، ماشین خیاطی، چینی‌آلات و کالاهای دیگر از اروپا و آمریکا کرد و در سال ١٣٢٨، با دختر یکی دیگر از دایی‌های خود، حاج میرزا آقا القانیان به نام نیکخواه (ماه سلطان) پیوند شویی بست. حاصل این ازدواج، سه پسر به نام‌های کارمل، سینا و فریدون و یک دختر به نام مهناز بود.
خانواده القانیان شامل هفت برادر به نام‌های نجات‌الله، عطاءالله، صیون، حبیب‌الله، داود، جان و نصرالله بودند. ستاره اقبال برادران القانیان، پس از جنگ جهانی دوم طلوع کرد. هنگامی که آنان با خرید مازاد لباس‌های ارتش متفقین و فروش آن، به ثروتی انبوه دست یافتند.
در همان سال‌ها، صیون سفری به آمریکا داشت و همین آغاز تحول تجارت القانیان بود. او که در این سفر، صنعت پلاستیک را کشف کرده بود، برادرانش را متقاعد کرد که برای تولید پلاستیک در ایران، کارخانه‌ای احداث کنند.
حبیب‌الله القانیان به‌عنوان پیشگام تولید پلاستیک در ایران شناخته می‌شود. وی مبادرت به تاسیس کارخانجات و شرکت‌های صنعتی کرد.
در سال ١٣٣٧ شرکت پلاستیک‌سازی پلاسکو را در تهران تاسیس کرد، سپس کارخانجات تولیدی لوازم‌خانگی جنرال استیل را ایجاد کرد و نیز صنایع پروفیل آلومینیوم را راه‌اندازی کرد، متعاقباً کارخانجات پلاستیک شمال و لوله شمال، یخچال جنرال الکتریک، صندلی‌سازی و تولید تخت سفری، همچنین شرکت صنعتی روغن نباتی و صابون، شرکت صنایع پارس و آمریکا، شرکت پوست، پشم و پنبه را راه‌اندازی کرد.
از دیگر فعالیت‌های تجاری القانیان، شرکت در امر ساختمان‌سازی بود. ساختمان پلاسکو به‌عنوان اولین بنای بلند تجاری طی سال‌های ١٣٢٩ تا ١٣۴١ توسط مهندسان اسرائیلی طراحی و ساخته شد. ساختمان آلومینیوم، سومین بنای بلند تجاری در تهران نیز در خیابان شاه (جمهوری) بنا شد.
ظهور این بناها، با فروشگاه‌ها و رستوران‌های پر زرق و برق، آغاز دورانی جدید در مدرنیته ایرانی بود. نماد دوران تجمّل و گذار از دوران سنت به مدرنیته.
ساختمان پلاسکو» یک نماد بود، نماد آغاز دوران زرق و برق! القانیان بعد از سال ١٣۵٠، برج‌های آلومینیوم و پلاسکو را به هژبر یزدانی واگذار کرد.
حبیب‌الله القانیان علاوه بر کارهای برج‌سازی، چندین پاساژ و ساختمان تجاری را هم در تهران بنا کرد. همچنین با شراکت برادرانش در اسرائیل در امر برج‌سازی سرمایه‌گذاری کرد، در سال ١٣۴٨ ساختمانی تجاری در ٢٣ طبقه با نام شیمشون را به اتمام رساند.
نکته‌ای که ما را به شناخت بهتر شخصیت القانیان می‌رساند نحوه‌ی رسیدن او به ریاست انجمن کلیمیان تهران است.
در اوایل دهه ١٣۴٠، مراد اریه رهبر جامعه کلیمیان ایران و نماینده مجلس، با دخالت آشکار سفارت اسرائیل و حمایت دربار پهلوی، از کرسی مجلس کنار گذاشته و مجبور به کناره‌گیری از سِمَت خود به‌عنوان رهبر کلیمیان ایران شد. تا آن زمان اریه اجازه دخالت اسرائیل در امور داخلی یهودیان ایران را نمی‌داد.
در انتخابات مجلس بیست و یکم، جمشید کشفی به‌جای مراد اریه به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و پس از کناره‌گیری اریه از ریاست انجمن کلیمیان، با تجدید انتخابات در سال ١٣۴١، حاج‌حبیب به عضویت انجمن انتخاب شد و برای سال‌های طولانی به ریاست انجمن کلیمیان تکیه زد.
اعضای منتخب در اولین نشست وی را به سِمَت رئیس هیات‌مدیره انتخاب کردند و او طی ١٨ سال در مقام ریاست انجمن کلیمیان تهران قرار گرفت. یهودیان از سال‌های زعامت القانیان در جامعه کلیمیان، به عنوان دورانی طلایی» یاد می‌کنند.
تا پیش از سال ١٣۴٠، هیچ یهودی وارد اتاق بازرگانی» و اتاق صنایع» ایران نشده بود. در انتخابات سال ١٣٣٩، هیچ‌یک از یهودیان صاحب کارت بازرگانی را تا آن موقع به عضویت اتاق بازرگانی نمی‌پذیرفتند.
در آن سال القانیان ١٧٠٠ کارت بازرگانی، از ٣٢۶٠ کارت موجود در تهران را قبل از تجدید انتخابات اتاق بازرگانی خریداری کرده و با در دست داشتن این تعداد کارت بازرگانی‌ در روز تجدید انتخابات و زیر نظارت خود، نفر هفتم از بین ١۵ نفر عضو اتاق بازرگانی گردیده و روانه اتاق بازرگانی شد تا حافظ منافع بازرگانان، شرکت‌ها و کارخانه‌داران یهودی باشد.
حبیب‌الله القانیان با مئیر عزری نماینده اسرائیل در ایران ارتباط بسیار نزدیکی داشت و از پشتیبانی او برخوردار بوده، تمامی امور را با اجازه او به انجام می‌رساند.
حدود دو هفته پیش از پیروزی انقلاب اسلامی القانیان جهت شرکت در جلسه‌ای بازرگانی از آمریکا به ایران آمد و در روز ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ توسط نیروهای انقلابی دستگیر شد.
صادق خلخالی وی را در ١٩ اردیبهشت ۱۳۵۸ در زندان قصر محاکمه و حکم اعدام وی در بامداد ۲۰ اردیبهشت اجرا گردید.
مهم‌ترین جرایم حبیب‌الله القانیان در دادگاه انقلاب عبارتند از:
جاسوسی به‌نفع دولت غاصب و صهیونیستی اسرائیل، چپاول سرمایه‌های کشور و کمک به بقا و پایداری رژیم صهیونیستی، معاونت در کشتار بی‌رحمانه ملت مظلوم فلسطین، فراماسون و عضو لژهای همایون و سینا، خرید خانه قوام السلطنه و اهدای آن به سفارت اسرائیل، محاربه با خدا و رسول خدا و مردم مسلمان و مستضعف ایران.
حبیب‌الله القانیان همیشه می‌گفت سرزمینی که در آن زندگی می‌کنم، برایم اهمیتی ندارد. من ایران را برای خدمت به اسرائیل می‌خواهم. وی در سخنرانی سالانه ١٣۴٩ خود در انجمن خیریه یهود خطاب به مستمعین گفت: اسرائیل امروز به کمک فرزندان خود احتیاج دارد و ما همه موظف هستیم خود و سرزمینی را که در آن زندگی می‌کنیم، در خدمت اسرائیل نوپا به کار بگیریم…»
از آنجایی که حبیب‌الله القانیان رئیس انجمن کلیمیان ایران، مؤسس صندوق ملی و کمیته فرهنگی کلیمیان و… بود، دستگیری و مرگ وی بازتاب وسیعی در اسرائیل و آمریکا داشت و حاخام‌های یهود» در برابر آن موضع گرفتند. به فاصلهٔ یک روز پس از اعدام القانیان، پیش‌نویس نخستین قطعنامهٔ حقوق‌بشری علیه جمهوری اسلامی در مجلس نمایندگان آمریکا تهیه گردید.
شرلی القانیان، برادرزاده حبیب القانیان، در مصاحبه‌ای سرگذشت برادران القانیان را چنین توضیح می‌دهد:
جان القانیان» که در نیویورک زندگی کرد و همان‌جا درگذشت.
داود القانیان» (پدر شرلی) در تهران زندگی می‌کرد و بعد از انقلاب به لندن نقل مکان کرد و همان‌جا درگذشت.
نورالله القانیان» که در نیویورک زندگی کرد و همان‌جا درگذشت.
حبیب القانیان» که در ایران زندگی می‌کرد و کمی بعد از انقلاب اعدام شد.
نجات‌الله القانیان» که در تهران زندگی می‌کرد و بعد از انقلاب به لس‌آنجلس نقل مکان کرد و همان‌جا درگذشت.
صیون القانیان» که در تهران زندگی می‌کرد و بعد از انقلاب به لس‌آنجلس نقل مکان کرد و اکنون در همان شهر زندگی می‌کند.
عطاءالله القانیان» که در تهران زندگی می‌کرد و بعد از انقلاب به لس‌آنجلس نقل مکان کرد و اکنون در همان شهر زندگی می‌کند.


یادداشت محمدرضا امیری در مجله دین و جامعه:

ون امروزه در جُنگ های شادی، در پارک ها، مجالس خانگی مولودی خوانی حضور فعال دارند و از مجریان بی مزه شو ها و برنامه های طنز تقلید میکنند و البته در این بین برخی نیز به لیدری در ورزشگاه ها روی آورده اند.

حضور ت در بدنه جامعه کمیت زیادی بیاد کرده اما کیفیتش به شدت دچار تقلیل شده است و امروزه توده عموم جامعه ما احساس نیاز به ت را در خود حس نمیکند.

توده ت دچار بی هویتی عمیقی شده و تبلیغاتشان برای جذب افراد به دین نیز نتیجه عکس میدهد ون بیلیارد باز، بوقچی، پیانو زن، و کسانی که به در و دیوار میزنند تا عده ای نوجوان را بخندانند که بخش عمده ای از همین نوجوان ها زمانی که به سن تمییز رسیده و درست و غلط را از هم تشخیص دهند پشیزی برای آن بی نوایی که خود را به در و دیوار میزد تا آنها را سرگرم کند قائل نمیشود.

این گونه هم توجیه میکنند که حضورشان سبب جذب افراد به سمت ون میشوند اما حقیقتاً چند درصد از جوانانی که امروزه در جامعه ما با دین میانه ای ندارند با این کارها جذب شده اند و چند درصد این رفتار ون در فضای مجازی را به باد سخره میگیرند؟ آیا همین ونی که به این کارها تن داده اند اگر میتوانستند در مجامع آکادمیک باشند باز هم آنجا را رها کرده و در ورزشگاه ها بوقچی میشند؟ حال بگذریم که تحلیل رفتاری این اعمال از سوی این افراد نیازمند بحثی مفصل است

در پایان به شعری از علی صالحی بسنده میکنیم و این رنج نامه را همینجا به اتمام میرسانیم:
قرار بود یکی از میان شما
برای کودکانِ بی خوابِ این خیابان
فانوسِ روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد.
قرار بود یکی از میانِ شما
برای آخرین کارتُن‌ خوابِ این جهان
گوشه‌ ی لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد.
قرار بود یکی از میانِ شما
بالای گنبدِ خضرا برود،
برود برای ستارگانِ این شبِ خسته دعا کند.
پس چه شد چراغِ آن همه قرار وُ
عطرِ آن همه نان وُ
خوابِ آن همه لحاف؟
من به مردم خواهم گفت
زورم به این همه تزویرِ مکرر نمی‌ رسد.
حالا سال ‌هاست
که شناسنامه‌ های ما را موش خورده است
فرهاد مُرده است
و جمعه
نامِ مستعارِ همه‌ی هفته ‌های ماست.


پادکست جدید پرواز» از محمدرضا امیری» و Twenty One Pilots» به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شد
• • • • • •
قطعه جدید: پرواز
محمدرضا امیری - Twenty One Pilots
تنظیم: گروه هالی سانگ
تاریخ انتشار: ۴ بهمن ماه ۱۳۹۸
New Piece: Flight
Mohammad Reza Amiri - Twenty one Pilots
Producer by: HolySongteam
Release date: 25 January 2020

Download



وینستون چرچیل تمداری انگلیسی است که نه تنها یکی از پیروان ماکیاولی بلکه به سبب ت‌ورزی استعماری کم‌نظیرش به یکی از میراث‌داران ماکیاولیسم مدرن بدل گشت. چرچیل دولتمردی است که با عدم پای‌بندی به مفاد عهدنامه ایران و انگلیس، به خاک هم پیمان خود حمله کرد و همه‌ی تعهدات ی و حقوقی بریتانیا در برابر ایران روی هوا رفت! او صدراعظمی بود که آخرین پیوندهای صداقت و ت را در جنگ جهانی دوم از هم گسست و هنوز هم همین ت بر سپهر غرب حکمرانی می‌کند.
وینستون چرچیل در میان بانکداران ثروتمند اروپایی بزرگ شد. پدرش لرد راندولف چرچیل از کارگزاران اصلی خاندان روچیلد و مادرش لیدی راندولف چرچیل دختر یکی از میلیونرهای آمریکایی بود. به همین خاطر او سر از خانه سِر ارنست کاسل از اشراف نامدار یهودی و صمیمی‌ترین دوست ادوارد هفتم پادشاه انگلستان درآورد و علیرغم میل پدرش هرگز وارد کارهای تجاری نشد، اما توانست به کمک اشرافیت یهودی روچیلدها بعدها به عنوان نامدارترین دولتمرد انگلیسی قرن بیستم شناخته شود.
وینستون چرچیل در سال ١٨٩٣ وارد ارتش بریتانیا شد. سال ١٨٩٩ برای جنگ با بوئرها به آفریقای جنوبی رفت. قوای انگلستان در این جنگ دچار شکست‌های پی در پی شده و تلفات بسیاری داده بودند. در همین اوضاع چرچیل که به اسارت بوئرها درآمده بود، توانست فرار کند. فرار او در آن شرایط بازتاب گسترده‌ای یافت. او از این موقعیت استفاده کرد و با شرکت در انتخابات سال ١٩٠٠ از طرف حزب محافظه‌کار وارد پارلمان شد، اما سال ١٩٠۴ به حزب محافظه‌کار پشت کرد، به لیبرال‌ها پیوست و چندی بعد وزیر مستعمرات شد. او طی دوران وزارت بر مستعمرات به اورشلیم سفر کرد و مقدمات ایجاد کانون ملی یهود در فلسطین را فراهم کرد.
روش ی چرچیل در مستعمرات بریتانیایی، خصوصاً چگونگی بازی با ایران» یکی از مصادیق عینی علوم ی مدرن است که جوهری ماکیاولیستی دارد و امروز نیز سنت تفکر ی انگلیس بر آن استوار است. با آغاز جنگ جهانی دوم، ایران اعلام بی‌طرفی کرد. انگلستان نیز بر بی‌طرفی ایران صحه گذاشت و چرچیل رسماً اعلام نمود تا زمانی که منافع ما تأمین می‌شود بی‌طرفی ایران برای‌مان مفید است، اما بعد از حمله متفقین به ایران چرچیل با توسل به اصول منافع ملی بریتانیا»، از حمله ارتش انگلیس دفاع کرد و پیمان‌شکنی خود را این‌چنین توجیه کرد:
اگرچه ما با ایرانی‌ها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کاری می‌کردیم، ولی این معیارها در مقیاس‌های کوچک درست است. من نمی‌توانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان این‌که این کار ضداخلاق است چشم بپوشیم و بگویم که ما با یک کشور دیگر پیمان بسته‌ایم و نقض پیمان برخلاف اصول انسانیت است! این حرف‌ها مثل تمسک به انسانیت اساساً در مقیاس‌های کلی و در شعاع‌های خیلی وسیع درست نیست.»
دو حادثه‌ی مهم در سال های ١٣٣٠ و ١٣٣١ رخ داد که موضع بریتانیا و ایالات متحده آمریکا در قبال جنبش ملّی شدن صنعت نفت در ایران را دگرگون کرد.
در آبان ١٣٣٠ حزب محافظه‌کار به رهبری وینستون چرچپل در انگلیس به قدرت رسید و ١۴ ماه بعد در دی ١٣٣١ حزب جمهوری‌خواه آمریکا به رهبری ژنرال آیزنهاور در انتخابات پیروز شد و دولت حزب دمکرات به رهبری ترومن کنار رفت.
چرچیل همان کسی است که قبلاً در مقام وزیر جنگ بریتانیا فرمان کودتای ٣ اسفند ١٢٩٩ را به ژنرال آیرونساید فرمانده قشون انگلیس در شمال ایران صادر کرده بود.
او یک چهره‌ی افراطی بود که به کانون‌های دسیسه‌گر_مالی وابستگی عمیق داشت. آیزنهاور نیز به همین کانون‌ها وابستگی داشت و دولت او به کابینه ١٧ میلیونر» مشهور بود.
از این زمان طرح سرکوب جنبش ملّی و ساقط کردن دولت مصدق به‌طور جدّی مطرح شد. این طرح ابتدا به‌وسیله‌ی چرچیل تصویب شد و با تمهیداتی حمایت دولت آمریکا نیز جلب شد.
سالیان سال کودتای ٢٨ مرداد به‌عنوان کودتای آمریکایی شهرت داشت ولی امروزه اسناد کاملاً مسجل می‌کند که این طرح بیش‌تر صهیونیستی - انگلیسی بود تا آمریکایی.
سرویس اطلاعاتی انگلیس با بزرگ‌نمایی خطر کمونیسم و انجام تحریکات و آشوب‌های پنهانی، مثلاً در ماجرای سفر اول هریمن به ایران در ٢٣ تیر ١٣٣٠، توانست به‌تدریج آمریکایی‌ها را با خود هم‌عقیده کند.
عامل مهم دیگری که در این حوادث نقش فعال داشت، شبکه مخفی صهیونیستی در ایران است که متأسفانه تاکنون مورد توجه جدّی مورخین ایرانی قرار نگرفته است.
این کانون در سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا از نفوذ فراوان برخوردار بود و به نظر من در آشوبگری‌های آن زمان نقش عمده داشت.
چرچیل در سه مقطع مهم تاریخ ایران مؤثر بود:
در زمان خرید سهام دارسی برای دولت انگلیس چرچیل وزیر دریاداری بود و با حمایت صهیونیست‌هایی چون سر مار ساموئل (رئیس کمپانی شل) این امتیاز را خرید.
در ماجرای کودتای ١٢٩٩ چرچیل وزیر جنگ بود و با حمایت شبکه‌ی صهیونیستی دولت لوید جرج و لرد ریدینگ یهودی (نایب‌السلطنه هند) کودتا را به فرجام رسانید و سپس دیکتاتوری پهلوی را در ایران مستقر کرد.
بار سوّم در سال ١٣٣٢ است که چرچیل باز در پیوند با شبکه‌ی قدرتمند صهیونیستی دنیای غرب، طرح مداخله و کودتا در ایران را انجام داد.
منابع انگلیسی می‌نویسند که وینستون چرچیل مادری آمریکایی به نام جنی جرامی (Jennie Jerome) داشت که با فردی به نام لرد راندولف هنری اسپنسر چرچیل» ازدواج کرده بود، ولی ادوارد هفتم و بعضی از افراد خانواده روچیلد نیز با او روابط نامشروع داشتند!
به همین جهت، وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل» دائماً با ادوارد هفتم» بر سر همین موضوع جر و بحث داشت، ولی در اواخر عمر رابطه‌ی خوبی با هم داشتند.
این منابع چرچیل» را حاصل رابطه‌ی نامشروع روچیلدها چرچیل می‌دانند.
منبع: سیدهاشم میرلوحی، یوسرائیل و صهیوناکراسی، قم: دفتر نشر معارف.


بر اساس تحقیقات دانشگاه کنتاکی آتئیست ها در بین مردم بی ارزش هستند زیرا مردم آتئیست ها را نماینده فساد و اعمال بی شرمانه میدانند جالب اینجاست که خود آتئیست ها  هم اعتراف کردند که بیخدایی نماد فساد و بی بند و باری است 
American participants intuitively judged a wide variety of immoral acts (e.g., serial murder, consensual incest, necrobestiality, cannibalism) as representative of atheists, but not of eleven other religious, ethnic, and cultural groups. Even atheist participants judged immoral acts as more representative of atheists than of other groups. These findings demonstrate a prevalent intuition that belief in God serves a necessary function in inhibiting immoral conduct 
شرکت کنندگان آمریکایی موارد غیر اخلاقی زیادی چون قتل های زنجیره ای، ی با محارم، آدم خواری و. را به آتئیست ها نسبت دادند درحالیکه هیچکدام از  گروه های دینی دیگر را به عنوان یک گروه "بی اخلاق" انتخاب نکردند. بسیار جالب است که حتی خود آتئیست ها هم  خودشان را نماد بی اخلاقی و فساد میدانستند.
این تحقیقات نشان داده است که باور به خدا یک امر ضروری برای دوری از فساد و اعمال زشت است 
منبع این تحقیقات در ژورنال پلاس:
http://journals.plos.org/plosone/article?id=10.1371/journal.pone.0092302
منبع خبر در مرکز ملی اطلاعات زیست فناوری آمریکا: https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/24717972


عزت‌الله فولادوند در سال‌های ١٣۵٩ و ١٣۶٣ چهار کتاب از هانا آرنت، جرج اورول و گراهام گرین، سه عضو رسمی CIA و MI6 منتشر ساخت. همراه با ترجمه دو کتاب آرنت او به سراغ رمان کاتالونیا» نوشتهٔ جرج اورول رفت. گرچه از نخستین روزهای پس از انقلاب اسلامی ابتدا مترجمان بهایی مانند ژیلا سازگار» برای ترجمهٔ فارسی کتاب‌های کاتالونیا، قلعه حیوانات و 1984 پیش‌قدم شدند. چه کسی در میان اهل قلم ماجرای جاسوسی جرج اورول برای اینتلیجنس سرویس انگستان و سفارشی بودن» آثارش را نمی‌دانست؟! حکایت رسوایی امنیتی او از دو دهه‌ی گذشته حتی خوانندگان عادی رمان‌هایش را در جهان به هیجان می‌آورد.
بر پایهٔ سند سرّی شماره 1110/359/PR110/5 به‌تاریخ ٢١ مارس ١٩۵٠ که توسط مؤسسه تحقیقات امنیتی رند (وابسته به پنتاگون) در واشنگتن انتشار عمومی یافت، جرج اورول جاسوس اینتلیجنس سرویس و عضو ارشد دپارتمان پژوهش‌های اطلاعاتی (IRD) این سازمان بوده است. این سند با طبقه‌بندی فوق سرّی» در آرشیو سرویس MI6 بایگانی شد و گزارشی از پیشرفت یک عملیات جاسوسی آکادمیک با اسم رمز عملیات ارشاد واقعی در سراسر جهان» بود که سال ١٩۴٨ کلید خورد تا به شبکه‌سازی از هنرمندان، روشنفکران، رهبران مذهبی، سران اتحادیه‌های صنفی، متفکران و رومه‌نگاران بپردازد و پای آنان را به عرصهٔ جنگ جاسوسان (تعبیر سرویس انگلستان از جنگ سرد) بکشاند. جرج اورول و مدیران آژانس BBC از نخستین کارگزاران این پروژهٔ پیچیده و چندجانبه به شمار می‌رفتند. اورول امتیاز آثارش را به دپارتمان پژوهش‌های اطلاعاتی (IRD) فروخت، MI6 به‌سرعت آن‌ها را توسط مترجمان خود به ١٨ زبان دنیا ترجمه کرد و سپس CIA امتیاز نسخهٔ سینمایی دو کتاب او را خرید.
گفته‌اند ذهن جرج اورول در سه کتاب کاتالونیا»، قلعه حیوانات» و ١٩٨۴» مجسّم است. او در این رمان‌ها از زاویهٔ دید یک شخصیت آزادی‌خواه» به رژیم‌های ضدلیبرال می‌تاخت و با پیروی از باطن تفکر سرمایه‌داری، هرگونه انقلابی‌گری را محکوم به شکست می‌دانست و نتیجهٔ هر شکل از آرمان‌خواهی و آرمانشهرگرایی» را نیز رفتن به سوی توتالیتاریسم و ظهور حکومت وحشتِ مطلق» می‌نامید. این استراتژی تبلیغاتی را همهٔ جاسوسان آکادمیک غرب دنبال می‌کردند. از این‌رو در تبلیغات رسانه‌های غربی، اغلب آثار آنان جزء لیستی است به نام ١٠٠١ کتابی که قبل از مردن حتماً باید خواند» یا همان 1001 Books You Must Read Before You Die” چون این کتاب‌ها منطبق با دستورالعمل عملیات ارشاد واقعی» در MI6 پیام لیبرال سرمایه‌داری» را در جهان اشاعه می‌دادند. حتی برخی رسانه‌های مدعی اصول‌گرایی نیز در ایران آنان را به‌عنوان آثار برتر برای مخاطبان خود تبلیغ می‌کنند!!
جرج_اورول نسخهٔ ادبی و پیشرو فلسفهٔ هانا آرنت یهودی است. برای همین، عزت‌الله فولادوند در خرداد ١٣۶١ دو کتابِ انقلاب» از آرنت و کاتالونیا» از اورول را همزمان با یکدیگر توسط انتشارات خوارزمی به بازار کتاب فرستاد و پیش‌گفتاری ٢١صفحه‌ای در ستایشِ زندگی و حرفهٔ این جاسوس انگلیسی نوشت! فولادوند کتاب کاتالونیا را دادخواستی علیه دروغ‌پردازان و شیّادانی می‌داند که رویای آرمانشهر» را در سر مردم می‌پرورانند و از این‌که تلاش‌های اورول برای بازگو کردن داستان راستین عصر ما» به بار نشست و توانست میلیون‌ها خواننده را از رویای خوش آرمان‌شهرها بیرون آورد» ابراز شادمانی می‌کند.
در این رویکرد ادبی هر کس لیبرال نیست و آرمانی دارد، فاشیست است؛ پس باید مردم را از سرشت سیاه او ترساند. از این رو، تیرماه ١٣٨٨ و هنگام اوج پروژهٔ کودتای سبز، سایت شهرزاد نیوز (وابسته به سرویس اطلاعات و امنیت هلند) از ایرانیان خواست تا هشدارهای اورول را در رمان‌هایش علیه جوامع توتالیتر جدی بگیرند!
رمان‌های این نویسنده انگلیسی در سال‌های گذشته بارها توسط مترجمان سکولاری مانند ژیلا سازگار، صالح حسینی، غلامحسین سالمی، منصور اقتداری، علی پیرنیا، علی‌اصغر افرجی، مهنوش جواهری، مهدی بهره‌مند، پژمان کوشش، حوریا موسایی، اکبر تبریزی و گلرخ سعیدنیا به فارسی برگردانده شد. ناشرانی مانند انتشارات نیلوفر، نشر جامی، نشر حکایتی دیگر، نشر یاران، نشر یاد عارف، نشر فرهنگ ماهرخ و… از مبلّغان آثار جرج_اورول در ایران بوده‌اند. پس از سال ١٣٨۴، این ناشران به نحوی هدفمند ١٣ ترجمهٔ مختلف را فقط از کتاب قلعه حیوانات (مزرعه حیوانات) روانهٔ بازار کتاب کردند؛ رُمانی که دیگر خیلی‌ها می‌دانند به سفارش سرویس جاسوسی MI6 در دنیا پخش می‌شود، اما هر بار نشریهٔ کتاب هفته و خبرگزاری کتاب ایران (ارگان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) انتشار کتاب‌های قلعه حیوانات و 1984 را در نقاط مختلف جهان با آب و تاب گزارش می‌کنند!


یادداشت محمدرضا امیری در مجله دین و جامعه:

ون امروزه در جُنگ های شادی، در پارک ها، مجالس خانگی مولودی خوانی حضور فعال دارند و از مجریان بی مزه شو ها و برنامه های طنز تقلید میکنند و البته در این بین برخی نیز به لیدری در ورزشگاه ها روی آورده اند.

حضور ت در بدنه جامعه کمیت زیادی پیدا کرده اما کیفیتش به شدت دچار تقلیل شده است و امروزه توده عموم جامعه ما احساس نیاز به ت را در خود حس نمیکند.

توده ت دچار بی هویتی عمیقی شده و تبلیغاتشان برای جذب افراد به دین نیز نتیجه عکس میدهد ون بیلیارد باز، بوقچی، پیانو زن، و کسانی که به در و دیوار میزنند تا عده ای نوجوان را بخندانند که بخش عمده ای از همین نوجوان ها زمانی که به سن تمییز رسیده و درست و غلط را از هم تشخیص دهند پشیزی برای آن بی نوایی که خود را به در و دیوار میزد تا آنها را سرگرم کند قائل نمیشود.

این گونه هم توجیه میکنند که حضورشان سبب جذب افراد به سمت ون میشوند اما حقیقتاً چند درصد از جوانانی که امروزه در جامعه ما با دین میانه ای ندارند با این کارها جذب شده اند و چند درصد این رفتار ون در فضای مجازی را به باد سخره میگیرند؟ آیا همین ونی که به این کارها تن داده اند اگر میتوانستند در مجامع آکادمیک باشند باز هم آنجا را رها کرده و در ورزشگاه ها بوقچی میشدند؟ حال بگذریم که تحلیل رفتاری این اعمال از سوی این افراد نیازمند بحثی مفصل است

در پایان به شعری از علی صالحی بسنده میکنیم و این رنج نامه را همینجا به اتمام میرسانیم:
قرار بود یکی از میان شما
برای کودکانِ بی خوابِ این خیابان
فانوسِ روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد.
قرار بود یکی از میانِ شما
برای آخرین کارتُن‌ خوابِ این جهان
گوشه‌ ی لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد.
قرار بود یکی از میانِ شما
بالای گنبدِ خضرا برود،
برود برای ستارگانِ این شبِ خسته دعا کند.
پس چه شد چراغِ آن همه قرار وُ
عطرِ آن همه نان وُ
خوابِ آن همه لحاف؟
من به مردم خواهم گفت
زورم به این همه تزویرِ مکرر نمی‌ رسد.
حالا سال ‌هاست
که شناسنامه‌ های ما را موش خورده است
فرهاد مُرده است
و جمعه
نامِ مستعارِ همه‌ی هفته ‌های ماست.


شهادت بی بی دو عالم فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها همچون شهادت پدرشان در غربت و مظلومیت نقل می‌شود و این حقیقت تلخی است که بر مظلومیت حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها افزوده است.
از آنجا که برخی تصورات ما نسبت به شهادت آن بانوی بزرگوار از نظر عقلانی غیر قابل باور است موجب گردیده است که وهابیت سعی در کتمان شهادت آن بانوی بزرگ اسلام کرده و از اساس این مصیبت بزرگ را زیر سؤال ببرند!
با تأسف باید گفت که برخی از شیعیان کم اطلاع نیز با گرفتن ژست روشنفکری شهادت آن حضرت را مورد تردید قرار داده و بعضاً از واژه‌هایی مانند رحلت، ارتحال، وفات و… استفاده می‌کنند که در عُرفِ عامِ فارسی‌زبانان از این واژه‌ها مردن به مرگ طبیعی برداشت می‌شود!
اما واقعیت چیست؟
بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) تمام تلاش مزدوران یهودی که در لباس اسلام در میان مسلمین نفوذ کرده بودند، بر این معطوف شده بود که با ایجاد جنگ داخلی و کاهش توان نظامی زمینه را برای هجوم متحد بزرگ قوم بنی‌اسرائیل (امپراطوری روم) فراهم کنند.
در این میان تلاش می‌کردند تا امیرالمؤمنین (ع) را به هر عنوانی که شده وادار به کشیدن شمشیر کنند. لذا با انجام اقدامات کثیفی همچون تعیین خلیفه به‌صورت خودسرانه، غصب فدک و… سعی بر برانگیختن خشم امام (ع) و ایجاد جنگ داخلی داشتند.
اما آن زمان که متانت و وقار امام (ع) را دیدند بر آن شدند تا از طریق تحریک غیرت ایشان و جسارت به همسر بزرگوارشان فتنه داخلی ایجاد و جنگ مسلحانه به‌راه بیندازند. لذا اتفاقات هولناکی هم‌چون کوبیدن درب خانه به پهلوی مبارک حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، زدن سیلی به صورت بانوی دو عالم و مضروب نمودن ایشان با غلاف شمشیر رخ داد.
تصور نادرستی که در ذهن بسیاری نقش بسته این است که این‌گونه اتفاقات به آن دلیل رخ داده است که حضرت زهرا (س) در این جریانات مداخله نمودند و هرکس دیگری به‌جای ایشان می‌بود هم همین اتفاق برایش می‌افتاد!
به‌عنوان مثال آن هنگام که برای گرفتنِ بیعت اجباری از امیرالمؤمنین (ع) هجوم آوردند حضرت زهرا (س) برای دفاع از ولایت در اثر ضربهٔ در مضروب شدند. [اگر دقت نکنیم] ظاهر این قضیه نشان می‌دهد که اگر کس دیگری مانند کنیز حضرت زهرا نیز پشت در می‌بود مصدوم می‌شد! [در حالی‌که حقیقت چنین نیست.]
شاید خیلی از ما تصور می‌کنیم این‌گونه اتفاقات به‌صورت تصادفی بوده و دشمن به هدف گرفتن بیعت و یا غصب فدک، حضرت زهرا (س) را مضروب نموده و ایشان به شهادت رسیده‌اند!
در حالی‌که اگر حضرت زهرا (س) به شهادت نمی‌رسیدند، تمام سناریوی یهودی سقیفه نقش بر آب می‌شد و لذا دشمن تصمیمی جدّی برای از میان بردن بی‌بی دو عالَم داشت و در حقیقت ترور حضرت زهرا (س) خود یک هدف مهم برای دشمن بود.
خطر حضور حضرت زهرا (س) در مدینه برای حکومت آن‌قدر جدّی بود که ن مدینه با شنیدن گریه‌های فاطمه زهرا (س) به تصور این‌که ایشان هنوز داغ‌دارِ پدر هستند برای عرض تسلیت خدمت حضرت می‌رسیدند و حضرت اقدام به روشنگری علیه خلیفه اول می‌نمود.
خلیفهٔ اول فردی بسیار خوش ظاهر و از نظر سِنّی جا افتاده بود و هیچ‌کس این اجازه را به خود نمی‌داد که در مورد او تصور منفی داشته باشد. برای افشای چهره‌ی واقعی ابوبکر آن‌هم در شرایطی که امیرالمؤمنین (ع) برای جلوگیری از جنگ داخلی ناچار به سکوت هستند، هیچ‌کس جز حضرت زهرا (س) نمی‌توانست اقدامی کند.
حضور آن بانوی بزرگوار در میان مردم مدینه آن‌قدر خطرناک بود که به بهانه‌های واهی امیرالمؤمنین (ع) را تحت فشار قرار دادند تا حضرت زهرا (س) را به بیرون از مدینه منتقل کنند تا صدای گریه‌ی مظلومه‌ی تاریخ را هیچ‌کس نشنیده و راه روشنگری بر ایشان بسته شود. اما همه‌ی این ترفندها به نتیجه نرسید و حضرت زهرا (س) اقدامات روشنگرانه خود را از سنگر بیت‌الاحزان نیز ادامه دادند.
سؤال این است که آیا می‌توان باور کرد که دشمن در مقابل روشنگری‌های حضرت بی‌کار نشسته باشد؟!
آیا قاتلین رسول اکرم (ص) در کمین حضرت زهرا (س) نبوده‌اند؟ در حالی‌که این افراد مزدور قطعاً وجهه‌ای ظاهرالصلاح داشته و رفت و آمدشان به خانهٔ پیامبر کاملاً عادی جلوه می‌نموده است؟
آیا می‌توان باور کرد که حضرت زهرا (س) در اثر حوادث یک هفتهٔ اول پس از شهادت پدرشان به شهادت رسیده باشند؟!
آیا دشمن پس از آن حوادث دیگر اقدامی برای ترور حضرت نکرده است؟!
آیا می‌توان باور کرد که ضربه‌ی در به پهلوی آن حضرت و یا غلاف شمشیر به بازوی مبارکشان ایشان را به شهادت رسانده باشد؟!
تنها در صورتی می‌توان پذیرفت که اتفاقات مذکور [که در وقوع آن تردیدی هم نداریم] منجر به شهادت حضرت فاطمه (س) شده است که حضرت در تمام مدت حیات مبارکشان پس از شهادت پدر بزرگوارشان در بستر بیماری و وضعیتی همانند کما به سر برده باشند و یا حداقل هوشیاری کامل نداشته و توان حرف زدن، گام برداشتن و ابتدایی امور را هم نداشته باشند و این در حالی‌است که آن بانوی بزرگوار حداقل به مدت ۴۵ یا ٧۵ و یا ٩۵ روز آن‌هم به‌صورت مداوم مشغول افشاگری، سخنرانی و دفاع از حریم ولایت بوده‌اند.
آیا می‌توان قبول کرد که فردی امروز سیلی بخورد و تا ٧۵ روز سخنرانی‌های آتشینی همچون خطبه فدک داشته باشد و بعد از ٧۵ روز آن هم در اثر یک سیلی به شهادت برسد؟! این مطلب قطعاً از نظر علم پزشکی مردود است و اگر ضربه به پهلو، صورت و بازو منجر به کشته شدن کسی بشود مستم آن است که فرد در طول این مدت در شرایط ویژه‌ای مانند ICU بستری باشد.
حتماً تا به حال این حدیث را شنیده‌اید که پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: ما مِنّا إلا مقتولٌ أو مسمومٌ.
بر اساس این حدیث شریف، شهادت حضرت رسول به‌وسیله سَم قطعی است و هم‌چنین شهادت حضرت فاطمه (س) به‌وسیله سَم نتیجه‌گیری می‌شود.
نتیجه‌گیری:
بر اساس حدیث فوق در شهادت حضرت فاطمه (س) تردیدی نیست.
با توجه به فاصله زمانی بین ضربه خوردن حضرت زهرا (س) تا شهادت ایشان و فعالیت‌های روشنگرایانه آن حضرت در طول این مدت احتمال شهادت آن حضرت از طریق ضربات مذکور منتفی است.
بر اساس حدیث مذکور با توجه به منتفی بودن احتمال شهادت آن حضرت از طریق ضربه، مسموم شدن حضرت زهرا (س) تنها گزینه‌ی ممکن است و این یعنی این‌که بانوی بزرگوار اسلام با سم به شهادت رسیده‌اند.
درک ما نسبت به شهادت اهل بیت علیهم‌السلام بسیار سطحی است و حتی ما شیعیان نیز به تمام زوایای مظلومیت اهل بیت نپرداخته‌ایم و سطحی‌نگری ماست که موجب شبهه‌افکنی برخی از خائنین شده است.
آخرین سؤال:
آیا می‌دانید سرزمین فدک زمانی از آنِ یهودیان بوده است و بدون وقوع درگیری نظامی این سرزمین به‌دست مسلمانان افتاد و پیامبر آن را به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بخشیدند؟ و یهودیان صهیونیست بر این باورند که اموال خود را در دست غیریهودی که بیابند باید او را بکشند؟!!


مولوی در کتاب اوّل مثنوی داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب» نقل کرده است.
توجه مولانا جلال‌الدین محمد بلخی به این داستان و پیام‌های آن عجیب و نتیجه‌گیری آن عجیب‌تر و بس عبرت‌آموز است.
نمی‌دانیم مولوی بر اساس کدام تجربه‌ی تاریخی و با چه هدفی این داستان را بیان کرده است. اما این داستان نحوه‌ی فعالیت یهودیان مخفی را به زیبایی نشان می‌دهد.
خلاصه‌ی داستان از این قرار است(اشعار مولانا به اختصار بیان شده است):
حکمرانی یهودی است که اتباع او مسیحی شده‌اند و وی با خشونت به قلع‌و‌قمع ایشان مشغول است:
بود شاهی در جهودان ظلم‌ساز
دشمن عیسی و نصرانی‌گداز
عهد عیسی بود و نوبت آنِ او
جان موسی او و موسی جان او
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت اَحْوَل، کالأمان یا رب امان
صد هزاران مؤمن مظلوم کُشت
که پناهم دین موسی را و پُشت
این کشتارها نتیجه نمی‌دهد و روز به روز بر شمار گروندگان به آئین مسیح افزوده می‌شود تا سرانجام وزیر او خدعه‌ای می‌اندیشد. وزیر به شاه توصیه می‌کند که به وی اتهام مسیحی‌شدن وارد کند و به این بهانه گوش و دست او را ببُرد و بینی‌اش را بشکافد و برای اعدام به پای طناب دار ببرد و سپس با شفاعت آزادش کند. بدین‌سان، وزیر به جایگاهی چنان احترام‌آمیز دست می‌یابد که بتواند در مسیحیان نفوذ کند و حتی در رأس ایشان جای گیرد:
گفت ای شه گوش و دستم را ببُر
بینی‌ام بشکاف اندر حکم مُر
بعد زآن در زیرِ دار آور مرا
تا بخواهد یک شفاعت‌گر مرا
آن گهم از خود بران تا شهرِ دور
تا دراندازم در ایشان شرّ و شور
شاه طبق نقشه‌ی فوق عمل می‌کند و وزیرِ دست و گوش بریده و بینی شکافته را به اتهام مسیحی‌شدن به میان نصرانیان می‌راند و وزیر خود را قربانیِ گروش به دین عیسی و عالِم به اسرار آن جا می‌زند:
پس بگویم من به سِرّ نصرانیم
ای خدای رازدان می‌دانِیَم
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
گر نبودی جان عیسی چاره‌ام
او جهودانه بکردی پاره‌ام
بهر عیسی جان سپارم سَر دهم
صد هزاران منّتش بر خود دهم
.
بدین‌سان، یهودیِ خدعه‌گر در میان مسیحیان جایگاهی رفیع می‌یابد:
صد هزاران مرد ترسا سوی او
اندک اندک جمع شد در کوی او
او بیان می‌کرد با ایشان به راز
سرّ انگلیون و زِنّار و نماز
او به‌ظاهر واعظ احکام بود
لیک در باطن صفیر و دام بود
.
وزیر ۶ سال در میان مسیحیان زیست و با تزویر به مولا و مقتدای ایشان بدل شد. تا سرانجام شاه به او پیام داد که: "وقت آمد، زود فارغ کن دلم."
در این زمان مسیحیان به ١٢ گروه تقسیم می‌شدند که در رأس هر دسته امیری بود و جملگیِ ایشان و قوم‌شان وزیر را رهبر معنوی خود می‌دانستند.
وزیر به‌دستور شاه ابتدا برای هر یک از سران ١٢گانه‌ی فوق طوماری از احکام عیسی نوشت که با طومار دیگری متناقض بود و بدین‌سان در میان مسیحیان تفرقه انداخت و ایشان را به ١٢ جناح معارض و معاند بدل کرد:
ساخت طوماری به‌نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی
حکم‌های هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن ز پایان تا به سر
در یکی راه ریاضت را و جوع
.
چون وزیر از طریق این طومارهای متناقض اسباب تفرقه در مسیحیان و انشعاب ایشان به فرقه‌ها و جناح‌های متخاصم را فراهم ساخت، مکر نهایی را آغاز نمود:
او به‌ناگاه دست از موعظه برداشت و در خلوت به ریاضت نشست. روزها گذشت، مریدان به تب و تاب افتادند و از فراق وی لابه و زاری سر دادند:
خلق دیوانه شدند از شوق او
از فراق حال و قال و ذوق او
.
سرانجام، مریدان دست تضرع به سوی او برداشتند که ما را از فیض خود محروم نکن:
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش از این ما را مدار از خود جدا
.
وزیر پاسخ می‌دهد که جانم با شماست لیک این خلوت و ریاضت به‌دستور عالم غیب است و چاره‌ای ندارم:
من نخواهم شد از این خلوت برون
زآنک مشغولم به احوال درون
.
اصرار سران ١٢گانه‌ی مسیحیان مکرر می‌شود و اِبرام وزیر در نشکستن خلوت و ریاضت استوار و پا برجا است. تا سرانجام به مریدان پیام می‌دهد که قصد رخت بربستن از این جهان و سفر به نزد عیسی دارد:
که مرا عیسی چنین پیغام کرد
کز همه یاران و خویشان باش فرد
.
وزیر سپس یکایک رهبران دوازده‌گانه مسیحیان را فرامی‌خواند، در تنهایی هر یک را خلیفه‌ی خویش می‌کند و فرمان می‌دهد که هرکسِ دیگر مدعی خلافت شد او را بی‌هیچ تردید بکُش یا زندانی کن:
وآنگهانی آن امیران را بخواند
یک به یک تنها به هر یک حرف راند
.
سپس، وزیر چهل روز دیگر در خلوت نشست و سرانجام خود را کشت:
بعد از آن چل روز دیگر در ببست
خویش کُشت و از وجود خود بِرَست
بعد از مرگ وی غوغا و فتنه در میان مسیحیان افتاد و اُمَرا و اتباعشان، که هریک خود را طبق فرمان‌ها و طومارهای وزیر، خلیفه‌ی بر حق می‌دانستند، به قتل و هدم یکدیگر مشغول شدند:
چونک خلق از مرگ او آگاه شد
بر سر گورش قیامت‌گاه شد
.
بدین‌سان، انهدام مسیحیان، که با سرکوب و جنگ و خونریزیِ شاه یهودیه» ممکن نشده بود، با خدعه‌ی وزیر او به فرجام رسید!
مولانا، به‌رغم این مکر شیطانیِ عجیبِ شاه و وزیر یهودی، ایشان را احمق و جاهل و بازنده‌ی نهاییِ بازی می‌داند که به‌ظاهر در آن برنده‌اند، زیرا از حکمت و "سبب‌سوزی" خداوند غافل‌اند:
همچو شَه نادان و غافل بُد وزیر
پنجه می‌زد با قدیمِ ناگزیر
با چنان قادرْ خدایی کز عدم
صد چو عالَم هست گرداند به دَم
.
و سرانجام، پیام حکیمانه‌ی مولانا توجه به "موش"هایی است که مدام، انبارِ اندوخته‌ها و حاصل تلاش ما را تهی می‌کنند!
ما بی‌توجه به ایشان، باز انبار خود را پر می‌کنیم و دگر باره آن را تهی می‌یابیم!
به‌عبارت دیگر، "دفع شَرّ موش" اولویّتی است که بدون انجام آن نمی‌توان به هیچ اقدام سازنده پرداخت:‌
ما درین انبار گندم می‌کنیم
گندمِ جمع‌آمده گم می‌کنیم
می‌نیندیشیم آخر ما به هوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
وز فنش انبار ما ویران شدست
اوّل ای جان دفع شَرّ موش کن
وآنگهان در جمع گندم جوش کن


مارک زاکربرگ مؤسس فیسبوک، زمانی سی‌وپنجمین و جوان‌ترین ثروتمند دنیا بود. او اکنون نیز فقط ٣۵سال دارد. وی در سال ٢٠١٠ از سوی مجله تایمز به‌عنوان مرد سال انتخاب شد.
سایت یهودی یا غیریهودی» [Jew or not Jew] جایی برای تعیین یهودی بودن یا نبودنِ مشاهیر دنیا براساس بررسی شواهد و معیارهای چندگانه است. این سایت، نمره‌ی ١٣ از ١۵ را به مارک زاکربرگ اختصاص داده است و معنای آن این است که زوکربرگ یک یهودی است.
زاکربرگ در یک خانواده‌ی یهودی آمریکایی متولد شده است و قاعدتاً خود وی نیز باید یهودی باشد، اما او اظهار داشته که خداباور» نیست. البته این موضوع در ادعای این نوشتار خللی وارد نمی‌کند چون ما یهودیانی از این دست را خوب می‌شناسیم. (بخشی از یهودیان دنیا، خداناباور هستند، که قبلاً درباره‌اش توضیح داده‌ایم.)
در فهرستی که رومه‌ی اسرائیلی جروزالم پست از ۵٠ نفر از تأثیرگذارترین یهودیان دنیا ارائه کرد، مارک زاکربرگ در رتبه‌ی چهارم (سه رتبه پس از بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل که نفر اول فهرست بود) قرار داشت.
زاکربرگ به‌همراه مدیران چندین شرکت بزرگ اینترنتی در فوریه سال ٢٠٠٨ توسط سران رژیم صهیونیستی به مناسبت شصتمین سال تأسیس این رژیم اشغالگر، به کنفرانس بین‌المللی اورشلیم دعوت شد. موضوع این کنفرانس، بررسی آینده‌ی تکنولوژی در جهان و به‌خصوص بحث و بررسی پیرامون تأثیراتی که جامعه‌ی جهانی یهود و اسرائیل از این تحولات می‌پذیرند، بود.
شیمون پرز رئیس‌جمهور سابق رژیم صهیونیستی در بازدیدی که از شرکت شبکه‌ی اجتماعی فیسبوک در منلو پارک [Menlo Park] کالیفرنیا داشت، فیسبوک را به‌عنوان ابزاری برای ایجاد تغییرات اجتماعی ستود.
پرز ٨٨ ساله، صفحه‌ی شخصی رسمی خود را بر روی این سایت به‌راه انداخت تا به گفته‌ی وی بدین‌وسیله بین او و اعراب در سراسر دنیا گفت‌وگویی ایجاد شود.
همچنین او یکی از دلایل بازدید خود را از فیسبوک، ملاقات با پسر خوب یهودی، مارک زاکربرگ دانست!
او در مصاحبه‌ای زنده که با فیسبوک انجام داد، در پاسخ یکی از مهندسان فیسبوک که پرسید فیسبوک برای ارتقای صلح در خاورمیانه چه کاری می‌تواند انجام دهد، گفت:
شما می‌توانید مردم را قانع کنید که هیچ دلیلی برای تنفر وجود ندارد!»
پرز در صفحه‌ی فیسبوک خود برای گفت‌وگو با دیگران نوشت:
گفت‌وگو را آغاز کنید و از یک‌دیگر بپرسید مگر چه تفاوتی بین اسرائیل و دیگر کشورها هست؟ ما مشکلات مشابهی داریم.»


سیر تحوّل و اندیشه و عمل شیطان، به ماجرای بنی‌اسرائیل و پیامبران مبعوث شده‌ی این خاندان که رسید، مقطع مهمی از حیات بشر در عرصه‌ی زمین آغاز شد که نقش و اثر آن تا آن روز که بشر، سیر و سفر در عرصه‌ی تاریخ را تجربه خواهد کرد، از یادها نخواهد رفت.
بنی‌اسرائیل»، نشان‌شده و حامل مأموریتی بودند که متأسفانه، به‌دلایل مختلف که در این سلسله مقالات – به تفصیل، به‌نحوی محقّقانه و بی‌طرفانه – مورد بررسی قرار گرفته است و به‌رغم مجاهدت همهٔ انبیای عظیم‌الشأن الهی و مؤمنان مجاهد همراه ایشان، در میانهٔ راه، از رفتن و به انتها رساندن وظیفه و مأموریت محوّله بازماندند.
مطالعهٔ وقایع رفته بر بنی‌اسرائیل، پرده از بسیاری از سنّت‌های ثابت تاریخی کنار می‌زند؛ چنان‌که شناسایی همهٔ نامداران آنها در مقاطع مختلف، اسرار بسیاری از رخدادهای بعدی را برملا می‌سازد.
این مقالات، گفت‌وگوی خود را از وقایع رفته بر حضرت شیخ‌الانبیاء ابراهیم خلیل‌الرحمان (ع) آغاز می‌کند و گام به گام، تا به عصر پیامبری حضرت موسی (ع) و مأموریتی که سایر انبیای این قوم بر دوش کشیدند، به پیش می‌آید. شکل‌گیری فرهنگ معبدی و جلای بابلی اسباط بنی‌اسرائیل، خوانندهٔ پژوهشگر را با یکی از مهم‌ترین نقطه‌عطف‌های تاریخی قبیله لعنت مواجه می‌سازد.
پراکندگی در میان اقوام و ملل و تبدیل شدن به مَثل اعلای تمرّد و سرپیچی، روزیِ مقدّر بنی‌اسرائیل نبود؛ اما همهٔ آنچه که خود کِشتند، کشتزار تاریخ، روزگاری آکنده از فسردگی و انتظاری سخت برای دیدار نجات‌بخشی دیگر را در فرصتی دیگر، برایشان به ثمر نشاند.
در مسیر پر فراز و نشیبِ گفت‌وگو از قبیله لعنت، به بنی‌اسرائیل و پس از آن به یهود می‌رسیم و تاریخ بلند قومی که بی هیچ تردید طیّ بیش از چهارهزار سال گذشته، نقش عمده‌ای را در شکل‌گیری بسیاری از جریانات فرهنگی و تمدّنی اقوام و ملل ایفا نموده است.
بدون شناسایی آنچه که بر این قوم رفته و آنچه که از قِبَل این قوم بر سایر اقوام رفته است، امکان ارائهٔ تحلیلی جامع از موقعیّت کنونیِ فرهنگی و تمدّنیِ انسان حاضر و عصر معاصر وجود ندارد.
اسرائیل، یکی از نام‌های حضرت یعقوب نبی (ع) فرزند اسحاق (ع) بود. بدین‌سبب به کلّیه انبیایی که بعداً از نسل حضرت یعقوب (ع) پا بر عرصهٔ تاریخ گذارده‌اند، بنی‌اسرائیل» گفته شد و در مقابل، به پیامبرانی که از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) مبعوث گردیدند، بنی‌اسماعیل اطلاق می‌شود.
آغاز تاریخ قوم بنی‌اسرائیل»، به دورهٔ حیات جدّ اعلای آنها، حضرت ابراهیم (ع) برمی‌گردد. حضرت ابراهیم (ع) حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد، خانوادهٔ خود را به کنعان آورد.
آلبر ماله، دربارهٔ سکنای اوّلیهٔ بنی‌اسرائیل می‌نویسد:
ملّت یهود قوم کوچکی از بنی‌سام بوده و اصلاً از کلده» آمده. قبایل آن، مدّت‌ها در بیابان‌هایی که فی‌مابین بین‌النهرین» و فلسطین» و مصر» واقع شده، به حالت چادرنشینی، عمری به سر آورده بودند و به همان وضع چادرنشینان صحرای آفریقا» زندگی می‌کردند. به این معنی که به درّه‌های پر آب و علف می‌رفتند و چون مراتع آنها رو به تمامی می‌گذاشت، تغییر جا می‌دادند و مخصوصاً در اطراف فلسطین و مصر می‌گشتند؛ زیرا زمین پربرکت آن صفحات، پسند خاطرشان افتاده بود موقعی هم که در فلسطین جاگیر شدند، باز به قبایل منقسم بودند و فقط حدود هزار سال قبل از میلاد، سلطانی برای خود برگزیدند.
بنی‌اسرائیل» را عبرانی نیز می‌خوانند. برخی دانشمندان معتقدند که نام عبرانی» را کنعانیان»، پس از ورود حضرت ابراهیم (ع) به سرزمین کنعان» به ایشان داده‌اند و وی را عبرانی خوانده‌اند که بعدها جزو القاب این حضرت شد و لقب یاد شده در خاندان وی باقی ماند. عبرانی از ماده عَ‌بَ‌رَ» به‌معنای گذر کردن از نهر می‌آید، به اعتبار این‌که، حضرت ابراهیم (ع) از رود فرات» عبور کرد و وارد کنعان» شد، این لقب را به ایشان دادند.
بنا به گزارش‌های تاریخی، زادگاه ابراهیم (ع) در اور» کلدانیان بود، پس از مهاجرت جمعیِ قومش به حرّان» و سپس به فلسطین»، در آنجا سکنا گزید. فرزندان و نوادگان او، اسحاق و یعقوب نیز در کنعان ساکن بودند.
حضرت ابراهیم (ع) از تبار سام فرزند نوح (ع) بود و در حوالی سال ۱۹۰۰ق.م. در شهر اور» به‌دنیا آمد. او از اور، به حرّان» و از آنجا، به کنعان مراجعت کرد.
شریعت حضرت ابراهیم (ع) دین‌حنیف بود. حنیف از مادّه حنف به‌معنای برگشتن از گمراهی به استقامت و راه راست است.
خداوند متعال در سورهٔ آل عمران» دربارهٔ حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید:
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه بر دین حنیف (حق‌گرا) و تسلیم خدا بود و از مشرکان نبود.»
سخن دیگر این است که هرکس به امر خدا، تسلیم باشد و هیچ مخالفتی نکند، حنیف است.
در نزد عرب، هرکس بر دین ابراهیم (ع) بود، به او حنیف می‌گفتند و بت‌پرستان نیز در زمان جاهلیّت خود را حنیف و پیرو دین ابراهیم (ع) می‌انگاشتند؛ اما پس از بعثت پیامبر (ص) و مطرح شدن دین اسلام، پیروان اسلام، حنیف نامیده شدند؛ اما این‌که حنیف بر عرب‌های بت‌پرست نیز اطلاق می‌شد، به این دلیل بود که آنان از دستورهای آیین ابراهیمی فقط به دو سنّت ختنه و حجّ پایبند بودند و آن را برای حنیف بودن، کافی می‌دانستند.
واژه‌های حنیف» و حنفا» به کرّات در قرآن کریم» آمده است. حنیف ده مرتبه و حنفا دو مرتبه ذکر شده است. مراجعه به آیات یاد شده نشان می‌دهد که حنفا به اشخاص با ایمان، پاک و حق‌جو گفته می‌شده که ایمان آنان با اخلاص به یکتاپرستی و دوری از شرک و اندیشه های فاسد همراه بوده است.
علامه طباطبایی (ره) در توضیح کلمهٔ حنیف بیان می‌کند که:
حنفا برگرفته از مادّه‌ی حنف به‌معنای متمایل شدن و انحراف از دو حالت افراط و تفریط، به‌سوی اعتدال است؛ لذا خداوند اسلام را بدین جهت حنیف خوانده است که به خلق دستور می‌دهد، در تمامی امور حدّ وسط را رعایت نموده و از انحراف به‌سوی افراط و تفریط بپرهیزند.


آتئیست ها کمتر از عقل خود استفاده میکنند!
محققان دانشگاه یورک با استفاده از میدان مغناطیسی، بخشی از مغز را خاموش کردند و این عمل باعث شد که اعتقاد به خدا و دین و جهان آخرت بطور قابل توجهی در بین داوطلبین کاهش یابد!! 
اما چرا این خبر یک خبر وحشتناک برای بی خدایان است؟ 
دلیل آن وابسته به بخشی از مغز است که غیر فعال شده است!!
یک تیم تحقیقاتی دانشگاه یورک به رهبری دکتر آیزوما توانستند قسمت خاصّی از مغز یعنی posterior medial frontal cortex را غیر فعال کنند اما وظیفه این بخش از مغز چیست؟
در خود تحقیقات آمده است که:
that is associated with detecting problems and triggering responses that address them
این بخش مربوط به شناسایی  مشکلات (پروسه های فکری) و پاسخ دادن با آنها است (تصمیم گیری) بطور مشخص وظیفه این بخش استدلال و تصمیم گیری است!
برای اطمینانِ بیشتر از منابع دیگر را هم بررسی میکنیم!
This brain region has been implicated in planning complex cognitive behavior, personality expression, decision making, and moderating social behaviour.
در این منبع هم به روشنی وظیفه تصمیم گیری (decision making) را به این بخش از مغز داده است.
حتی در ویکی پدیا فارسی هم گفته شده که: 
بخش عمده‌ای از گسترش و پیچیدگی مغز انسان مربوط به بخشی از مغز به نام قشر مغزی یا "کورتکس"  بویژه لوب پیشانی که با توابع اجرایی از جمله خود لگامی یا اتوکنترل، برنامه‌ریزی، استدلال، و تفکر انتزاعی در ارتباط است٬ می‌باشد!
و در آخر دکتر هالبروک میگوید:
Dr Holbrook added that the findings are consistent with the idea that regions of the brain that have evolved to deal with threats are repurposed” to also produce ideological reactions
این بخش برای پاسخ به رویداد ها تکامل یافته بود اما ما شاهد تغییر وظیفه این بخش مهم از مغز هستیم و میبینیم که این بخش از مغز ، وظیفه ایدئولوژیک (خدا و ادیان) به خود گرفته است!
بله مشخص شد که ادیان منشا عقلی دارند و وقتی که مغز خاموش میشود ادیان هم از بین میروند!!
برای گروهی که دائما در حال تمسخر دیگران هستند این خبر خجالت آوری است طبق آزمایشان علمی مشخص شد که آتئیست ها کمتر از مغز خود استفاده میکنند!!
منبع از ساینس دیلی:
https://www.sciencedaily.com/releases/2015/10/151014084955.htm


پادکست جدید برای تو از جانم میگذرم» از محمدرضا امیری» و Kina» به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شد.

• • • • • •
قطعه جدید: برای تو از جانم میگذرم
محمدرضا امیری - Kina
تنظیم: holysongteam
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۸

New Piece: Desperate For You
Mohammad Reza Amiri - Kina
Producer by: HolySongteam
Release Date: 8 February 2020

Download


پادکست جدید محمد رسول الله» از محمدرضا امیری» و سامی یوسف» منتشر شد.

• • • • • •
قطعه جدید: محمد رسول الله
محمدرضا امیری - سامی یوسف
تنظیم: holysongteam
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ماه ۱۳۹۸
New Piece: Mohammad Rasool Allah
Mohammad Reza Amiri - Sami Yusuf
Producer by: HolySongteam
Release date: 8 February 2020

Download


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها